نبضِ مرا بگير
و ببر نامِ خويش را
تا خون بَدل به باده شود
در رَگان من...
حسين منزوی
و ببر نامِ خويش را
تا خون بَدل به باده شود
در رَگان من...
حسين منزوی
-
برای تایپ رمان خود اینجا کلیک کنید.
-
برای یافتن رمان های بی نام کلیک کنید.
شعرهای نو
- نویسنده موضوع Ghazal
- تاریخ شروع
بیا و
به چنارهای پارک رحم کن!
بیچاره ها
میوه که نمی دهند
حداقل
قرارهایمان را
از پایشان بر ندار!
محسن حسینخانی
به چنارهای پارک رحم کن!
بیچاره ها
میوه که نمی دهند
حداقل
قرارهایمان را
از پایشان بر ندار!
محسن حسینخانی
رفتنت
من را هم بُرد
اما
مردی شبیه من
همیشه در ایستگاه
منتظر توست
رضا باقری فرد
من را هم بُرد
اما
مردی شبیه من
همیشه در ایستگاه
منتظر توست
رضا باقری فرد
جهان
خالی تر از آن است
که جای خالی تو را حس نکنم
و خیال کن
چه خالی شده ام
وقتی حتی خیالت هم
سهم دیگران شده باشد..!
کامران رسول زاده
خالی تر از آن است
که جای خالی تو را حس نکنم
و خیال کن
چه خالی شده ام
وقتی حتی خیالت هم
سهم دیگران شده باشد..!
کامران رسول زاده
کوچه به کوچه ی شهر را
جستجو می کنم...
حتی اگر شده
خانه به خانه می گردم...
آخر کسی باید
نشانی چشم هایت را بداند یا نه!
علیرضا اسفندیاری
جستجو می کنم...
حتی اگر شده
خانه به خانه می گردم...
آخر کسی باید
نشانی چشم هایت را بداند یا نه!
علیرضا اسفندیاری
ﺗﻮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﻲ ﺷﻮﻱ
ﻭ ﻣﻦ ﻫﺮﺑﺎﺭ ﺑﺪﺍﻫﻪ ﻣﻲ ﻧﻮﺍﺯﻣﺖ
ﺍﺯ ﻫﺮ ﺟﺎﻱ ﺗﻨﺖ
ﺳﺒﺰ ﺁﺑﻲ ﮐﺒﻮﺩ ﻣﻦ
ﻟﻢ ﺑﺪﻩ ، ﺭﻫﺎ ﮐﻦ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ
ﺁﺏ ﺷﻮ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﻢ
ﻣﺜﻞ ﻋﻄــــﺮ ﻳﺎﺱ ﻓﺮﺍﮔﻴﺮﻡ ﺷﻮ
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻳﺎﺩﺕ ﺑﮕﻴﺮﻡ
عباس معروف
ﻭ ﻣﻦ ﻫﺮﺑﺎﺭ ﺑﺪﺍﻫﻪ ﻣﻲ ﻧﻮﺍﺯﻣﺖ
ﺍﺯ ﻫﺮ ﺟﺎﻱ ﺗﻨﺖ
ﺳﺒﺰ ﺁﺑﻲ ﮐﺒﻮﺩ ﻣﻦ
ﻟﻢ ﺑﺪﻩ ، ﺭﻫﺎ ﮐﻦ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ
ﺁﺏ ﺷﻮ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﻢ
ﻣﺜﻞ ﻋﻄــــﺮ ﻳﺎﺱ ﻓﺮﺍﮔﻴﺮﻡ ﺷﻮ
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻳﺎﺩﺕ ﺑﮕﻴﺮﻡ
عباس معروف
نگران نباش
هر چه که نباشم
شاعر که هستم !
می توانم چشم بندی کنم
و تو را از دور دست های محال
هر روز
توی شعرم به آغوش بکشم
لیلا صمدی
هر چه که نباشم
شاعر که هستم !
می توانم چشم بندی کنم
و تو را از دور دست های محال
هر روز
توی شعرم به آغوش بکشم
لیلا صمدی
ﻭﻗﺘﯽ
ﺗﻮ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ،
ﮐﺎﻣﻞ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﻋﺸﻖ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ،
ﺍﯾﻦ ﻗﺼﻪ ﻧﺎﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﺖ ....
حسین منزوی
ﺗﻮ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ،
ﮐﺎﻣﻞ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﻋﺸﻖ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ،
ﺍﯾﻦ ﻗﺼﻪ ﻧﺎﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﺖ ....
حسین منزوی
چیزی
از تو در من جامانده...
چیزی بزرگ
شبیه یک مشت گره شده...
شبیه یک دل...
میدانم
روزی دوباره
برای پس گرفتنش خواهی امد...
و اینبار
دستانت را رها نخواهم کرد....
دلت را
به قیمت جانم
نگاه داشته ام
نادرباقری
از تو در من جامانده...
چیزی بزرگ
شبیه یک مشت گره شده...
شبیه یک دل...
میدانم
روزی دوباره
برای پس گرفتنش خواهی امد...
و اینبار
دستانت را رها نخواهم کرد....
دلت را
به قیمت جانم
نگاه داشته ام
نادرباقری
اینکه شمعدانی را "جانم" صدا می زنم،
دست خودم نیست
همیشه فکر می کنم که گل‌ها را
تو به دنیا آوردی
به گل‌های مریم و نرگس و یاس
یا همین بنفشه و شب بو
نگاه کن
زیبایی شان به تو رفته
تنهایی شان به من.
حمید جدیدی
دست خودم نیست
همیشه فکر می کنم که گل‌ها را
تو به دنیا آوردی
به گل‌های مریم و نرگس و یاس
یا همین بنفشه و شب بو
نگاه کن
زیبایی شان به تو رفته
تنهایی شان به من.
حمید جدیدی