• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

مجموعه شعر اشعار صنم نافع.

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
خیره ام در چشمِ خیست حسرتم را درک کن

قبله ام باش عاشقانه ، نیتم را درک کن

ای که رویایت دلیلِ گُنگِ عصیانم شده ست

شعرهایم ،گریه هایم ، خلوتم را درک کن

عشق را بر شانه ی اسطوره ها باریده ام

ردِّ اشکِ نیمه شب بر صورتم را درک کن

غرقِ آغوشت شدم، عریانی ام تسلیم توست

تا ابد می خواهمت این حالتم را درک کن

روزهای بودنم باتو علامت خورده است !

توی تقویمم بمان وُ عادتم را درک کن

گرچه نقشِ منفی ام را خوب ایفا کرده ام

در غزل ها جنبه های مثبتم را درک کن

از قرارم با تو یک عمر است که آواره ام !

لا اقل دلشوره های ساعتم را درک کن.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
من حکم سنگسارم و اجرا نمی شوم

لبریز قطره هایم و دریا نمی شوم

یوسف ترین!دوباره تو را خواب دیده ام

دیدم صنم پرستم و زیبا نمی شوم

دیگر برای گفتن اینها زمان کم است

شب می روم،معطل فردا نمی شوم

تاریخ را عوض نکن و منتظر نمان

چون هیچ وقت فاتح دنیا نمی شوم

وقتی که تا همیشه نفس بند آمده

وقتی که در اسارت تن جا نمی شوم

حل کن مخدری که منم را درون چای

حل کن مرا که باز معما نمی شوم

تاریخ را عوض نکن و قهرمان نباش

یوسف ترین!دوباره زلیخا نمی شوم

حالم بد است باز بگو : خوب می شوی

می خواستم به خاطرت اما نمی شوم
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
همه ی شهر من انگار به تو معتادند

که فقط پیش خودت، منظره هایش شادند

مردمش لحظه ی خندیدن تو می رقصند

مردمش درد ندارند ، همه آزادند

نیستی! پنجره و شمع به خود می لرزند

دلخوشی های کمم توی مسیر بادند

داغ دیدند همه دخترکان بعد از تو

با تن لـ ـختـ در آتشکده ها جان دادند

تو خودت بهتر از این قافیه ها می دانی

تو که بودی همگی بوی غزل می دادند

مانده بودی اگر اینجا به نگاهت سوگند

اتفاقات بد اینطور نمی افتادند !
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
قول دادم به تو "این راز"فراموش شود

رقص مضراب تو بر ساز فراموش شود

ادعای نفس و بوسه‌ی پیغمبری ات

حرمت و وسعت اعجاز فراموش شود

صلح تحمیلی آغوش تو تسخیرم کرد

تا شب شرجی اهواز فراموش شود

قول دادم ننویسم که مبادا درشعر

لذت لحظه ی پرواز فراموش شود

صبح بارانی و رویای تو توی سر من

کوچه و پنجره ی باز فراموش شود

خط پایان تو را جشن گرفتم دیگر

باید آن نقطه ی آغاز فراموش شود
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
سخت است یک شب کلّ دنیایت بریزد

قاطی کنی و ترس فردایت بریزد

تنهایی ات ساقی شود با دستِ لرزان

کابوس ها را تویِ ودکایت بریزد

بگذار این ابری که می بارد به شدت

دریایی از احساس را پایت بریزد

حیف تو بود ای ساقه ی زیبای بیمار

در ابتدای فصل مینایت بریزد

سخت است درمان کردن ذهنی پریشان

وقتی که آن تصویر زیبایت بریزد

دست نوازش می کشم روی سرِ تو

شايد در اوج خواب موهایت بریزد

مرغابی وحشی من پر می کشد تا

در امتداد موج دریایت بریزد
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
شاخه ی سُست کودکی هایم، تبر از دستِ باغبان می خورد

سگِ ولگردِ کوچه شامش را ، از دهانِ پرندگان می خورد

نیمه شبها بخاری وُ نفت وُ خواهر کوچکم که توی خواب -

حرفها می زد وُ زمستان که سوزِ آن تا به استخوان می خورد

قصه هایی که مادرم می گفت از همان دیو گُنده وُ بد ذات

که همه بچه های ترسو را، حبس می کرد وُ نیمه جان می خورد

پدري كه فقيروُ مايوس از سكّه هاي مسافرانش بود

پدر لاغر وُ نحیفی که از مسیری حلال نان می خورد

در ميان همين شرايط بود ، كه شبي زندگي به خود لرزيد

غرق پس لرزه می شد آغوشم، تیردر قلبِ آسمان می خورد

چیزی از کودکی نفهمیدم ؟پدرم گیج وُ ساکت وُ زخمی

مادرم جیغ می زد وُ انگار خانه ی ما تکان تکان می خورد

کودکی های من پُر از خون شد،کودکی های من پر از درد است

خاطرات خوشی ندارم از کوچه ای که به خاوران می خورد

خاطرات خوشی ندارم از مرگ مادر، شعارِ در صفها

ذوقِ نقاشی از خدا ، زنگی،که همیشه میان آن می خورد

در ميان همين شرايط بود که نشستیم وُ قصه ها خواندیم

قصه هایی که آخرش هر بار به تباهی بیکران می خورد
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
پیش چشمانت غزل ، راه ِ تعالی می شود

ذهن من درگیرِ یک عشق خیالی می شود

خانه ام حال و هوای سنّتی می گیرد و ُ

طاقچه جای گُل و ُ ظرف ِ سفالی می شود

طرح اندامت که دعوت شد به این تصویرها

هم نشین ِ پُشتی وُ زیلو وُ قالی می شود

مطمئن هستم که می خواهم تو را دیوانه وار

جمله هایم پیش تو اما سوالی می شود !

مطمئن هستم که می مانی ولی با هر نگاه

بی سبب توی دلم انگار خالی می شود

ترس های لعنتی عمریست همراه من اَند

می روی وُ زندگی حالی به حالی می شود!

دختر عاشق که می گفتی "صبورِ خانگیست "

بی تو از آواره های این حوالی می شود

کودکِ معصوم ذهنم باز عصیان می کند -

شاعری بی بند و بار وُ لا اُبالی می شود

ترس های لعنتی عمریست همراه من اَند

بی سبب توی دلم انگار خالی می شود
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
بابا مرا میان همین کوچه گم کن وُ

دعوام کن که کار بدی باز کرده ام

دعوام کن دوباره خودم را زمین زدم

بر روی پشت بامم وُ نزدیک نرده ام !



من هیچ وقت دختر خوبی نبوده ام

بی تو دویدم وُ خودم از جاده رد شدم

باعث شدم که باز دل تو بلرزد وُ

در آسمان هر کس وُ ناکس رصد شدم



مظلوم وُ کودکانه نگاهت که می کنم

شعری که می نویسم وُ افسوس می خورم

انگار که خودت شده ام توی آینه

می بینمت درون خودم، از تو می بُرم



دعوام کن دوباره خودم هم مقصرم

با این همه گرایش بی منطقم به غم

با این مدام بین غم وُ خنده رفتنم

تا آخر جنونِ غزل ، کاغذ وُ قلم



با این همه گرایش بی وقفه ام به تو

وقتی که قلب زندگی ام درد می کشد

وقتی که زجر می دهی ام ، ذهن خسته ام

تصویر های مثل تو از مرد می کشد



جادوی دستهای تو، بوی عروسکم

ترس از خیانتی که مرا می زند زمین

ترس از نگاه های کسی که شبیه توست

بابا مرا درون همین صحنه ها ببین!



حالا تو هم برای من وُ شعر گریه کن

دیوانگی، جوانی وُ درد نگفته ات

مظلوم وُ کودکانه نگاهت که می کنم

هی زل بزن به صورت زیبای خفته ات
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
نگرانی برای ماهی ها، نگرانی برای گُلدانت

مدتی می شود که بُغ کردی، در پسِ میله های زندانت

با خودت قهر کرده ای بیخود، ل**ب به چیزی نمی زنی تا شب!

آرزویت شبیه مولاناست « کوه... آوارگی... بیابانت»

پله های حیات غمگین را، آب و جارو نمی کنی دیگر

عصر ها در محل نمی پیچد، عطر نعناع و سیب قلیانت

فیلمهایت همیشه تکراریست ، نقش هایش به هم نمی آیند

می رسی تا جنونِ تنهایی، باز هم در سکانس پایانت

در سکوت عرق فروشی ها، یاد عشق قدیم می اُفتی

میز را می زنی به هم، مستی! خنجری می خورد به وجدانت

شهر سردت عجیب ناامن است، کوچه هایش دروغ می گویند

نگرانی برای آدمها، نگرانی برای «تهرانت»

باز هم در شروع فصلی سرد ، قصه ها واژگون تر از قبلند

زندگی ّ تو شاعرانه شده ،بوی غم می دهد زمستانت
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
می خواهم اینگونه درمان شوم

نمی خواهم از او جدایم کنید

نفس ها ی مصنوعی بی رمق!

در آغوش دریا رهایم کنید

نیایید نا محرمان سمت من

که تمکین کنم تا ابد از غمش

مبادا خیالش شبی بشکند

اگر عاشقانه صدایم کنید

همه زخمها یادگاری اوست

نبندینشان ، تا که بهتر شوم

نمی خواهد اینگونه با عشق خود

تلاشی برای شفایم کنید

من آماده ام او صدایم کند

که بیرون بیایم از این قاب عکس

ببوسم حقیقی ترین عشق را

کنارش بمیرم ... دعایم کنید
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
بالا پایین