خودم که هیچ؛ دلم هیچ ؛ روزگارم هیچ؛
بیا که حال غزلهای من پریشان است...
فرامرز عرب عامري
بیا که حال غزلهای من پریشان است...
فرامرز عرب عامري
-
برای تایپ رمان خود اینجا کلیک کنید.
-
برای یافتن رمان های بی نام کلیک کنید.
مجموعه شعر تایپیک جامع شاه بیت.
- نویسنده موضوع Sara
- تاریخ شروع
جان اگر خواهی مده تا می‌توانی دل ز دست؛
دل چو رفت از دست، غیر از جان سپردن چاره نیست
هاتف اصفهانی
دل چو رفت از دست، غیر از جان سپردن چاره نیست
هاتف اصفهانی
هیچ مژگان دراز و عشوهٔ جادو نکرد؛
آنچه آن زلف دراز و خال مشکین کرده‌اند ..
حافظ
آنچه آن زلف دراز و خال مشکین کرده‌اند ..
حافظ
یک اتاق و لقمه ای نان و کمی آغوش او؛
من چه می خواهم مگر از این مکعب بیشتر ..؟!
سعید صاحب علم
من چه می خواهم مگر از این مکعب بیشتر ..؟!
سعید صاحب علم
شب فراق تو مهمان آن غم آبادم
که صبح هم نکند میل نوشخند آنجا...
قدسی مشهدی
که صبح هم نکند میل نوشخند آنجا...
قدسی مشهدی
ای خوش آن کس که شبش
تکیه به پهلوی کسی ست...
امیر خسرو دهلوی
تکیه به پهلوی کسی ست...
امیر خسرو دهلوی
ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم
ز غصه رنگ من و رنگ شب پرید بیا
سیمین بهبهانی
ز غصه رنگ من و رنگ شب پرید بیا
سیمین بهبهانی
چقدر چایِ تو آرام می کند من را ؛
به نیت تو، همین چای هم شفابخش است...
امیرحسین نخی
به نیت تو، همین چای هم شفابخش است...
امیرحسین نخی
آبادتر از آن بود ،
که یادِ منِ ویرانه بیفتد..!
رسول ادهمی
که یادِ منِ ویرانه بیفتد..!
رسول ادهمی
یار پُشتش به من و نقش رُخش پنهان است؛
دستباف است ولی؛ طُرّه ی گیسوی نگار..
سعید عباسی
دستباف است ولی؛ طُرّه ی گیسوی نگار..
سعید عباسی