• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

هلیا فکوری

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
26
پسندها
42
دست‌آوردها
13
نام اثر
جانان
نام پدید آورنده
هلیا فکوری
درجه دلنوشته
  1. برگزیده
ژانر
  1. عاشقانه
مقدمه:
عاشقم!
عاشقی که تَبَش گرفتارم کرده!
آری تَب‌دار عشقی گشتم که برایش تفریحی بیش نبودم!
تفریحی که برای او مملوء از لذّت بود و
برای من... !
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4

دلنویس عزیز، جهت اطلاع بیشتر از قوانین به تاپیک زیر سر بزنید: شما می‌توانید پس از گذشت پانزده پست از دلنوشته‌تان، درخواست جلد دهید: درصورتی که علاقه‌مند هستید کاربران دلنوشته‌های شما را نقد کنند؛ می‌توانید از طریق لینک زیر تاپیک نقد ایجاد کنید: پس از گذشت پنج پست از دلنوشته، می‌توانید درخواست تگ دهید تا اثر شما سطح‌بندی شود: چنانچه از پایان دلنوشته مطمئن شدید؛ در تاپیک زیر اعلام کنید: قلم تخریب می‌کند، می‌سازد، واقعیت‌ها را آشکار می‌کند، آشکارها را نهان می‌کند، به واقع قلم؛ معجزه‌ای جاویدان است...! موید باشید 🌹کادر مدیریت تالار کتاب🌹​
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

هلیا فکوری

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
26
پسندها
42
دست‌آوردها
13
آتش زنم قلبی را که ضربان گیرد با دیدَنَت!
ویران کنم چَشمی را که جادویَت شده!
کَر کنم گوشی را که تو در آن نجوا‌های عاشقانه وا دادی!
قطع کنم دستی را که قلبم را به تو هدیه کرده!
دار زَنَم خود را ولی ندهم قلب تِکه شده‌ام را!
و در آخر قاتل احساسی شَوم که وابسته‌ات شده!
چو عشق دروغین باشد، چُنین باید کرد
با مجنون دلداده!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

هلیا فکوری

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
26
پسندها
42
دست‌آوردها
13
نگاهم کن!
خوب به بنده‌ی حقیرت بِنگر!
وابسته شده‌ام...
وابسته بنده‌ای که تو سرِ راهَم قرار دادی!
نمی‌دانم چگونه و کجا ولی تو بَذر عشق را در من کاشتی!
حال تو بگو ای پروردگار، چه کنم با قلبی که فریاد زند مجنون را؟
مگر شفا نمی‌دهی؟
مگر معجزه نمی‌کنی؟
بگو چه کنم با قلبی سوزان؟
چه آب زلالی ریزم بر این قلب که خاموش کند آتش سوزانش را؟!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

هلیا فکوری

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
26
پسندها
42
دست‌آوردها
13
صدایش هنوز مِلودی موسیقی قلبم را نوازش می‌کند.
موسیقی که فریاد می‌زند که هنوز من در هوای او نفس می‌کشم!
چه کرده با من و دنیای کوچکم که این‌گونه احساس مرگ می‌کنم؟!
مگر جز عشق، خواستار چیزی بودم؟
عشق برتر است یا مرگ؟
عاشق باشم یا مجنون دیوانه؟
عاشقی کنم و ذره‌ذره جان دهم یا مجنونی باشم که مرگ را برگزیده؟
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

هلیا فکوری

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
26
پسندها
42
دست‌آوردها
13
دیدی چه بر سرم آوردی جانا؟
آخر چرا بی‌رحم شدی بر منی که تحمل یک قطره اشکم را نداشتی؟
بازی بود؟ نمایشی که بر گِرفته از دیالوگِ فیلم‌ها بود؟
می‌دانی با تک‌تک دیالوگ‌هایت چه بر سر این قلب بی‌تاب آوردی؟
می‌دانی هر تَپشم برای دیالوگ‌هایت بی‌قراری می‌کند و چنان خود را به س*ی*ن*ه‌ام می‌کوبد تا بشکافد و تو را بیند؟
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

هلیا فکوری

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
26
پسندها
42
دست‌آوردها
13
می‌شنوی؟
قلبم را می‌گویم...
لذّت بخش است، آری؟
لذّت بردی از شکستن‌اش؟!
چه احمقانه‌ست حتی برای لذّت عشقت، خودت خردش کنی و او لذّت بَرَد از دیدن تکه‌های قلبت و قهقهه لذّت سر دهد!
چه کردم با تو که بی‌رحمانه، با ارزش‌ترین‌هایم را می‌گیری؟
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

هلیا فکوری

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
26
پسندها
42
دست‌آوردها
13
نامردی کردی جانا!
مگر نمی‌گفتی مَردِ و قولَش؟
من دگر مردی نمی‌بینم که اعتمادی به سخنان دروغین‌‌ات کنم!
به همان عشق مقدس قَسَمَت می‌دهم، حداقل مردانگی خرج عاشقت کن و پِیوند دِه این قلب ویران شده را!
بگذار لااقل زنده بمانم با خاطراتت!
بگذار بنوشم از جام خون که این‌گونه خاطراتمان را خونین کرد!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

هلیا فکوری

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
26
پسندها
42
دست‌آوردها
13
اشکانم بر گونه‌هایم جاری می‌شوند‌.
این‌ها همان قطراتی هستن که تو به مروارید تشبیهشان می‌کردی!
حال کجایی که با دستانت خشکونی این چشمه‌ی مروارید را؟!
کجایی که گویی خرج مکن مرواریدانت‌...
که هیچ‌ یک ارزش این هزینه را ندارد!
کجایی جانا؟
کجایی... ؟!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

هلیا فکوری

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
26
پسندها
42
دست‌آوردها
13
احساس می‌کنم سرنوشت جز غم و اندوه چیز دیگری برایم رقم نزده است.
همانند صندوقچه‌ای می‌مانم که طلسم شده و اگر دَرَش را باز کنی، تمام مشکلات و سختی رویَت هوار خواهند شد.
کجایی که مرا از زیر آوار این مشکلات بیرون کشی جانا؟
جای کلید این صندوقچه را فقط تو می‌دانی... !
جانا بیا و قفل کن این مشکلات را!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
بالا پایین