• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

Fateme^^

کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
سطح
3
 
ارسالات
656
پسندها
1,280
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
1
سن
19
محل سکونت
از یه جای خوش اب و هوا

نام دلنوشته: دل را به خدا بسپار
نویسنده: فاطمه مهرجرد
ژانر: عارفانه، تراژدی
مقدمه:
سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند
که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت
به رقص درآیی
قصه عشق، انسان بودن ماست
اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست
سرت را بالا بگیر و لبخند بزن
«فهمیدن» کار هر آدمی نیست… .

“احمد شاملو”
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
آخرین ویرایش:

Fateme^^

کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
سطح
3
 
ارسالات
656
پسندها
1,280
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
1
سن
19
محل سکونت
از یه جای خوش اب و هوا
#فصل اول

قلم در دست گرفته و بر روی کاغذی که اشک‌هایم آن را همانند قلبم مچاله کرده‌اند، می‌نویسم. برای آرام شدن، برای به دست آوردن کمی آرامش.
می‌نویسم حرف‌هایم را و در میان می‌گذارم دردهایم را با خدایی که می‌دانم از همه‌شان خبر دارد ولی... .
و در آخر می‌نویسم بلکه این قلب مچاله شده‌ام صاف شود:
خداوندا!
ای آفریدگار اشک! آفریدگار غم!
زبانی را خلق کرده‌ای تا نام و ذکر تو را بر آن جاری کرده و تو را شکر گوییم اما... .
می‌دانی همین زبانی را که آفریده‌ای با سخنانش چه مقدار اندوهی به دلم انداخته و چه مقدار اشکی از چشمانم جاری ساخته؟!
خدایا! کاش ذره‌ای از مهر و محبت خود را در دل بندگانت قرار می‌دادی؛ آنگاه دیگر اشکی نبود که بریزم و غصه‌ای نبود که به خاطرش ذره‌ذره آب شوم.
مگر تو آفریدگار مهربانی نیستی؟!
پس چرا نیست؟ کجاست آن محبتی که همه از آن دم می‌زنند و کو آن مهربانی‌ای که همه ادعای داشتنش را دارند؟!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Fateme^^

کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
سطح
3
 
ارسالات
656
پسندها
1,280
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
1
سن
19
محل سکونت
از یه جای خوش اب و هوا
ای پناه دل تنهای من!
تنها و دل‌شکسته‌ام... .
دل‌شکسته از قضاوت‌های نابه‌جا، از شنیدن سخنانی ناحق و از حرف‌هایی که بدون هیچ توجهی حواله‌ی حال ناخوشم می‌شود.
خدایا! تو خود شاهد جریانات زندگی من بودی، هستی و می‌دانم که خواهی بود!
پس ببین این تنهایی را... .
و این بنده‌ی غمگینت را که چطور در درگاه تو اشک می‌ریزد تا کمی از آرامش از دست رفته‌اش را به دست آورد.
تا بتواند مقاومت کند در برابر حرف‌های نابه‌جای این مردم نامهربان... .
در برابر سختی‌های روزگار... .
و در برابر ضربه‌هایی که یکی‌یکی بر روحش وارد می‌شود و ذره‌ذره او را از پای در می‌آورد.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Fateme^^

کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
سطح
3
 
ارسالات
656
پسندها
1,280
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
1
سن
19
محل سکونت
از یه جای خوش اب و هوا
مگر قلب دختری شانزده‌ساله چه می‌زان طاقت ترک برداشتن دارد؟!
چرا حال خرابم را درک نمی‌کنند؟!
چرا توقع دارند همیشه شاد باشم، بخندم و لبخند به لب داشته باشم؟!
مگر من آدم نیستم؟ من حق اشک‌ریختن را ندارم؟ حق کمی درد و دل کردن و درک شدن را ندارم؟
کاش کسی بود که درکم کند و به سخنان غم‌آلودم گوش فرا دهد؛
حرف‌هایم را بشنود و کمی این دل پر غصه‌ام را آرام کند.
می‌دانی؟! می‌دانم که می‌دانی... .
تنهایی حق من نیست.
حق دختری با قلب شیشه‌ای که هربار با شنیدن سخنان اطرافیانش ترکی بر شیشه‌ی قلبش می‌افتد نیست.
تنهایی... حق خیلی‌ها نیست!
حق افرادی چون من و دل‌شکستگانی که قطعاً تو از حالشان خبر داری!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Fateme^^

کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
سطح
3
 
ارسالات
656
پسندها
1,280
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
1
سن
19
محل سکونت
از یه جای خوش اب و هوا
ای آرامش قلب من!
زندگی سخت برایم دشوار شده است، میان چنین افرادی زندگی کردن قطعاً برای هر شخصی پر مشقت خواهد بود... .
افرادی که ذره‌ای درک ندارند که وقتی می‌بینند در فکر فرو رفته‌ای و از شدت غصه به نقطه‌ای خیره شده‌ای، تو را متهم به دیوانگی می‌کنند و به این فکر نمی‌کنند که شاید آن فرد غمگین است و حال خوشی ندارد.
به این توجهی ندارند که رفتار بی‌حوصله‌ات تنها دلیلش تنهایی و دل‌شکستگی است، بلکه با نگاه‌های بدشان تو را سرد می‌خوانند و لقب سنگ را برایت برمی‌گزینند.
اما کاش می‌دانستند که این رفتار نادرستشان است که ممکن است از قلب شیشه‌ای یک دختر، سنگی سرد بسازد.
بار الها!
کاش یکی از آن بندگان مهربان و خوش قلبت را سهم منِ بی‌کس می‌‌کردی!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Fateme^^

کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
سطح
3
 
ارسالات
656
پسندها
1,280
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
1
سن
19
محل سکونت
از یه جای خوش اب و هوا
خدایا!
عجیب دنیایی‌ست این دنیایت!
امان از بنده‌هایت، امان که چطور توقع محبت دیدن را دارند وقتی محبتی نمی‌کنند!
چطور توقع دارند به رویشان لبخند بزنی وقتی لبخندشان را از تو دریغ می‌کنند؟! چطور توقع مهربانی دارند، وقتی ذره‌ای از مهربانی‌شان را خرج اطرافیانشان نمی‌کنند؟!
خداوندا!
من یک دخترم، دختری از جنس شیشه که هربار ضربه‌ای از جانب اطرافیانش بر او وارد شده، موجب شکستنش می‌شوند!
دختری هستم غمگین اما شاد! دختری هستم ضعیف اما چه کسی دلیلش را می‌داند؟!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Fateme^^

کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
سطح
3
 
ارسالات
656
پسندها
1,280
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
1
سن
19
محل سکونت
از یه جای خوش اب و هوا
چرا مرا ضعیف می‌خوانند وقتی توجهی به رفتار خودشان ندارند؟!
به این فکر نکرده‌اند که شاید عامل دل‌شکسته و ضعیف این دختر، خودشان باشند؟! مسبب سنگ شدن و سرد شدنش را می‌گویم!
آری! من ضعیفم... .
در برابر هر حرفی، هر بی‌مهری و زخم زبانی، شکننده‌ام.
اما باید ضعفم را نشان دهم؟! هرگز!
ضعیفم اما غرور دارم. آنقدر غرور که اجازه‌ی باریدن به اشک‌هایم را در مقابل هر فردی نمی‌دهم.
من در خفا گریه می‌کنم و اشک می‌ریزم، و چه شب‌ها بود که بالشت زیر سرم خیس از اشک و آن‌ها... همان مسببان اشک‌هایم، به راحتی سر به بالین گذاشته و خواب هفت پادشاه را می‌دیدند.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Fateme^^

کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
سطح
3
 
ارسالات
656
پسندها
1,280
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
1
سن
19
محل سکونت
از یه جای خوش اب و هوا
ای نیکوترین!
حال فهمیده‌ام که این دنیا جای خوشی نیست،
چرا که اگر بود اولیا و امامانت را در آن نگه می‌داشتی و آنان را به پیش خود نمی‌بردی.
هم دیده و هم شنیده‌ام که بندگان خوبت را زودتر از دیگر بنده‌هایت پیش خود می‌بری.
خدایا! اگر بنده‌ی خوبی شوم مرا هم به پیش خود می‌بری؟!
قول می‌دهم بشوم همانی که تو می‌خواهی، همان کارهایی را انجام می‌دهم که از بنده‌هایت انتظار داری؛
تو فقط مرا از میان این مردمان بی‌رحمت ببر!
قطعاً در کنار تو بودن بهتر از زندگی کردن در این دنیا‌ست.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Fateme^^

کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
سطح
3
 
ارسالات
656
پسندها
1,280
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
1
سن
19
محل سکونت
از یه جای خوش اب و هوا
خداوندا!
دلم هوای تو را کرده است، تویی که مدت‌ها ازت دور بوده‌ام و حرف‌هایم را با غیر از تو در میان می‌گذاشتم.
تویی که می‌دانم از همه‌کس مهربان‌تری و تنها شخصی هستی که حال دلم را درک می‌کنی.
تویی که مرا آفریده‌ای و می‌دانم هرچه را که هست از تو دارم.
خدایا! خودت می‌دانی که تنهایم و کسی را ندارم،
«دارم؛ ولی ندارم.»
جمله و حرف‌ها در این سه کلمه پنهان است؛
اطرافیانم را آدمانی پر کرده‌اند، بی‌محبت، بی‌عاطفه و بی‌درک؛ این معنی آن «نداشتن» است.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Fateme^^

کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
سطح
3
 
ارسالات
656
پسندها
1,280
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
1
سن
19
محل سکونت
از یه جای خوش اب و هوا
خداوندا!
می‌خواهم بگویم اما خسته‌ام؛
خسته از گفتن‌هایی که بی‌اهمیت از کنارشان عبور کرده‌اند.
تا کی بگویم؟! بگویم از مهربانی، از محبت و از عشق بگویم!
خداوندا! چرا زودتر به سراغ تو نیامدم؟!
تویی که آرام دل‌هایی و در ذهنم تکرار می‌شود آیه‌ی زیبای «اَلا بِذِکرِ الله تَطمَئِنُّ القُلوب» و من به حقیقت این آیه پی می‌برم؛ چرا که هم اکنون آرامم و مسبب این آرامش تو هستی!
ای خدایی که آرامش دل‌هایی، خدایی که مهربان‌تر از تو نیست، خدایی که عشق و محبت را آفریده‌ای؛
دلم را به تو می‌سپارم.
می‌دانم که مراقبش هستی پس نمی‌گویم که حواست به دلم باشد.
می‌دانم اشک‌هایم را که ورق را زیر دستم خیس کرده‌اند می‌بینی، می‌دانم تنها تو هستی که قلبم را التیام می‌بخشی و من به همین خاطر است که خود را به خالقم می‌سپارم.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین