کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد
چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!
بهنام خالق انسان
خلاصه و مقدمه: دوری واژهی غریبی بود که خود را به جبر زمانه به آن میفریفتم؛ اما چگونه خود را فریب دهم که این طلاق جسمها، جان از تنم نزداید؟
نه؛ شاید اگر جان بدهم بتوانم مجدد آغوش پر مهر تورا چنان تکریم و تقدیس بدارم تا دل بسوزاند از چرخ فلک و روح از کالبدم سوا ندارد...
به نام خدا
خلاصه:
«خنده، خنده مُردم!
شت؛ داداش کی فکرش رو میکرد خنده، خنده سر یه شوخی مسخره بمیرم؟»
این داستان راجب لوفیه جوانه که بسیار شوخ و فارغ از کل عالم است؛ دست بر قضا بر اثر یک حادثه فوت میکند و حالا با فرشته مرگ یک سفر عجیب را اغاز میکند…
نام داستان: خ*م*ار عشق
نام نویسنده: زری
ژانر: تراژدی، عاشقانه
خلاصه: عطرِ تنش را هرگز فراموش نخواهد کرد.
او همانند مجنون نبود، او برای رسیدن به لیلیاش. حاضر بود تمام کوهها را فتح کند. سر لیلی را روی شانهاش حس میکرد اما این جز خیالِ باطل نبود، هر صبح، پیراهنش بویِ عطرِ تنِ او را میدهد. هر شب...
نام شعر: مارلبرو
نام شاعر: زری
ژانر: تراژدی
قالب: سپید
مقدمه:
یادت همانند سیگارم
سخت است
که او را ترک کنم!
هر گاه، پک سیگارم را
در دستانم میگیرم.
گویی یادت
آتش به جانم
میزند.
گویی، زمانی که
سیگارم روشن میشود
یادت مرا
از خود، بیخود میکند.
به پک خالیِ سیگار
چشم میدوزم.
آری!
آخرین سیگار هم...
نام اثر: مرده متحرک
نویسنده: Psycho
ژانر: تراژدی
مقدمه:
شده گاهی بیدلیل فقط نفس بکشی؟! شده قلب خود را در وجودت حس نکنی؟! شده سنگ باشی و هیچچیزی برایت مهم نباشد؟! شده به اندازه چندسال، ساعتها در مغز خود فکر کنی؟! شده صدایت بزنند، نفهمی چه میگویند؟! شده از تمام چیزهایی که یک روز به آنها علاقه...
خلاصه: اسیر اون دو مرداب سیاهت شدم و تلاشی برای نجات نخواهم کرد، داستان عشقی مجازی که به دست یه رمال بهم میخوره، دختر داستان تلاش های زیادی برای درست کردن رابطه میکنه، اما...
خلاصه:
دختری جوان در صدد برخورد غیره منتظره با سلبریتی معروف، اتفاقاتی در زندگیش رخ میدهد؛ این اتفاقات در پی توهین و تحقیر آن سلبریتی معروف در کلانتری است. حال آن دختر به دنبال آن است که همانطور میان جمع عام تحقیر شده به همان اندازه آن سلبریتی را دچار حاشیه کند!
لیلی
دویدم تو راهرو صدا رادیو و هواپیما تو آسمون و داد و فریاد رزمنده های تیر خورده همه تو هم آمیخته شده بود دارو کم بود و تخت مجبور بودیم خیلی از مریضا که حال بدی هم دارن تو راهرو عمل کنیم هر کی رو می آوردن دلم هری می ریخت که نکنه محمدم باشه با کلی ترکش بی خبری ازش هزار جور فکر تو سرم...
"قوانین درخواست جلد"
***
*توجه کنید رمان شما باید دارای ۳۰ پست باشد!
*بحثی نباید چه از طرف کاربر، و چه از طرف طراح صورت گیرد!
*کیفیت عکس، فیلتر بودن عکس و... همه مورد توجه قرار میگیرد!
پن: از عکسهایی با کیفیت پایین، و فیلتریگ خودداری کنید!
"مدیریت انجمن ناول فور"
"سلام خدمت کاربران انجمن ناول فور"
***
این تاپیک برای رسیدگی به درخواست جلد رمانهای شما زده شده.
لطفاً توجه کنید!
*رمانها برای درخواست باید دارای ۳۰ پارت باشند.
*در این تاپیک درخواستتون رو به همراه لینک رمان میفرستید و صبر میکنید تا طراح شما مشخص بشه.
*طراح موظفِ در یک هفته جلد رو تحویل...
نویسنده : Hony.m (حانیه مهدیار )
هدف : علاقه به نویسندگی، حمایت از دهه هشتادیا و انگیزه دادن
ژانر : طنز ، عاشقانه
زمان پارت گذاری : نامعلوم
قلبهای شکسته، غرورهای خردشده، احساسات مجروح و روحهای نابود و داغان شده. چه برایمان مانده جز چشمانی یخی، قلبی سنگی و روحی غضبی.
هیچ چیز نداریم. نه...
بسم تعالی
سلام خدمت کاربران و نویسندگان گرامی انجمن ناول فور...!
همانطور ک در جریان هستید
انجمن ناول فور چندین روزی غیر فعال بود و با بازدید کم اما زین پس کادر مدیریت جدید با قدرت شروع به کار کرده و می خواهیم تا انجمن ناول فور را قوی تر از گذشته بکنیم کسانی که علاقمند هستند و واقعا توانایی...
خلاصه:
میگوید عشق تاوان دارد، شاید تاوانش از دست دادن خانوادهاش باشد، شاید عصبانیت پدرش، شاید هم ترد شدن از یوی والدینش!
گاهی با خود میگوید ای جان دل تو ازکجا آمدی که دین و دنیایم را به غارت بردی؟! یعنی میشود روزی که بدون ترس دستانت را بگیرم؟ نمیدانم!
خلاصه:
دختری به اسم آی گل که از جنس خاک!
دختری که مهربانی تمام وجودش را گرفته!
اما آدم های دور ورش تورا مسخره میکنند!
پدرش دیگر به او اهمیت نمیدهد!
آی گل عاشق شده عاشق کسی که رسیدن بهش غیر ممکن اما آی گل قصه ما تلاش میکنه که بهش برسه!
با ما همراه باشید تا زندگی آی گل رو مرور کنیم!
خلاصه: دختری به نام (روجیانا) که از جنس آتش است اما به خاطر طمع خود، او را از سرزمین آب اجدادیش بیرون میکنند. او به سرزمینهای دیگر سفر میکند و در بین راه با کسی آشنا میشود که او را از چالهای که خودش کنده است نجات بدهد... .
*بسم رب*
.
.
نوشتن این کلمات چقدر سخت است، با اینکه زبان نیست اما انگشتان هم راضی به گفتن نیستند.
چقدر این اتفاق ناگهانی و ترسناک است اما چه گوییم که خواست خدا است
چه گوییم که بی تو در اینجا صفایی ندارد...💔
.
.
سریر عزیز ابر مدیر و همکار گرامی روحت شاد و یادت گرامی!
.
.
💔 @Sarir 💔