• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

دلنوشته

  1. Mr.sadr

    دلنوشته‌های روزبه معین

    تنها بدیش این بود که خیلی خوب بود بعضی از آدم ها انقدر خوب هستن که نباید بهشون نزدیک شد! باید اون ها رو از دور دید، از دور سلام کرد، از دور لبخند زد، از دور دوست داشت... شاید این هم یک جور داشتن باشه، آخه زندگی متخصص اینه که آدم های خوب رو ازت بگیره!
  2. Mr.sadr

    دلنوشته‌های نازنین عابدین‌پور

    مراقبت و توجه درحالی که معلوم بود داره به دورترین نقطه ی جاده نگاه می کنه گفت: ولی من میگم هیچوقت ازدواج نکن، هیچوقت جدا نشو از این حالت، باور کن ازدواج شبای بارونی زیر بارون قدم زدن نیست، دیوونه بازی تو خیابون و بادبادک بازیِ آخر هفته نیست، باور کن زندگی اونقدر مسئولیت داره که چشم بهم میزنی و...
  3. Mr.sadr

    دلنوشته‌های صابر ابر

    يادت نرود ما به هم احتياج داريم باور كن... برای رسيدن ها و فرار كردن ها برای ساخته شدن ها و ثبت كردن ها ما به هم احتياج داريم وگرنه من و تو كی را دوست داشته باشيم؟ یا مثلا با كی حالمان خوب شود؟ من به تو فكر می كنم! به تو احتياج دارم وگرنه ديگر فكر هم نميكنم واقعيتش را بخواهی من به دليل اعتقاد...
  4. هلیا فکوری

    برگزیده دلنوشته‌ی جانان | اثر هلیا فکوری کاربر انجمن ناول فور

    مقدمه: عاشقم! عاشقی که تَبَش گرفتارم کرده! آری تَب‌دار عشقی گشتم که برایش تفریحی بیش نبودم! تفریحی که برای او مملوء از لذّت بود و برای من... !
  5. ک

    دلنوشته ما انسان‌ها | مهمان انجمن رمان فور

    مقدمه: ما انسان ها... فرق بین خوب و بد زندگی کردن را نمی‌دانیم! فرق محبت و کینه را نمی‌دانیم! فرق عشق و نفرت را نمی‌‌دانیم! فرق راستگویی و دروغگویی را نمی‌دانیم! فرق نیکی و بدی را هم نمی‌دانیم! چه کسی می‌تواند حدس بزند، که شاید هم میدانیم و خودمان را به ندانستن زده‌ایم!
  6. ASHOOBNAJAFI

    منتخب کمک صدایم در نمی‌آید | ASHOOBNAJAFI کاربر انجمن ناول فور

    مقدمه: خسته‌تر از دختر کبریت فروش، سرما را می‌بلعم در تمام روحم. می‌فهمی؟ می‌فهمی جان من؟ عروسک پوسیده‌ی من! لباس تزویرت را بر تن من بینداز. بازهم تو را در آغوش خالی‌تر شده‌ام می‌کشم و بعد بومی برای دردهایت، نیازم خواهد شد.
  7. ASHOOBNAJAFI

    متوسط پرواز آفرودیت| ASHOOBNAJAFI کاربر ناول فور

    مقدمه : من نمیخواهم تو مرا چونکه من هستم؛ دوست بداری... می‌خواهم مرا دوست بداری چون من یک زنم!
  8. . MaHta .

    دلنوشته دالان عشق | . MaHta . کاربر انجمن رمان فور

    «بسم رب العشق» نام اثر: دالان عشق نویسنده: مه.دخت مقدمه: این مسیر ، سراسر پیچش است؛ به راستی مقصد این دالان، قلب توست؟ فی‌الواقع عشقت مرا به آرامش نگاهت، متصل می‌نماید؟ یا...! دستانت،‌ دستانم را در این دالان مملوء از محنت و مشقت رها می‌کند؟ این دالان، به کدام سوی ختم می‌شود جان جانان؟!
  9. تیام

    دلنوشته پروانه ی خواب | تیام کاربر انجمن رمان فور

    مقدمه گشت و گزاریست بین گلها بوی رز و بوی یاس عشق تو،یک عشق خاص میدانستی،دوست داشتن رشوه نمی خواهد؟ عشق من،مالکیت نمی داند؟ چه بی ریا دوستت دارم! تو که خیالت،درهر برگ گل است تو که غروب چشمانت،در هر آسمان نشسته است
  10. ک

    دلنوشته های رویایی

    چگونه بِروَم از آشیانه ای که با چوب های تَر وُ شکسته یِ رویایِ بودنت بنایش کردم؟ فیلم را به عقب برگردان شکارچی را صدا بزن بگو شلیک کند من باید در همین لحظه می مردم!! شیوا احمدی الف...
  11. ک

    دلنوشته دلنوشته سقف تاریک | *Mahan* کاربر انجمن رمان فور

    مقدمه ببند چشمانت را، دیگر برای خیره شدن به آسمان دیره شده، نه ستاره‌ای مانده، نه ماهی. ماه را کشتند، از روی حسادت. ستاره‌ها متفرق شدند و جنگ جهانی به پا شد. آشوب آسمان را به هم زد. گمان می‌کردند با کشتن ماه، دیده می‌شوند نمی‌دانستند دیده می‌شوند چون ماهی هست! ببند چشمانت را، از آسمان فقط سقف...
  12. Sara

    ~مجمع جملات ناب نویسندگان~

    درود خدمت کاربران فخیم انجمن رمان فور. در این تاپیک جملات کوتاه و دلنوشته‌های نویسندگانی که آثار چندان زیادی از آنها نمی‌توان یافت؛ درج خواهد شد. لطفا زیر هر پست و نوشته اسم نویسنده، ذکر بشه. و من الله توفیقsisn
  13. ک

    دلنوشته از یک رهگذر

    وای به حال اونی که جای منو تو زندگیت گرفت.... چقد باید بی تفاوتیاتو تحمل کنه... یه روزم تورو میذاره و میره... دوباره تنها میشی.... و من حتی اون روزم هنوز،تورو دوست خواهم داشت آخرش هم خودم میمانم و خودت خوشحالم آدمها که با تو باشند یکی یکی حذف میشوند...رقیبی نمی ماند
  14. Mojgan_a

    دلنوشته دلنوشته حزین|mojgan_a کاربر انجمن ناول فو

    مقدمه: چه دنیاییست! گاهی تنها بودن، تنهایی کشیدن بهتر از هر همراهیست. می‌گویند غم مخور! روزی درست می‌شود، چگونه روزی درست می‌شود؟ تا کی باید منتظر ماند و هر روز کهنه دل تر از قبل شد. ولی مگر می‌شود ساکتش کرد؟ مانند کودکی بی‌آزار می‌ماند و نمی‌توانی روی حرفش حرف بیاوری. قلبم را می‌گویم! آنقدر...
  15. Sara

    دلنوشته دلنوشته سلب|نیکو تهرانی کاربر انجمن ناول فور

    مقدمه : قلم من! همیشه دلی کاغذان را سیاه کرده. ارجی ندارد، ژاژ بنویسد یا نافع! شالوده این است که تو تنها مخاطب قلم منی! تنها مخاطبی، تا بی‌نهایتی واژگان و اتمام ادبیات. راستی! گفتم دل؟ قلم مرا احمق فرض نکن! او خیلی خوب می‌داد که تو هیچ گاه آژارش را نمی‌خوانی... . او برای دل پر من می‌نویسد! پر از...
  16. ک

    دلنوشته‌های سمیرا آقاخانی

    ما آدمها هر كاري را كه جرأت يا اجازه يا توان آن را نداريم در رفتار كسي ديگر ببينيم مثل فاجعه اي بزرگش مي كنيم توي بوق و كرنا مي گذاريم و تا فرسنگها جار مي زنيم هر وقت زمانش رسيد و از خودمان همان كار سر زد با هزار دليل عقلاني و غير معقول توجيهش مي كنيم هميشه كارها از نظر ما انسانها تا زماني عجيب...
  17. Sara

    دلنوشته دلنوشته ماه عشق | نیکو تهرانی کاربر انجمن رمان فور

    مقدمه: عنصر عاشقی اندورن وجودت مرا تا کرانه‌ی آفاق همیاری می‌کند. اما حتی دیگر طیران در آسمان‌ها هم پیکر روح و جان مرا متقاعد نخواهد کرد... . من خواستار نفوذ در اعماق و مرز و بوم قلب‌ات هستم! قلبی که مرا تا واپسین جنون عشق باز‌ می‌دارد، در گوش‌هایم طنین آرامش را می‌نوازد و شیدایی را از برایم...
  18. Sara

    دلنوشته سلول به سلول جانم را درگیر کرده ای | نیکو تهرانی کاربر انجمن رمان فور

    مقدمه: کووید چکاره است؟ وقتی ویروس صدایت سلول به سلول جانم را درگیر کرده است؟!...
  19. سارا مرتضوی

    تکمیل شده کراش | سارا مرتضوی کاربر رمان فور

    نام اثر: کراش نام نویسنده: سارا مرتضوی ژانر: عاشقانه در افکار خود غوطه‌ور بودم که در باز شد و دیدمت. چند ثانیه طول کشید، نمی‌دانم به چه فکر می‌کردی اما من عاشقت شدم. در یک لحظه! چند ثانیه کوتاه
  20. Sara

    محبوب دلنوشته‌ی دیوانه شهر | niko کاربر انجمن رمان فور

    دلم لک زده بود برایت، برای اینکه نگاهت کنم. نگاهم را بدوزم به نگاه شب رنگت و تو هم از همان لبخند ها تحویلم بدهی! از همان هایی که از همان روز اول دلم را برد! چشم هایم را که بستم، تصویرت امد پشت پلک هایم. می ترسیدم خیال باشد و خیال هم بود... می ترسیدم که وقتی چشم هایم را باز میکنم دیگر نباشی! اما...
بالا پایین