• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

سایت نویسندگی

  1. Tiam.M

    دلنوشته پروانه‌ی خواب

    مقدمه گشت و گزاریست بین گلها بوی رز و بوی یاس عشق تو،یک عشق خاص میدانستی،دوست داشتن رشوه نمی خواهد؟ عشق من،مالکیت نمی داند؟ چه بی ریا دوستت دارم! تو که خیالت،درهر برگ گل است تو که غروب چشمانت،در هر آسمان نشسته است
  2. ♡ملیکا♡

    در حال تایپ رمان عشق سیاه|کاربر انجمن رمان فور ملیکا

    خلاصه: دختری به اسم آی گل که از جنس خاک! دختری که مهربانی تمام وجودش را گرفته! اما آدم های دور ورش تورا مسخره میکنند! پدرش دیگر به او اهمیت نمیدهد! آی گل عاشق شده عاشق کسی که رسیدن بهش غیر ممکن اما آی گل قصه ما تلاش میکنه که بهش برسه! با ما همراه باشید تا زندگی آی گل رو مرور کنیم!
  3. ♡ملیکا♡

    در حال تایپ رمان آنتریک|کاربر انجمن رمان فور

    خلاصه: دختری به نام (روجیانا) که از جنس آتش است اما به خاطر طمع خود، او را از سرزمین آب اجدادیش بیرون می‌کنند. او به سرزمین‌های دیگر سفر می‌کند و در بین راه با کسی آشنا می‌شود که او را از چاله‌ای که خودش کنده است نجات بدهد... .
  4. Miss M♡︎Z

    در حال تایپ بغض باران|Tucan کاربر انجمن رمان فور

    ناظر:♡ملیکا♡ خلاصه: باران دختریه که تصمیم می‌گیره مستقل زندگی کنه؛ ولی بعداً می‌فهمه مستقل زندگی کردن آسون نیست و این وسط...
  5. atena1386

    رمان خواننده های جذاب

    خلاصه:رمان درباره فرشته و دوستاش است برای دانشگاه دکتری میخوانند تا به وسیله ان به چین بروند و خواننده شوند و هم میشوند و اونجا یه اسپانسر و دوستای جدید پیدا می کنند و ... ******************** با صدای زنگ تلفن از خواب بیدار شدم بدون نگاه کردن به ساعت جواب گوشی را دادم و با همون صدای بم شده که...
  6. fattii

    در حال تایپ اسم رمانش چیه؟

    درباره یه دختره تو دانشگاه با یکی از همکلاسیهاش بحثش میشه والکی میگه که استادشون نامزدشه و این حرف به گوش استادش میرسه و استادش مجبورش میکنه که باهاش ازدواج که رییس دانشگاه هم دایی استادش بود فامیلی رییس دانشگاه هم آقای مهربان بود
  7. Ghazal_new_22

    عشق رویایی

    باسلام. دنبال اسم رمانی هسم موضوعش از این قراره. یه دختره رو تو خیابون اذیت میکنن ی پسره جونشو نجات میده. از قضا همسایه هم دیگ درمیان. پسره خیلی شیطون بوده با دخترای زیادی رفتامد داشه آخرس عاشق این دختر میشه میان تو اپارتمان دختره زندگی میکنن زیاد یادم نمیاد. میشه لطف کنید اسم رمانو بگید
  8. Leila

    رمان

    سلام خسته نباشید من چند سال پیش ی رمان خوندم الان اسمش یادم نیست دختر تو خیابون بود داشت برمیگشت خونه که ی پسر ک تو ماشین م*س*ت بود جلو اونو میگیره و میبرش خونه بهش مزاحمت می‌کنه بعد دختر رو ب زور نگه میداره میگه بچه رو ک بدنیا آوردی میتونی بری بعد دختره بعد از ب دنیا آوردن بچه ولش می‌کنه می‌ره پیش...
  9. Sani_sam

    در حال تایپ ققنوس فراری

    من به سرتق معروف بودم دختری که اگه ی روز دعوا نمیکرد روزش شب نمیشد. ولی در مقابل تو میشدم اتشفشان خاموش شایدم یه گربه لوس بهترین روز هام رو در کنار تو داشتم. ولی همه اش ارامش قبل طوفان بود چون سرنوشت خوابای بدی برامون دیده بود و این من بودم که ازت فرار کردم. توی عشق تو سوختم و باز متولد شدم...
  10. Zeinab rajabi

    تا اخرش بمون!

    #پارت_1 #رمان_تا_اخرش_بمون هوا خیلی گرم بود کنار خیابون ایستاده بودم و دستبند می‌فروختم. خودم درستشون می‌کردم و هر روز می‌اومدم و این‌جا می‌فروختم. کسی زیاد نمی‌خرید اما باز هم من دست از کارم نمی‌کشیدم؛ هر چی باشه باید من هم به خانواده‌م کمک کنم. دیگه خسته شدم وسایل‌هام‌رو جمع کردم و تو...
  11. M

    ....

    سلام. دنبال این رمان میگردم: دختری که تنهاس و منزويه چون مامانش ورزشکار بوده و وقتی مسابقه داشته این دختر رو حامله میشه و از مسابقات محروم میشه. برای همین پدر و مادر این دختر سالهاست که همش سر این موضوع دعوا دارن.دو تا برادر داره که این دوتا برادر هم خیلی بهش نزدیک نیستن.برای همین دختره همش سر...
  12. زیباسعیدی

    زیباسعیدی

    خلاصه: دختری که عمرش رو پایه جمع کردن پول عمل خواهرش کرد ولی یک روز توسط نامزدش متهم به دزدی پول میشه و دقیقا روز قبل عمل خواهرش پول عملش رو بالا می‌کشه و اینجا تازه اول ماجراست
  13. Elaha

    در حال تایپ رمان دختر تنهای شهر، به قلم الهه

    ارت_1 درو باز کردم و دویدم سمت اتاق شیما از بچگی من کتک خورشون بودم نمیدونم منو از پرورشگاه اوردن یا... خلاصه اینکه هرچی خواستم دادن به شیما، شیما خواهر بزرگمه یه 1سال باهام اختلاف سنی داره من امسال درسام تموم میشن و ازاد میشم، اما چه ازادی! ازادی که همش با گریه و کتک باشه رو صد سال نمیخوام...
  14. Elaha

    در حال تایپ رمان دختر تنخای شهر، به قلم الهه

    درو باز کردم و دویدم سمت اتاق شیما از بچگی من کتک خورشون بودم نمیدونم منو از پرورشگاه اوردن یا... خلاصه اینکه هرچی خواستم دادن به شیما، شیما خواهر بزرگمه یه 1سال باهام اختلاف سنی داره من امسال درسام تموم میشن و ازاد میشم، اما چه ازادی! ازادی که همش با گریه و کتک باشه رو صد سال نمیخوام مادرم وقتی...
  15. Elaha

    در حال تایپ رمان دختر تنهای شهر به قلم الهه دریس

    درو باز کردم و دویدم سمت اتاق شیما از بچگی من کتک خورشون بودم نمیدونم منو از پرورشگاه اوردن یا... خلاصه اینکه هرچی خواستم دادن به شیما، شیما خواهر بزرگمه یه 1سال باهام اختلاف سنی داره من امسال درسام تموم میشن و ازاد میشم، اما چه ازادی! ازادی که همش با گریه و کتک باشه رو صد سال نمیخوام مادرم وقتی...
  16. Elaha

    در حال تایپ Rooman

    پارت_1 درو باز کردم و دویدم سمت اتاق شیما از بچگی من کتک خورشون بودم نمیدونم منو از پرورشگاه اوردن یا... خلاصه اینکه هرچی خواستم دادن به شیما، شیما خواهر بزرگمه یه 1سال باهام اختلاف سنی داره من امسال درسام تموم میشن و ازاد میشم، اما چه ازادی! ازادی که همش با گریه و کتک باشه رو صد سال نمیخوام...
  17. دلارام

    پاییز دلگیر

    هواپاییزی وسرد شده بودمن هم روی برگ ها قدم میزدم صدای خش خش، برگها زیر پایم حس قشنگی بودکه ناگهان موجودی روکنارخودم حس کردم؛ یک توله سگ کوچولو بود که تابه صورتش نگاه کردم شروع کرد دنبال من دویدن من جیغ میزدم وای کمک وای مامان وای فقط حیغ میزدم،که دیدم اون توله سگ با صدای کسی از من فاصله گرفت به...
  18. Sani

    در حال تایپ رمان دردسر ساز | ساناز کاربر انجمن رمان فور

    خلاصه: سانازدختری که به طور ناگهانی با مردی تصادف میکنه، این مرد زخم خورده بود مردی از جنس تنهایی و غروری بی حد و مرز، حال باید ببینیم سرنوشت چه چیزی برای این دو رقم میزند...
  19. نیکی سا

    در حال تایپ رمان این شهر بوی مرگ میدهد | نیکیسا کاربر انجمن ناول فور

    خلاصه: ویرا بعد از مرگ مادرش دختری افسرده و زودرنج میشه و با بقیه آدمها روابطش رو کم میکنه. این موضوع تا ۲۰ سالگیش هم ادامه داره تا وقتی که وارد دانشگاه میشه و اتفاقات عجیبی براش رقم میخوره... غیر از ویرا پسری به اسم پنهان در یک شرکت بزرگ چرم‌سازی مشغول به کاره. زندگیه خوب و یکنواختی داره تا...
  20. Sepideh Rezaei

    دلنوشته هزارتوی زندگی

    فریاد می زدم ،چنگ می انداختم به جان زندگی ام و پتک فراموشی می زدم بر در و دیوار خاطراتم. دلم به حال خاطراتم می سوخت همچون طفلی بی نوا شیون میکردند ؛همان اندازه بی پناه،همان اندازه معصوم . اما محکوم بودند ! محکوم بودند به فراموشی به جرم داشتن بوی اشنایی غریبه. محکوم بودند. تا حلق اویز و شوندو در...
بالا پایین