قصدِ من از حیات،
تماشای چشمِ توست...
ای جان به فدای چشمِ تو
با قصدِ جان بیا...!
فاضل نظری
تماشای چشمِ توست...
ای جان به فدای چشمِ تو
با قصدِ جان بیا...!
فاضل نظری
-
برای تایپ رمان خود اینجا کلیک کنید.
-
برای یافتن رمان های بی نام کلیک کنید.
شعرهای نو
- نویسنده موضوع Ghazal
- تاریخ شروع
من تو را برای شعر بر نمی گزینم
شعر
مرا برای تو برگزیده است
در هشیاری
به سراغت نمی آیم
هربار
از سوزش انگشتانم
در می یابم
که باز نام تو را می نوشته ام
حسين منزوي
شعر
مرا برای تو برگزیده است
در هشیاری
به سراغت نمی آیم
هربار
از سوزش انگشتانم
در می یابم
که باز نام تو را می نوشته ام
حسين منزوي
هر بار که با دلم می جنگم
تو برنده می شوی،
جهان
جای خوبی
برای عاشقانه زیستن نیست
این حرف را اما
با هیچ گلوله ای نمی شود
در مغز این دل فرو کرد!
می میرد اما
باور نمی کند!
رویا شاه حسین راده
تو برنده می شوی،
جهان
جای خوبی
برای عاشقانه زیستن نیست
این حرف را اما
با هیچ گلوله ای نمی شود
در مغز این دل فرو کرد!
می میرد اما
باور نمی کند!
رویا شاه حسین راده
مـن در تـو نگاه میکنم در تـو نفس میکشم
و
زنـدگی مرا تکـرار می کند
بسـان بهـار که
آسمـان را علـف را .
و پـاکی آسمان
در رگ من ادامه می یـابد
شاملو
و
زنـدگی مرا تکـرار می کند
بسـان بهـار که
آسمـان را علـف را .
و پـاکی آسمان
در رگ من ادامه می یـابد
شاملو
ته دلم
تاریکخانه ای دارم
که عکس هایت را در آن ظاهر می کنم
چند روزیست
عکس هایت می سوزند
قرار نبود دلم را روشن کنی !
رایکا امیری فر
تاریکخانه ای دارم
که عکس هایت را در آن ظاهر می کنم
چند روزیست
عکس هایت می سوزند
قرار نبود دلم را روشن کنی !
رایکا امیری فر
پاورچین پاورچین
می آیم ومی روم ...
بی سر و صدا
زندگی می کنم...
تو در من به
خواب رفته ای...
رسول یونان
می آیم ومی روم ...
بی سر و صدا
زندگی می کنم...
تو در من به
خواب رفته ای...
رسول یونان
نه اینکه بی تو نخندم
نه !
اما به نیامدن همیشه ی نگاهت،
قسم !
تمام خطوط این خنده های خواب آلود
با رگبار گریه های شبانه
از رخساره ی خسته و خیسم
پاک می شوند...
يغما گلرويى
نه !
اما به نیامدن همیشه ی نگاهت،
قسم !
تمام خطوط این خنده های خواب آلود
با رگبار گریه های شبانه
از رخساره ی خسته و خیسم
پاک می شوند...
يغما گلرويى
به همان سادگی
که کلاغ سالخورده
با نخستین سوت قطار
سقف واگن متروک را
ترک می گوید
دل ،
دیگر
در جای خود نیست
به همین سادگی !
حسین منزوی
که کلاغ سالخورده
با نخستین سوت قطار
سقف واگن متروک را
ترک می گوید
دل ،
دیگر
در جای خود نیست
به همین سادگی !
حسین منزوی
اگر می خواهی احساس مرا بدانی
به سایه ات نگاه کن
نزدیک به توام
حال که هرگز نمی توانم لمست کنم!
جمال ثریا
به سایه ات نگاه کن
نزدیک به توام
حال که هرگز نمی توانم لمست کنم!
جمال ثریا
من اما از تو ممنونم
همین که هستی و گاهی
مرا به گریه می اندازی!
همین که هستی و گاهی
به یادم می آوری
چقدر تنهایم...!
راضیه بهرامی
همین که هستی و گاهی
مرا به گریه می اندازی!
همین که هستی و گاهی
به یادم می آوری
چقدر تنهایم...!
راضیه بهرامی