• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

اشعار درباره فصل تابستان

Lady Narcissus

شهروند مانا
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
347
پسندها
414
دست‌آوردها
63
محل سکونت
شهر اولین ها
ای آفتاب مشکو زی باغ کن شتاب

کز پشت شیر تافت دگرباره آفتاب

مرداد ماه باغ به بار است گونه گون

از بسد و زبرجد و لولوی دیریاب

هم شاخ راز میوه دگرگونه گشت چهر

هم باغ را به جلوه دگرگونه شد ثئیاب

بنگر بدان گلابی آویخته ز شاخ

چون اندام‌های زرین پر شکر و گلاب

سیب سپید و سرخ به شاخ درخت بر

گویی ز چلچراغ فروزان بود حباب

یا کاویان درفش است از باد مضطرب

وان گونه گون گهرها تابان از اضطراب

انگور لعل بینی از تاک سرنگون

وان‌غژم‌هاش یک‌به‌دگر فربی‌ و خوشاب

اندام مادریست فراوان سر اندرو

و انباشته همه سرپستان به شهد ناب

یک خوشه زردگونه به رنگ پر تذرو

دیگر سیاه گونه به‌سان پرغراب

یک رز چو اژدهایی پیچیده بر درخت

یک رز چو پارسایی خمیده بر تراب

یک‌رزکشیده همچو طنابی و دست طبع

دیبای رنگ رنگ فروهشته برطناب

یک ‌رز نشسته ‌همچو یکی ‌زاهدی که ‌دست

برداردی ز بهر دعاهای مستجاب

وانک ز دست و گردنش آویخته بسی

سبحهٔ رخام ودانه به‌هر سبحه بی‌حساب

باغست نار نمرود آنگه کجا رسید

از بهر پور آزرش آن ایزدی خطاب

آن شعله‌ها بمرد و بیفسرد لیک نور

اخگر بسی به شاخ درختان بود بتاب

روی شلیل شد به مثل چون رخ خلیل

نیمی ز هول زرد و دگر سرخ از التهاب

آلوی زرد چون رخ در باخته قمار

شفرنگ سرخ چون رخ دریافته نوشیدنی

شفتالوی رسیده بناگوش کود کیست

وان زردمو یکانش به صندل شده خضاب

ملک الشعرای بهار
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Lady Narcissus

شهروند مانا
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
347
پسندها
414
دست‌آوردها
63
محل سکونت
شهر اولین ها
در بیابان، به فصل تابستان

چون ببارد به تشنه ای باران

گرچه یک لحظه زآن بیاساید

هم به آب اشتیاقش افزاید

می بیفزا ، چو شوقم افزودی

روی پنهان مکن ، چو بنمودی

باز مخمور عشق را می ده

چون مدامم دهی، پیاپی ده

تا دگربار مستی آغازم

وین غزل را انیس خود سازم

از : عراقی

***
ای از ورای پرده‌ها تاب تو تابستان ما

ما را چو تابستان ببر دل گرم تا بستان ما

ای چشم جان را توتیا آخر کجا رفتی بیا

تا آب رحمت برزند از صحن آتشدان ما

تا سبزه گردد شوره‌ها تا روضه گردد گورها

انگور گردد غوره‌ها تا پخته گردد نان ما

ای آفتاب جان و دل ای آفتاب از تو خجل

آخر ببین کاین آب و گل چون بست گرد جان ما

شد خارها گلزارها از عشق رویت بارها

تا صد هزار اقرارها افکند در ایمان ما

ای صورت عشق ابد خوش رو نمودی در جسد

تا ره بری سوی احد جان را از این زندان ما

در دود غم بگشا طرب روزی نما از عین شب

روزی غریب و بوالعجب ای صبح نورافشان ما

گوهر کنی خرمهره را زهره بدری زهره را

سلطان کنی بی‌بهره را شاباش ای سلطان ما

کو دیده‌ها درخورد تو تا دررسد در گرد تو

کو گوش هوش آورد تو تا بشنود برهان ما

چون دل شود احسان شمر در شکر آن شاخ شکر

نعره برآرد چاشنی از بیخ هر دندان ما

آمد ز جان بانگ دهل تا جزوها آید به کل

ریحان به ریحان گل به گل از حبس خارستان ما

از مولانا
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Lady Narcissus

شهروند مانا
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
347
پسندها
414
دست‌آوردها
63
محل سکونت
شهر اولین ها
فصل تابستان است

سایه ای می جویم

سایه ای پر الفت

کوچه ها گرم کلام

خانه ها گرم سخن

کودکی با شادی

روی خاک نمناک

کلبه ای می سازد

کلبه ای بی سرما

این طرف تر

در خیابان گنجشکی افتاده بی غذا

فصل تابستان است

می نویسم شعری

از زبان سهراب

و خدایی که در این نزدیکی است …

سهراب سپهری
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Lady Narcissus

شهروند مانا
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
347
پسندها
414
دست‌آوردها
63
محل سکونت
شهر اولین ها
در بیابان، به فصل تابستان

چون ببارد به تشنه ای باران

گرچه یک لحظه زآن بیاساید

هم به آب اشتیاقش افزاید

می بیفزا ، چو شوقم افزودی

روی پنهان مکن ، چو بنمودی

***
ظهر تابستان است

سایه ها می دانند که چه تابستانی است

***
پشت سر

آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام

منزلگه اندوه و درد و بدگمانی

کاش چون پاییز بودم …

کاش چون پاییز بودم...
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Lady Narcissus

شهروند مانا
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
347
پسندها
414
دست‌آوردها
63
محل سکونت
شهر اولین ها
شعر کودکانه در مورد تابستان

ته بودم سر حوض

تا ببینم شاید عکس تنهایی خود را در آب

آب درحوض نبود

ماهیان می گفتند

هیچ تقصیر

درختان نیست

ظهر دم کرده تابستان بود

پسر روشن آب لب پاشویه نشست

و عقاب خورشید آمد او را به هوا برد که برد

***
تنها تر از یک برگ

با بار شادی‌های مهجورم

در آبهای سبز تابستان

آرام میرانم

تا سرزمین مرگ

تا ساحل غمهای پاییزی

در سایه ای خود را

رها کردم

 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Lady Narcissus

شهروند مانا
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
347
پسندها
414
دست‌آوردها
63
محل سکونت
شهر اولین ها
این شعر را برای تو میگویم

در یک غروب تشنه تابستان

در نیمه های این ره شوم آغاز

در کهنه گور این غم بی پایان
***
تابستان از کدامین راه فرا خواهد رسید

تا عطش

آب ها را گوارا تر کند؟
***
می خواهم نفس سنگین

اطلسی ها را پرواز گیرم.

در باغچه های تابستان،

خیس و گرم

به نخستین ساعت عصر

نفس اطلسی ها را

پرواز گیرم.


 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Lady Narcissus

شهروند مانا
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
347
پسندها
414
دست‌آوردها
63
محل سکونت
شهر اولین ها
غبار آلود و خسته
از راه دراز خویش
تابستان پیر
چون فراز آمد
در سایه گاه دیوار
به سنگینی
یله داد
و
کودکان
شادی کنان
گرد بر گردش ایستادند
تا به رسم دیرین
خورجین کهنه را
گره بگشاید
و جیب دامن ایشان را همه
از گوجه سبز و
سیب سرخ و
گردوی تازه بیا کند.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Lady Narcissus

شهروند مانا
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
347
پسندها
414
دست‌آوردها
63
محل سکونت
شهر اولین ها
پشت خرمن های گندم لای بازوهای بید
آفتاب زرد کم کم نهفت
بر سر گیسوی گندم زارها
بوسه بدرود تابستان شکفت
از تو بود ای چشمه جوشان تابستان
گرم
گر به هر سو خوشه ها جوشید و خرمن ها رسید
از تو بود از گرمی آغوش تو
هر گلی خندید و هر برگی دمید

***

اکنون زمان سبز فراز آمده ست
و لولیان خفته به خاکستر
در برکه های آتش تن شسته اند
باد از چهار سوی وزیده ست
و ابرهای نازک تابستان
بر
قامت بلند شبانان
زیبا و شاهوارند

***

با تو بودن خوبست
و کلام تو
مثل بوی گل در تاریکی است
مثل بوی گل در تاریکی وسوسه انگیز است
بوی پیراهن تو
مثل بوی دریا نمناکست
مثل
باد خنک تابستان
مثل تاریکی خواب انگیزست
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Lady Narcissus

شهروند مانا
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
347
پسندها
414
دست‌آوردها
63
محل سکونت
شهر اولین ها
بهار این بارت

به تابستان قطب نبرد ؟

به تابستان بهاری آنجا ؟

به ازدحام آشیانه و آواز ؟

به زایش مسافران همیشه

سیزیف ها که سنگ هاشان را

در چینه دان می برند ؟

***

درخت های نارنج
قیلوله ی نیمروزی تابستان را از بخار های رویا فرا می روند
درختی نیست نارنجی نیست
تنها
سایه ی پروانه ای پیشاپیش منقاری ترسان می چرخد

***

اکنون که تابستان در گذر است

زیر چنار روبروی خانه ات

سایه

چگونه تنک می شود

و انتظار

چگونه رنگ می بازد ؟
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Lady Narcissus

شهروند مانا
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
347
پسندها
414
دست‌آوردها
63
محل سکونت
شهر اولین ها
زمستان گرمت
می کند
بهار منظرت را می آراید
و تابستان که فرارسد
سایه می اندازد تا دراز بکشی
و زنبوران خورشیدی را نظاره کنی

***

سنگم
سنگ سنگ
بی کم و کاست
و چنان در آغوش فشرده ام خود را
که رهایی را
گریزی جز شکافتن نیست
سنگ سنگ
با این همه ای رود سبز
تابستانی
از فرازم بگذر
ساقه های سست آبزی
و خزه های بلند را
بگریزان از من

***

گذشت تابستان
دگر بهار نیامد
و شهر شهر پریشیده
بی بهاران ماند
و دشت سوخته در انتظار باران ماند
امید معجزه یی ؟
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
بالا پایین