• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

محبوب دلنوشته‌ی دیوانه شهر | niko کاربر انجمن رمان فور

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
رفتی و صدای گام های رفتنت، ناقوس تلخ شب‌های بی‌قرارم شد.
پیچک‌وار به دور گلوی عواطف معصومانه‌ام پیچید،
بر روی حرف‌های خاک گرفته بر طاقچه‌ی سینه‌ام، غبار غم انگیز پریشانی نقش بست‌.
بعد از تو،
من تنهاترین تنهایِ این شهرم!
رفتی... .
حرفهایت، صدای گام‌های رفتنت، و ردِ پایِ به جامانده‌ات در خاک دلم، هر روز و هر شب قلب رنجورم را به صلیب می‌کشند.
بعد از تو دگر نماند از من چیزی،
دیگر برایت نمی‌شوم دلتنگ؛
انگار که سال‌هاست تو را به دست بادِ نسیان سپرده‌ام.
فقط می‌دانی؟!
حرف‌هایی که در قلبم به انتظار نشسته‌اند، مرا بیش از پیش به جنون می‌رساند.
پس قلم بر رقعه می‌نشانم برای تویی که گوش شنوایی برای بانگ محزونم نداشتی.
.می‌نویسم تا شاید قلمِ بی‌قرارم از نوای این دل بی‌نوا، فغان سردهد.
این‌ها تمام نامه‌هایی است که پس از تو در قلبم، به انتظارِ شنیده شدن، از قطارِ عاشقی جامانده‌اند... .

---
نیکو تهرانی
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
صدایی اشنا می آمد!
من آن صدا را می شناسم!
انگار این صدا از جایی می آمد که اسمان و دریا (ما) می شدند!
پاهای برهنه ام را روی ساحل سرد کشیدم و به طرف آن نجوای عاشقانه که طعمش صدای تو بود راه افتادم!
بعد از مدت ها می توانم چشمانم را همراه با وزش نسیم نسیان ببندم کافیست!آری کافیست من دیگر بی تو نمی توانم!
چشمانم را باز کردم صدای نجوای تو نبود؟یا من نمی شنیدم؟نمیدانم اما هرچه که بود من بودم وسط دریای بی کران بدون صدای تو
و یار همیشگی ام(سیاهی مطلق)
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
شب آرومه؛ خوب بلده با عمق وجودت بازی کنه تا مشتری ثابت سکوتش بشی...!
و سرده؛ یاد گرفته چجوری با سرماش، دوست و دشمنش‌رو تشخیص بده!
اگه زبونت بچرخه و بگی عاشقی، تا نیمه‌هاش نگهت می‌داره؛ ولی نمی‌ذاره آخرش‌رو ببینی...!
بازم شانس آوردی؛ شُکر کن که خُر‌ و پف خواب، تسخیرت نکرده...!
اما من نه؛ شب‌رو برای بد بودنش؛ برای سرد بودنش؛ و برای حریمش دوست دارم...!
حُرمت اشک شب، فقط عاشقِ بی‌احساسِ سرما، می‌طلبه!
فقط بدترین‌های روزگار که آخرشون، عمق لذت احساسه... .
---
نیکو تهرانی
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
داستان زندگی رمان نیست...
داستان زندگی واقعیتی کوبنده است!
واقعیتی که به هیچ‌وجه اسم خیال نمی‌شود رویش گذاشت؛
لامذهب به هیچ سراطی مستقیم نیست و نخواهد بود!
فقط لازم است روزی لب‌هایت مانند غنچه‌ای به شادابی باز شود...
آن‌گاه خواهی دید چگونه آن لحظه را به کامت تلخ خواهد کرد!
گر خواهی با زندگی دست دوستی دهی...
باید از خودت بگذری،
از خنده‌هایت،
از دوستت دارم‌هایت.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
شنیدی؟
می‌گویند فلانی ترس از ارتفاع دارد؟
جدیداً مد شده...
می‌گویند فلانی ترس از محکومیت دارد!
می‌دانی چرا؟
محکوم شدن به کسی که عاشقش هستی،
برای انسان
مسئولیت می‌آورد!
چرا که بعضی‌ها از محکوم شدن فقط عاشقی‌اش را یاد گرفته‌اند
و مسئولیت
به دست فراموشی سپرده شده است.
آن وقت...
قرار است به رابطه‌ی محکومیت ما غبطه بخورند؟!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
  • محشره
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 person

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
مجنون خواهم شد!
مگر اشکالش چیست که کلیشه‌ها را برهم بزنیم؟
بگذار این‌بار مجنون زن باشد... .
اصلا من می‌خواهم دیوانه‌ات باشم!
همه‌‌جا جار می‌زنم:
«آهای مردم! من دیوانه‌ام، دیوانه‌ی او... .»
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
  • محشره
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 person
بالا پایین