• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

ASHOOBNAJAFI

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
78
پسندها
91
دست‌آوردها
18
محل سکونت
شهر خاطراتِ تدریجی !
بوسه‌ی سرخش بر تیغه‌ها... .
و به حکم یک بانو، متوقف کردند؛
سنگ زدند؛ مشت کوبیدند!
شکاندند و تمام کردند.
از میان جنازه‌ی الهه‌ها... آفرودیت برخیز!
بلند شو حتی در بند؛
بلند شو با پاهای قلم شده... .
قلم بر دست گیر و از هرآنچه "نباید" بارها بنویس.
آن تیغه که گردن موهای افشانت را زد، روزی سربازت در راه زندگیست... .
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

ASHOOBNAJAFI

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
78
پسندها
91
دست‌آوردها
18
محل سکونت
شهر خاطراتِ تدریجی !
پ.ز!

پرواز جرم است!
آفرودیت جرم است...
موهایش گناه کبیره؛
نگاه بر او جرم است.
اما نگاه ها تنش را دریدند؛
لباس‌های مردمان بر پیکر معصومش غلتیدند!
پروازش دادند! محکم، پرتابش کردند به دره‌ی ناپاکی!
و مجرمان هیچگاه... مجرمان هیچگاه دستگیر نباید!
تنها آفرودیت، در زندان میله‌ای، با نام مجرم؛
نفس می‌دزدد!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

ASHOOBNAJAFI

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
78
پسندها
91
دست‌آوردها
18
محل سکونت
شهر خاطراتِ تدریجی !
آه آفرودیت، تو جزو همان زنان کوچک توی کتاب هستی... . اما هیچکس هیچ‌گاه وجودِ ساده‌ی تو را نفهمید!
همین بودنت، وجودت، حق‌هایی که داری!
فقط پدر نامی در شناسنامه برایت جا گذاشت،
و لباس تنت را برگذید.
هیچ‌کس نفهمید این بودن به معنای بودنِ حق‌های تو و انتخاب‌های توست... .
برای همین، برچسب مجهول بر تو پوشاندند!
و این از پیچیدگیِ هستیِ تو نیست، نمی‌گویم ذکاوتت کم است، سادگی نه به این معناست که نمی‌توانی رهبر یا پرفسور باشی! نه! به معنای جهل آن‌هاست.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

ASHOOBNAJAFI

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
78
پسندها
91
دست‌آوردها
18
محل سکونت
شهر خاطراتِ تدریجی !
گاهی خسته می‌شوی، خسته از تمام "آدم‌ها"
می‌شینی لب جدول و به مزه پرانی‌ها پوزخند میزنی؛
ناسزا می‌گویی اما چیزی از الهه بودنت کم نمیشود
دلت می‌گیرد از بی توجهی و له کردن‌هایشان؛
می‌فهمم، اما در خاطرت باشد آفرودیت جان،
خسته‌ها زودتر می‌رسند.
درگیر خشم جاده نباش، مقصد آزادیِ جسم و روح توست... مقصدت زیباست، تو زیبایی و کفش‌هایی که با آنها قدم برمیداری هم.
میدانی؟ خسته که باشی درنده تری و جان سخت تر!
خسته باش تا آخر مسیر، خسته و دلگیر!
ولی نه برای خودت، خسته‌ی در آغوش گرفتن خودت نه، خسته از مهر ورزیدن به آنها باش بانو!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mr.sadr
بالا پایین