بوسهی سرخش بر تیغهها... .
و به حکم یک بانو، متوقف کردند؛
سنگ زدند؛ مشت کوبیدند!
شکاندند و تمام کردند.
از میان جنازهی الههها... آفرودیت برخیز!
بلند شو حتی در بند؛
بلند شو با پاهای قلم شده... .
قلم بر دست گیر و از هرآنچه "نباید" بارها بنویس.
آن تیغه که گردن موهای افشانت را زد، روزی سربازت در راه زندگیست... .
و به حکم یک بانو، متوقف کردند؛
سنگ زدند؛ مشت کوبیدند!
شکاندند و تمام کردند.
از میان جنازهی الههها... آفرودیت برخیز!
بلند شو حتی در بند؛
بلند شو با پاهای قلم شده... .
قلم بر دست گیر و از هرآنچه "نباید" بارها بنویس.
آن تیغه که گردن موهای افشانت را زد، روزی سربازت در راه زندگیست... .