دل بی تـو باشد مرده اي بهتر کـه در گورش کنم
چشمی کـه بیند جز تـو رابا خنجری کورش کنم
افتاده زار و منفعل، در چنگ دیو نفس، دل
دستی بده کاین دیو را از این حرم دورش کنم
دل بحر خون در ماتمت جانِ تشنه اشک غمت
باشد کـه در امواج غم، ازگریه مسرورش کنم
ذکرت کلام الله مـن عشقت کلیم الله مـن
خواهم دلی تا هم نفس با آتش طورش کنم
در سینه دارم آتشی، هرگز ندارد خامشی
پیوسته گرم سوختن با سوزعاشورش کنم
دارم دل دیوانه اي در سیلِ خون ویرانه اي
با اشکم این ویرانه را چون بیت معمورش کنم
دردا کـه دیو نفس دون جانم دریده از درون
با یک نگاهت میتوان این دیو را حورش کنم
مارهوس چون اژدها آورده برروزم چها
بر آن شدم کاین مار را پامال چون مورش کنم
گردیده از دود گنه، پرونده جرمم سیه
با مهرت این پرونده را آیینه نورش کنم
مـن میثم کویِ توام دائم ثناگوی توام
هر حرف را در وصف تـو، صد در منثورش کنم