اي همه بودو هست مـن، بسته بـه تار موی تـو
زائر کعبه اي ولی کعبه کجا و روی تـو؟
تـو بـه کنار کعبه اي گرم دعا برای مـن
مـن دل شب بـه کوچه ها در پی جستجویِ تـو
کوچه بـه کوچه هر قدم سعی صفا و مروه ام
لحظه بـه لحظه ذکر مـن یکسرِه گفتگوی تـو
حلق مـن ار بریده شد در ره عشق تـو چـه غم؟
وای بحال مـن اگر تیغ برد گلوی تـو
روی تـو غرق بوسۀ خاتم الانبیا شده
حیف بود کـه سنگ کین بوسه زند بـه روی تـو
خصم سر تـو را برد تا کـه بـه هم گره خورد
پنجه قاتل تـو و طره مشک بوی تـو
زائر دست بسته ام رو بـه رویت نشسته ام
در یم خون گشوده ام چشمِ دعا بـه سوی تـو
گو بکشند هر طرف پیکر بی سر مرا
تا بزنم بـه زخم تن بوسه بـه خاک کوی تـو
سر چـه بود کـه تا کنم نثار خاکِ مقدمت؟
جان دو طفل کوچکم فدای تار موی تـو
سوز درون میثمت وقف هماره غمت ن
خل همیشه سبز او آب خورد زجوی تـو