کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد
چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!
سایه ات نیز نفس داشت!
گسترده ای در این خاکستری دلخواه
گاه به تن؛ گاه نوازش روحی
اندازه ی قامت سایه ات هر روز و شب قد کشیده ام!
تمامی دنیایم آن آخرین یادگار بود
همان خط آخری که بیاد سایه ات کشیدم
پنجره هر صبح دعوتم می کند تو را بنگرم
پلکهای خواب آلودم قبل نور سایه ات را می طلبد!
تو...
کالسکهی جادویی
در روزی آفتابی، دختری کوچک به نام آوا، کالسکهی قدیمی مادربزرگش را در انباری پیدا کرد. کالسکه با پارچههای گلدار و چرخهای براق، همچون یک گنجینه درخشید. آوا با شوق به سمت کالسکه رفت و روی صندلی مخملین آن نشست. در همان لحظه، کالسکه شروع به تاب خوردن کرد و آوا را به دنیایی جادویی...
بهنام خالق انسان
خلاصه و مقدمه: دوری واژهی غریبی بود که خود را به جبر زمانه به آن میفریفتم؛ اما چگونه خود را فریب دهم که این طلاق جسمها، جان از تنم نزداید؟
نه؛ شاید اگر جان بدهم بتوانم مجدد آغوش پر مهر تورا چنان تکریم و تقدیس بدارم تا دل بسوزاند از چرخ فلک و روح از کالبدم سوا ندارد...
مقدمه:
تضاد من و در وهم من پرسهزنان است، بیگانهای آشنا که در مرداب افکارم دستانش را به سمت من میگیرد و تقلای نجات یافتن میکند. او، بخشی از من و من تمام او هستم که برای خود گمشده و کالبدی تهی و عاجز باقیماندهام؛ در خلاء و دور از من واقعی و حقیقتِ هرآنچه که هستم و خواهم بود و این، آخرین...
نام دلنوشته: ناآشنا
نویسنده: ملورین
ژانر: تراژدی، اجتماعی
مقدمه:
تضاد من و در وهم من پرسهزنان است، بیگانهای آشنا که در مرداب افکارم دستانش را به سمت من میگیرد و تقلای نجات یافتن میکند. او، بخشی از من و من تمام او هستم که برای خود گمشده و کالبدی تهی و عاجز باقیماندهام؛ در خلاء و دور از...
زندگی همچون ابی روان است
لحظه هایش میگزرد لحظه های تکرار نشدنی
به پایان میرسد ان شمعی که برای روزگار می سوخت
انچه تقدیر تو بود همان میگزرد
داستانی است اغاز نشدنی
به نام خدا
خلاصه:
«خنده، خنده مُردم!
شت؛ داداش کی فکرش رو میکرد خنده، خنده سر یه شوخی مسخره بمیرم؟»
این داستان راجب لوفیه جوانه که بسیار شوخ و فارغ از کل عالم است؛ دست بر قضا بر اثر یک حادثه فوت میکند و حالا با فرشته مرگ یک سفر عجیب را اغاز میکند…
سلام
یه رمانی بوددختر بعد فوت شوهرش به اجبار پدر شوهرش مجبور به ازدواج با برادر شوهرش میشه که برادر شوهرش عاشق یکی دیگه س و به همین خاطر از همون اول ازدواج شروع به کتک و اذیت دختر میکنه
اسم پسر رضا و دختر فککنم بهار بود اسمش لطفا
چندماه بود می خواستم این مطلب رو بنویسم
فایده ای برای من نداره و اصلا در این عظمت کهکشانها، انسان چه ارزش و جایگاهی داره؟حتی کسی مثل انیشتن هم چیز ی به حساب نمیاد چه برسه به این فردی که می خوام ازش اسم ببرم.اما هرچه بود نتونستم از بی وجودی و نامردیش بگذرم و در نهایت تصمیم گرفتم مطلب رو بنویسم...
مهاجرت کاری به ترکیه و سرمایهگذاری در ترکیه ه، امروزه به یک فرصت مناسب برای افرادی تبدیل شده که به دنبال فعالیتهای تجاری و سرمایهگذاری در یک کشور دارای موقعیت جغرافیایی استراتژیک و اقتصاد پویا هستند. ترکیه با بازارهای گسترده و متنوع، فرصتهای کسب و کار بسیاری در بخشهای مختلف از جمله صنعتی،...
خلاصه: پلی به گذشته داستان دختری است به نام اینسوک که توسط مهره ای سحرآمیز به زمان گذشته کره سفر می کند. او که خود یکی از فن های بی تی اس هم هست، در آنجا با اعضا بی تی اس آشنا می شود که هر کدام شخصیت های متفاوتی نسبت به زمان حالشون دارند و ...
روزهای آپ: یکشنبه ها