• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

سایت نویسندگی

  1. Fariba.8514

    رمانی که اسمشو نمیدونم لطفااگه میدونین بگین

    رمان درباره دختری است که پدر و مادر ندارند و با برادر و خواهر بزرگتر خود زندگی می‌کند با یه دختری که فک کنم اسمش سارا بود آشنا میشع و بخاطر اون وارد پارتی میشه و با پسرع آشنا میشع البته خیلی کوتاه چون فقط خیلی کم همو میبینن و بعد بخاطر دخترع (سارا ) مجبور میشه برع شمال به برادرش هم نمیگه و اونجا...
  2. Mobi bano

    چنگال دیو پلید!

    مقدمه: کاش جایی برای شکوفه زدن بود! برای بی پروا زیر باران رقصیدن بود! کاش جایی بود که بدون ترس ساز را میشد نواخت... آوازی همچو بلبل بدون شرط سر داد! چه خواستیم و چه شد؟ سزاوار آخر شد پوچی و پوچی!
  3. Fariba.8514

    ...

    خیلی وقته دنبال رمانی میگردم که دخترع یه خواهر و برادر بزرگتر از خودش داشت و مامان و بابا نداش بعد با یکی آشنا میشه به نام سارا که داداش اون پسرع رو دوس دارع دختره هم بخاطر سارا با دروغ برع شمال و تو شمال بهش مزاحمت کنن و ببرنش بیمارستان و برادرش بفهمه بعد کلی کتک کاری بگه طرف کیه که پسرع به دروغ...
  4. ز

    مرز

    ******** در مرز کشوری به اسم آمریکا خانمی زندگی می‌کرد به اسم ژانت تنها. انگار که از اول تنها بوده یا شایدم نبود. همیشه سه حیون خونگی خیلی عجیب باهاش بودن وقتی نگاشون میکردی انگار که با چشماشون بهت میگفتن که از جهنم اومدن! تنها دارایی‌اش یکه کلبه کوچیک و یه باغچه و یه گاری بوده. برای امرار...
  5. ز

    جاده مرگ

    ******* آخرین چیزی که یادم بود سوار اتوبوس بودم. سردم بود. نمیدونم خواب بودم یا بیدار. حضور شخصی رو کنار خودم حس میکردم! انگار یه چیز خیلی سنگین روم افتاده بود! نمیتونستم تکون بخورم. چند ثانیه یا چند دقیقه گذشت که بالاخره تونستم چشامو تکون بدم. به محض باز کردن چشام اون حضور شخص هم از بین رفت...
  6. خ

    ماوشا نمی خواست

    فصل اول قسمت 1 شاخ و برگ درختان می لرزید باد شدید و سردی داشت می وزید، مروشا گرسنه تر از همیشه بود زیر درختی تنومند که پوشیده از خار بود آنچنان که نمی خواست دانه ای به دیگری بخشد، کنار جمع می کرد سمت راستش الاغی در ته گودال که در معرض تابش مستقیم نور خورشید بود علف هرز می خورد مگسها راحتیش را...
  7. دایی محسن

    برای نوشتن رمان باید متنمو رو بازنویسی کنیم؟

    سلام دوستان عزیز. من ی رمان کوتاه نوشتم . البته نمیشه بهش گفت رمان ی داستانه کوتاهه . من رشتم مترجمی هست که به انگلیسی ترجمش کردم و برای استادم فرستادم و بهم پیام داده که باید ویرایشو پارافریز کنمش . منم اصلا نمیدونم دلیل پارافریز کردن نوشتم چیه و تو این سایتی که براتون گذاشتم پارافریز خوندم...
  8. سهوا

    در حال تایپ گل رز زندگی, تاریکی و سیاهی

    از بالکن داشتم از شب پرستاره لذت میبردم از سکوتی که محوم مرده بود و دیگه صدای داد و بیداد های خانوادم رو نمیشنیدم لذت میبردم تا اینکه صدای خش خش برگ ها و بوته های باغچمون نظر منو به خودش جلب کرد با ظاهر سرد و بی روح و چشمانی که هیچ گرمی نداشت به پسری که پشت بوته ها قایم شده بود زل زدم وقتی فهمید...
  9. زیر باران

    دلنوشته درد‌های خاموش/ نویسنده: فاطمه مجیدی

    " به نام خدا" ** مقدمه** سکوت به معنی لال بودن نیست، به معنی غمی بزرگ توی قلبت هست که نمیشه به زبون آورد. بغض ناخواسته ...
  10. Mobi bano

    دلنوشته شاید که...

    شاید راه خود را گم کرده باشم ولی در راه تو هیچ گمراهی وجود ندارد تو تنها پنهان اشکار منی
  11. H_K

    H: K

    رمان: مو مشکی اثر: H_K نویسندگان: Hasti_j Kiana_m خلاصه ای از رمان دختری مشهور است که با دشمنی با خانواده ای که سر پدرش را کلاه می‌گذارند و دنبال انتقام است. ولی سرنوشت آن چه می‌کند؟
  12. فاطمه بازگر

    رمان:نیمه پنهان قلبم :نویسنده فاطمه بازگر انجمن: رمان فور

    نام رمان نیمه پنهان قلبم نویسندهفاطمه بازگر زانر رمان:عاشقانه :اجتماعی :طنز خلاصه :خستگی امانش را بریده بود؛ انگار که غم عالم و آدم را...
  13. D

    در حال تایپ رمان دنیای تاریک روبروم|عسل

    رمان درباره ی دو تا رفیق فابریکه که جاده زندگیشون اونارو روبروی هم قرار میده و حالا باید انتخاب کنن جون خودشونو نجات بدن یا رفیقشون رو اگه شما بودین کدوم گذینه رو انتخاب میکردین؟ ادامه دادن زندگی روزمره و عادیتون و یا...؟ بچه ها رمانم تخیلیه و میتونین خودتونو جای شخصیت ها جا بزنین و...
  14. D

    در حال تایپ رمان دنیای تاریک روبروم|نویسنده عسل

    رمان درباره ی دو تا رفیق فابریکه که جاده زندگیشون اونارو روبروی هم قرار میده و حالا باید انتخاب کنن جون خودشونو نجات بدن یا رفیقشون رو اگه شما بودین کدوم گذینه رو انتخاب میکردین؟ ادامه دادن زندگی روزمره و عادیتون و یا...؟ بچه ها رمانم تخیلیه و میتونین خودتونو جای شخصیت ها جا بزنین و...
  15. Masood.sh

    در حال تایپ مولود تاریکی

    در مورد پسری به اسم مالک که به همراه دوستاش یه شب چیزی رو میبینه.کنجکاوی و علاقش به مسایل ماورا باعث میشه کل زندگیش تو مسیر دنیاهای ناشناخته قرار بگیره
  16. Sani_sammm

    در حال تایپ ققنوس فراری

    باعجله واردحیاط دانشگاه شدم، میدونستم اگه دیرترازاستادعزیزی برسم کارم ساخته است. بدون مطلعی حذفم میکنه با اینکه فوق العاده بودم توکلاسش همیشه میگفت: _ دانشجوی بی انضباط باید بندازی جلو سگ. خیلی مردتیک زرورمیکرد ازشانسم امتحانم داشتم همین طوری میدویدم جزومو نگاه می انداختم یعدفه احساس کردم خوردم...
  17. Fatemeh18

    در حال تایپ رمان قسمت من

    خلاصه: پروانه دختری که پر از غم بود و با اینکه دورش شلوغ بود همیشه احساس تنهایی میکرد تااینکه هیراد پسری متفاوت وارد زندگی دختر قصمون میشه البته تفاوت این پسر این بود که مثل بقیه پسرا نبود البته نه همه پسرا، اونایی که کارشون خیانت و نارو زدن به دخترا هست رو میگم ولی پروانه هیراد رو خیلی متفاوت...
  18. Fatemeh18

    در حال تایپ رمان قسمت من

    خلاصه: پروانه دختری که پر از غم بود و با اینکه دورش شلوغ بود همیشه احساس تنهایی میکرد تااینکه هیراد پسری متفاوت وارد زندگی دختر قصمون میشه البته تفاوت این پسر این بود که مثل بقیه پسرا نبود البته نه همه پسرا، اونایی که کارشون خیانت و نارو زدن به دخترا هست رو میگم ولی پروانه هیراد رو خیلی متفاوت...
  19. N.j17

    در حال تایپ رمان ابراز احساس جنون| N.j17 کاربر انجمن ناول فرو

    بسم الله الرحمن الرحیم ابراز احساس جنون جلد اول خلاصه: بعضی بازی‌ها برنده ندارند، مثل بازی با دل آدم‌ها:) چون شخص دلشکسته خود را می‌بازد و کسی که دل را شکسته، شرافتش را! پایان این بازی شطرنج نیز برنده‌ای نخواهد داشت؛ آغاز و اتمامی همچون پات.
  20. Nasi

    در حال تایپ از عشق متنفرم!

    مقدمه : کی گفته همه آدما باید عاشق باشند؟ کی گفته همه آدما باید احساسات داشته باشند؟یعنی اگر کسی فقط تنفر در وجودش باشد خواهد مرد؟ فاصله بین تنفر و عشق فقط یک تارمو نازکه خیلی نازک خیلی مراقبت این تار مو نازک باشید! با کلافگی به ساعت نگاه کردم ای بابا چرا عقربه ها حرکت نمیکنن خسته شدم استاد...
بالا پایین