• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

دلنوشته دلنوشته ماه عشق | نیکو تهرانی کاربر انجمن رمان فور

دلنوشته های کاربران

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
می شود با موهایت بازی نکنی؟ دستت را در آن ها فرو نبری. بهمشان نریزی و اصلا به آن ها اشاره نکنی.
چشمانت را هم به من ندوز ولی حق ندای به کسی یا چیزی بیشتر از من نگاه کنی! اصلا چشمانت را ببند، بهتر است.
حرف هم نزن. صدایت نباید به گوشم برسد. تکان لب هایت هم نباید به چشمم بخورد.
چیزی را هم در دست نگیر. حواسم پرت حسادت به آن می شود. نه! یعنی این که... بی خیال!
به من خیلی نزدیک نشو اما از من نباید دور شوی. دور که شوی قلبم می گیرد.
این ها را گفتم که بگویم، اینقدر دل نبر، من درس دارم، من را داری مشغول نوشتن در مورد خودت می کنی:)
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
چرا شخصی که دلتنگ می شود باید من باشم؟
مثلا می شود داستان برعکس شود؟ من به عادی ترین صورت ممکن لبخند بزنم و تو ضربان قلبت بالا برود؟
شاید هم هر دویمان بی دقتی م!
مثلا من در دل غوغا دارم اما طوری رفتار می کنم گویا چیزی نیست و تو هم دقیقا حال من را داری.
میگویند دل به دل راه دارد.
یعنی ممکن است گاهی، لحظه ای، ثانیه ای در خواب، بیداری یا بی خوابی های شبانه ات، مرا بوسیده باشی؟
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
هرکاری کنم در اخر قلبم پر از دلتنگی ست چون "فاصله" هست و این "فاصله" اگر می توانست احساس "مان" را تغییر دهد این همه عذاب نمی کشیديم اما مسئله این است که هر جای دنیا هم باشیم احساس"مان" به هم دیگر تغییر نمی کند و من هم زورم به "فاصله" نمی رسد پس بیا با هم این "فاصله" را دور بزنیم. ان قدر دور شویم تا از راهی مخالف به هم دیگر بربخوریم مگر زمین گرد نیست؟ به هم دیگر می رسیم در آخر ولی بیا بدوییم تا زودتر در آغوش بکشمت.
دیگر این انتظار طاقت فرسا شده!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
دوست دارم از تو بگویم، تویی که خنده ات تفسیر کامل آمدن بهار است و نگاهت حال و هوای خوشی دارد.
دستانت کلمات را متولد می کنند و وجودت... وای وجودت!
هستی را در خود فرو می برد و من را مجبور می کند فقط به تو فکر کنم.
بی انصافی نکن دیگر!
من عاشق ترین نیستم اما مطمئنم کسی این چنین عاشقت نبوده. آخر کسی نیست که مانند من هنگام تخیلاتش به این فکر کند که اگر می توانست بو ها را ببیند، بوی تو از همه زیباتر بود. صورتی بود با گل های ریز آبی! شاید هم زمردی با الماس های درخشان سرخ.
حقیقتا گاهی به‌ این فکر می کنم اگر تو گیاه می شدی، گلی از خودت می رویاندی که هیچ کجای عالم نیست. شاید گلی بی رنگ، شفاف و براق. گلی که گلبرگ هایش بیضی باشد و از ساقه دو باشند.آوند های نامرئی داشته باشد و در وسطش یک الماس سفید باشد. براق براق تا هنگامی که الماس سرخ مرا در دست بگیری، بین ما درخشش صورتی رنگی ایجاد شود.
من تمام فکرم آن قدر غرق در تو شده که نه می تواند نفس بکشد و نه می تواند با قلم خالی شود.
ذهن و قلبم هر دو در یک زمان خالی خواهند شد وقتی که بشنوند؛ هم دوستت دارم از زبان من را هم از زبان تو:)
وای که اگر بشنوم... قلبم یارای تپش ندارد، حتی با فکر کردن به آن.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
تو چندین سال است که زبان دل ها را می فهمی و من چندین سال است که از فهم این دل لعنتی ام باز مانده ام.
در وجودت استعداد خاصی وجود دارد که وجودت را به وجود من گره زده تا همینی شود که حالا هست.
همینی که من هیچ یک از جملاتی که نوشته ام را نمی فهمم و کلمات را خیلی راحت به فراموشی سپرده ام.
ولی نکته ی این همه آن جاست که هر چقدر بخواهم
هر چقدر تلاش کنم
نمی توانم احساسم را تغییر دهم.
عشق من نه کهنه می شود نه تغییر می کند. نمی دانم دقیقا چرا قلب من این گونه است.
تا از تو دور می شوم می کوبد. آن قدر می کوبد که در آخر همه ی عضله های اطرافش می سوزد.
به تو که نزدیک می شوم باز هم میل کوبش می گیرد. نه به تو نزدیک می توانم شوم، نه می توانم از تو دور شوم.
وقتی که می گویی حالت با دیدنم خوب می شود از شوق احساس می کنم همین حالاست که قلبم بایستد.
حالا که فکر می کنم، اگر بگویی دوستت دارم چگونه می شوم؟
وای ! حتی تصورش قلبم را به جنون می کشد. اگر بگویی فکر کنم قلبم دیگر نه تپش می گیرد نه آرزویی دیگر دارد. خیلی راحت می ایستد.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
می گفتم چیزی نیست
می گفتم حال دلم خوب می شود
روزی می آید که نفس بکشم و آرام شوم و به دلیل ناراحتی این روزهایم بخندم اما...
دروغ می گفتم!
بی تو نه حال من خوب می شود، نه این غمم خنده دار می شود.
من هزاران چیز می گفتم، هزاران برنامه چیدم، هزاران هزار دیگر هم...
اما چرا؟
چرا من به آرامش می اندیشم
تو صاحبش می شوی؟
چرا من می خواهم عاشق نباشم
تو فارغ می شوی؟
نمی دانم دقیقا چرا اما فکر کنم وقتی عاشق کسی شوی، دیگر نمی توانی بازگردی
یعنی این که هر چقدر بگویی همه چیز خوب می شود، زیاد هم دردناک نیست، دنیا فقط این نیست اما...
باز هم ته آن گلوی لعنتی، بغضی لانه کرده که قصد دارد نفس ببرد:)
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
دوست داشتم حرف بزنم.
از چشمانت که انعکاس واقعی دنیاست
از آغوشت که سرمای تنم را ذوب می کند
از صدایت که برای گوش هایم رمز ورود قلبم را می نوازد
اصلا می خواهم از همه ی «تو» بگویم
تویی که بی تو بودن یعنی از زیبایی های دنیا محروم بودن
آخر تو چطور می خواهی بفهمی حالم را؟
تو که هر روز و هر ثانیه حرکات خودت را ندیده ای
وگرنه خودت هم عاشق می شدی دیوانه!
به این دل لعنتی ما هم حق بده دیگر.
تو جذاب ترین دوست داشتنی ای هستی که جاذبه ی زمین به خود جذب کرده
اصلا من معتقدم که تو جاذبه ی زمین را به خود جذب کردی نه آن
به من خرده نگیر دیگر!
می دانی که فیزیک من در حد صفر است
من فقط از کل مبحث نیرو ها یک قانون نیوتن رو فهمیدم که آن هم حالا که فکر می کنم می بینم اشتباه حفظش کردم
من می گفتم که نیوتن خنده ی تو را ندیده بود وگرنه نام تو را جاذبه می گذاشت و نیوتن هم فکر کنم عاشق بوده
آخر من اینگونه قانون او را فکر کردم که می گفت
« من اگر در آغوشت کشیدم تو کاری جز در آغوش کشیدنم انجام نمی دی.»
حالا من این همه حرف دارم که بزنم ولی می ترسم به دیگران راجع به تو بگویم و دیگران عاشقت شوند. آخر می شود دوستت نداشت؟
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
وای که فریاد هم حراممان شد!
من فهمیده ام که همیشه عشق تا ابد ماندن نیست
مثلا ادم هایی هستند که عشق همیشگی را نخواهند داشت برای ما عشق یعنی خواستن و نرسیدن.
یعنی من حالا از ذره ذره وجودم انرژی بگیرم تا دردهایم را با قلمم فریاد زنم و تو هیچ گاه‌ نشنوی.
واقعا ای کاش من آن شخصی نبودم که هر روژ قفسه سینه اش تیر بکشد، نفسش بند بیاید، لب هایش از کش آمدن های مصنوعی درد بکند و در آخر، گریه کند.
چه می شد اگر زندگی و عشق برای امثال من آسان تر بود؟ چه می شد ما معشوق بودیم نه عاشق.
می گویند تا زیبا نباشد، زشت نیست و تا بدبخت نباشد،خوشبخت نیست.
وای بر ما که فدا شدیم تا خوشبخت ها باشند:)

 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
دلبرا!
قبل از تو خورشید از شرق طلوع می کرد؟
یعنی همیشه شب، شب بود و روز، روز؟
قبل از تو گیاهان می روییدند؟
آب این گونه خروشان بود؟
واقعا همه ی لب ها می توانستند لبخند بزنند؟
اصلا قبل از تو مزه ی سیب، همین گونه شیرین بود؟
آسمان بالای سرمان بود و زمین گرد بود؟
واقعا یادم نمی آید.
قبل از تو هرچه که بود یادم نمی آید فقط می دانم که...
بعد از تو دیگر هیچ چیز مثل سابق نیست.
تو که رفتی!
برگرد و آمدنت را هم با خودت ببر!

 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
هر طور فکر می کنم، از سرخوشی قهقهه می زنم.
قشنگ است ها! مثلا همان دلبرت کسی باشد، عین خودت.
کارهایت، عادت هایت همه ی چیزهای خجالت آورت را با شیفتگی نگاه کند.
قشنگترین وجودم!
به نظرم تو به همین دلیل دلبری.
سر همین که در هر صورت نگاهت دارد دلم را می برد و روز به روز باعث می شوی من هم از خودم خوشم بیاید.
آخر کسی که در چشم تو زیبا باشد، به نظرم واقعا زیبا ست.
دلبرم!
من فهمیدم، واقعا بالاخره با کسی آشنا خواهی شد که «به تو بفهماند این همه وقت، دیوانه نبودی!»
دیوانه‌ی من!
دیوانه‌ات شده ام:)
نه این که دیوانه شدم، نه! فقط یک ضمیر مالکیت به من اضافه شده.
فقط مال تو شدم
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
بالا پایین