• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

دلنوشته دلنوشته ماه عشق | نیکو تهرانی کاربر انجمن رمان فور

دلنوشته های کاربران

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
بعضی وقت ها نمی شود دوستش نداشت!
به مثلا وقت هایی که ذوق می کند، برای هر چیز ساده ای. آن لحظه ها من دقیقا احساس می کنم هیچ چیز مهم تر از آن چیز ساده نیست.
یا وقت هایی که سر لباس پوشیدنش دودل است. هی با خود می گوید:
«این رو بپوشم؟ نه این رنگی بهتره!»
آن لحظه ها با خودم فکر می کنم چرا آن همه وسواس دارد؟ همه ی لباس های رنگی‌اش او را به شکل دیوانه کننده‌ای خواستنی می کنند.
یا از وقت هایی نگویم که چند لحظه به افق خیره می شود و فکر می کند. آن موقع ها چندین بار آرزو می کنم کاش من افق بودم. این شکل خیره شدنش به افق را از ته دلم آرزو می کنم.
شاید بهتر است نگویم از وقت هایی که... می خندد! وای! تصورش حتی باعث لبخند می شود. حتی در این لحظه که فقط به آن فکر می کنم، ضربان قلبم امانم را بریده.
خنده اش، برای چند لحظه نه! برای چندین سال است باعث شده از خداوند بپرسم، خدایا خنده ی او را زیبا آفریدی؟ یا بنده هایت خندیدن مانند او را فراموش کرده اند؟
به نظرم حتی اگر او، خودش را از دور نگاه کند، در تمام فرم و قاب ها، در تمام حالتش، نمی شود خودش را دوست نداشته باشد.
من هم می گویم، او را نمی شود دوست نداشت!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
لحظه هایی هست که وقتی به آن ها فکر می کنی با خود می گویی چرا چیز دیگری اتفاق نیافتاده؟
هرچقدر دنبال این می گردی که چه اشتباهی کردی که این گونه شد، چیزی به ذهنت نمی رسد.
هرچقدر می خواهی دنبال راهی در ذهنت بگردی که از آن عبور نکردی و ممکن بود آن راه، راه عبورت باشد، راهی نمی یابی.
راستش را بخواهی در این مواقع می فهمی که « خواستن، توانستن نیست!»
گاهی اوقات کسی را، چیزی را، احساسی را، بیشتر از تمام وجودت می خواهی اما...
نمی ماند، نمی آید، نمی شود! و این فقط به این دلیل است که نمی توانیم.
براق ترین تیرگی این روزهایم!
نتوانستم و تمام!
حرف دیگری برای گفتن نمی ماند.
ولی مطمئن باش قبل از این نتوانستن... خواستنی بود که... از جان عزیز تر بود...
من نه که ناامید شده باشم، نه! من فقط نتوانستم!:)
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 person

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
تا به حال به مرگ فکر نکرده بودم.
چیزی را شیرین تر از زندگی کردن نمی دانستم و در پس همه ی افکارم، زندگی طولانی، جا خوش کرده بود.
همیشه به این فکر می کردم که زندگی برای مدت زمانی که می خواهم باشم کم است اما...
حالا به مرگ فکر کردم!
وای که چقدر شیرین است، مردن...
مردنی برای تو...
چقدر دلنشین است فدا شدن برای آن خط لبخندت:)
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 person

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
بعد از روزهای بسیار قلم به دست گرفتم.
دوباره خواستم از تو بنویسم
کلمات مرا ترک نکرده اند ولی نمی دانم چرا هیچ کدام داوطلب توصیف تو نمی شوند.
شاید می دانند هیچ کدامشان قدرت تجسم تو را ندارند و در آخر هم من توبیخشان می کنم.
می خواستم تو را به بهار تشبیه کنم فهمیدم که...
بهار را باید به تو تشبیه کنند.
خواستم برایت شعری بسرایم
به این نتیجه رسیدم که تو زیباترین غزل عاشقانه ای!
هر طرف رفتم به جایی نرسیدم و در آخر فقط توانستم یک چیز را بنویسم.
می دانی چرا بهار زیباست؟
چون شکوفه ها اولین لبخند خود را میزنند
پس بخند!
بگذار جهان چیزی زیبا تر از بهار به خود ببیند
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 person

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
انعکاس من!
زندگی گاهی قصد کشتن مرا می کند
مثلا وقت هایی که از خواب بیدار می شوم و از همان ابتدای روز
هیچ چیز طبق خواسته من نیست!
از وقت هایی هم نگویم که صدای تو را از اول تا آخر روز نمی شنوم
یا وقت هایی که کسی مرا یادش نمی آید.
این روزها من سکوت می کنم به حرمت « دوستت دارم » هایی که از تو شنیده ام
حرمتی که جلوی انفجار بزرگی را می گیرد.
این سکوت نشان دهنده ضعف من نیست!
این نشان دهنده ی شجاعتی ست که تو به من دادی برای زندگی کردن!
این روز ها حرمت تو می ارزد به تمام فریاد هایی که خفه شده اند:)
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 person

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
من تو را می شناسم!
تویی که به وقت غم، دستان مهربانت را بر دنیای تاریکم کشیدی.
تویی که بی هیچ عذر و بهانه ای، هر موقع که نیازت داشتم کنارم بودی.
من تو را می شناسم!
چگونه می شود آخر که گل شببو، ماهش را نشناسد؟
چگونه می شود آخر به هنگام زمستان، گل های نرگس روییدن را یادشان برود؟
من تو را می شناسم!
تویی که همه این هایی!
برای منی که شب های سیاهش ذره ای زشتی ندارد، تو ماهی!
برای منی که روزش نورانی ترین است، خورشیدی!
و اما برای منی که تشنه زندگی است، تو زندگی ای!

 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 person

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
داستان دردناکی ست، شروع شدن اما... بی پایان ماندن
حتی دردی بیشتر از تمام شدن دارد.
دردناک است این که من عاشقی کنم
کلماتم را در پیج و تاب شعله احساساتم خرج کنم
و اما هیچ گاه قرار نباشد برسم
و هیچ کس درد دونده ای را که هیچ گاه نمی رسد نمی فهمد و دونده در آرزوی رسیدن به ریسمان سرخ رنگ پایان، خودش تمام می شود اما پایانی برای این راه نمی یابد:)
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 person
بالا پایین