-
- ارسالات
- 9,789
-
- پسندها
- 17,976
-
- دستآوردها
- 143
-
- مدالها
- 4
بعضی وقت ها نمی شود دوستش نداشت!
به مثلا وقت هایی که ذوق می کند، برای هر چیز ساده ای. آن لحظه ها من دقیقا احساس می کنم هیچ چیز مهم تر از آن چیز ساده نیست.
یا وقت هایی که سر لباس پوشیدنش دودل است. هی با خود می گوید:
«این رو بپوشم؟ نه این رنگی بهتره!»
آن لحظه ها با خودم فکر می کنم چرا آن همه وسواس دارد؟ همه ی لباس های رنگیاش او را به شکل دیوانه کنندهای خواستنی می کنند.
یا از وقت هایی نگویم که چند لحظه به افق خیره می شود و فکر می کند. آن موقع ها چندین بار آرزو می کنم کاش من افق بودم. این شکل خیره شدنش به افق را از ته دلم آرزو می کنم.
شاید بهتر است نگویم از وقت هایی که... می خندد! وای! تصورش حتی باعث لبخند می شود. حتی در این لحظه که فقط به آن فکر می کنم، ضربان قلبم امانم را بریده.
خنده اش، برای چند لحظه نه! برای چندین سال است باعث شده از خداوند بپرسم، خدایا خنده ی او را زیبا آفریدی؟ یا بنده هایت خندیدن مانند او را فراموش کرده اند؟
به نظرم حتی اگر او، خودش را از دور نگاه کند، در تمام فرم و قاب ها، در تمام حالتش، نمی شود خودش را دوست نداشته باشد.
من هم می گویم، او را نمی شود دوست نداشت!
به مثلا وقت هایی که ذوق می کند، برای هر چیز ساده ای. آن لحظه ها من دقیقا احساس می کنم هیچ چیز مهم تر از آن چیز ساده نیست.
یا وقت هایی که سر لباس پوشیدنش دودل است. هی با خود می گوید:
«این رو بپوشم؟ نه این رنگی بهتره!»
آن لحظه ها با خودم فکر می کنم چرا آن همه وسواس دارد؟ همه ی لباس های رنگیاش او را به شکل دیوانه کنندهای خواستنی می کنند.
یا از وقت هایی نگویم که چند لحظه به افق خیره می شود و فکر می کند. آن موقع ها چندین بار آرزو می کنم کاش من افق بودم. این شکل خیره شدنش به افق را از ته دلم آرزو می کنم.
شاید بهتر است نگویم از وقت هایی که... می خندد! وای! تصورش حتی باعث لبخند می شود. حتی در این لحظه که فقط به آن فکر می کنم، ضربان قلبم امانم را بریده.
خنده اش، برای چند لحظه نه! برای چندین سال است باعث شده از خداوند بپرسم، خدایا خنده ی او را زیبا آفریدی؟ یا بنده هایت خندیدن مانند او را فراموش کرده اند؟
به نظرم حتی اگر او، خودش را از دور نگاه کند، در تمام فرم و قاب ها، در تمام حالتش، نمی شود خودش را دوست نداشته باشد.
من هم می گویم، او را نمی شود دوست نداشت!