• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

ASHOOBNAJAFI

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
78
پسندها
91
دست‌آوردها
18
محل سکونت
شهر خاطراتِ تدریجی !
سکوت نکن، بگو با من!
آن روزی که تار و پود وجود مرا،
با همان دستان گرمت پس زدی را در یاد داری؟
حال من به کدامین کوی ببرم،
هق‌هق دردآلود واژگانم را
و تلخی کام تو را؟
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mr.sadr

ASHOOBNAJAFI

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
78
پسندها
91
دست‌آوردها
18
محل سکونت
شهر خاطراتِ تدریجی !
لعنت شیطان بر این عشق ناسازگارت!
می‌دانی عروسک کوچکم؟
جنازه‌های عشق خاک‌خورده‌ای، گاه به من حمله‌ور می‌شوند.
آن‌گاه است که تا حنجره‌ام را خفقان در برمی‌گیرد و
صدای قلبم، میان خارهای این واژگان مجنون‌گشته از بهار خزان‌زده‌ی درد، گم می‌شود، خاموش می‌شود، می‌میرد، می‌میرد.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mr.sadr

ASHOOBNAJAFI

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
78
پسندها
91
دست‌آوردها
18
محل سکونت
شهر خاطراتِ تدریجی !
هیپوفرنیا چیست؟
حالتی که در آن دل‌تنگ‌تر از معشوقیم
و ناامیدتر از کودکی که در بازی، او را راهی نیست
و دوستانش در جایی ناکجا جایش گذاشته‌اند.
ضمیر ناخودآگاهمان را می‌گویم؛ او دلتنگ است.
او،
او کیست درون من و تو؟
ما را با زنجیرهایی از جدایی،
به‌هم متصل می‌کند.
او کیست؟ تو من بودی یا من تو؟
تو در نگاه من آغاز شدی یا من در نگاهت؟
آخ!
بازهم صدایم درد می‌کند؛
گرفته و گیر در دلتنگی.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mr.sadr

ASHOOBNAJAFI

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
78
پسندها
91
دست‌آوردها
18
محل سکونت
شهر خاطراتِ تدریجی !
زمانی که شروع به سلاخی آرزوهایم با تو کردم،
فهمیدم دلتنگی را جز مرگ چاره‌ای نیست.
آن‌گاه که جرات قتل خود را نداشتم
و تیر خلاص تو، روحم را مسخ کرده بود.
حتی آن‌گاه که دلم مرده بود؛ ولی
بال‌های خسته‌ام به‌روی پنجره‌ای از
جهانی سیاه‌تر از تیله‌های چشمانت باز شد،
که این‌بار این سیاهی مرا غرق نکرد؛ کشت.
بازهم خودم را ته نکشیدم.
سیگارها مرگ را پذیرفتند و من زنده‌ام.
کاش روزی بیایی و چشمانم را ببندی!
منتظر می‌مانم مثل پروانه‌ای در پیله،
بیا و خاموش کن تمام تمام شده‌ام را...
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mr.sadr

ASHOOBNAJAFI

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
78
پسندها
91
دست‌آوردها
18
محل سکونت
شهر خاطراتِ تدریجی !
دنیای عروسک‌های بازیچه.
دنیای یادهای خشکیده؛ مثل قطره‌ای خون.
سال‌هاست دست به پاک کردن وجود نحسش، از دل گر گرفته‌ام نبردم.
حالا که نیمی از قلبم را رنگ تلخ دلتنگی زده است،
حال که دردش امان دخترک پاک درونم را بریده؛
من هم باید نفسش را ببرم.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mr.sadr

ASHOOBNAJAFI

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
78
پسندها
91
دست‌آوردها
18
محل سکونت
شهر خاطراتِ تدریجی !
گاهی دلنوشته‌های رسوب شده بر دیوارهای این چهاردیواری، ملکه‌ی ذهنم می‌شوند؛
حس مظلوم نفرت، غلبه بر حواس مجنونم.
آه بی‌خیال!
نگذار بگویمت، آن اولین نجوای گل سرخ گونه‌ات را، هنگامی که نام مرا تمام شهر در کنار تو فریاد کشیدند.
بی‌چاره صاحب‌خانه‌ی دلم!
تمام سقف‌ها که هیچ، دیواره‌های دلم هم با تملک تو سرازیر شد بر شانه‌هایش.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mr.sadr

ASHOOBNAJAFI

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
78
پسندها
91
دست‌آوردها
18
محل سکونت
شهر خاطراتِ تدریجی !
وه ای قلم آتش زده!
تا کی دستان من را بازیچه‌ی شب و مهتابش و منت‌کش کاغذ سفید بی ریشه‌ی درختان مرده خواهی کرد؟
نمی‌کشم امشب! نقطه‌ی حیات افکار را ریشه بزن.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mr.sadr

ASHOOBNAJAFI

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
78
پسندها
91
دست‌آوردها
18
محل سکونت
شهر خاطراتِ تدریجی !
بی‌خیالم ز تازیانه‌های نفرتت.
در دستم به اندازه‌ی تمام ستاره‌ها، عشق
و میان انگشتان دیگرم که انگار خشکشان زده، یک سبد عاطفه دارم که به دستت بدهم.
حیف شد!
حیف شد که در دریای عشق من صدایی از امواج دوستت دارم پیدا نمی‌شود!
دیگر صدایی ندارم که نجوای شبانه‌روزت کنم مسافر.
برو!
من تمام گردانه را هم به جنس گُردان محافظتت
در می‌آورم،
برو!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mr.sadr

ASHOOBNAJAFI

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
78
پسندها
91
دست‌آوردها
18
محل سکونت
شهر خاطراتِ تدریجی !
تناقض‌ها میان من
و یک جای خالی در ذهنم غوغا کرده‌اند.
آن‌قدر که دیروز سیل تمام خانه‌های شهر را ویران کرده است؛
حتی شهردار هم کاری از دستش بر نمی‌آید.
آخر یک دیوانه هر شب چشمانش را می‌بندد
و مرگ می‌شوند برایش، گذر ثانیه‌ها بی‌تو.
کاش میشد که بیایی تا همه‌چیز عادی میشد!
همه‌چیز به‌جز من.
شکستمش؛ یاد نفس کشیدن خود را.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mr.sadr

ASHOOBNAJAFI

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
78
پسندها
91
دست‌آوردها
18
محل سکونت
شهر خاطراتِ تدریجی !
هیاهوی من
غرق در سکوتی بی‌کران است؛
میان فردایی که جار می‌زند،
ای آدم‌های نفهم!
فصلی پر از تناقض‌های خشمگین
همراه با حقارتی سرد،
خواهد آمد
و شما بی‌حواس‌تر از همیشه
می‌شکنید و می‌گذرید،
یا قلب‌های خود را
یا غرور یک‌دیگر را...
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mr.sadr
بالا پایین