• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

کاربرد هشتگ

  1. alniloufar

    ویژه رمان های گمشده

    #r9220 سلام. یه رمان بود دختره عاشق رئیسش شده بود پسره هم عاشقش بود دختره بهش اعتراف میکنه که دوستش داره پسره که دیوانه وار عاشقش بوده اونم بهش اعتراف که دوسش داره میره خاستگاری دختره و نامزد میشن از اون طرف هم یه دختر عمو داره اسمشون رو همه ولی پسر ازش متنفره پدر مادر پسره خارج بودن و...
  2. Fereshteh♡

    ویژه رمان های گمشده

    سلام دوستان کسی اسم این رمان و میدونه؟ #پارت۱ برای حفظ تعادل دست به دیوار می گیرم . صدای زرین تاج خانوم را در میان باد می شنوم و لرز برمی دارد . - این دختر ناموس ماست ، این تویی که بعد برادرت باید چراغ آشیونش رو روشن نگهداری برای یتیم برادرت پدری کنی پسرم . بغضم می گیرد از این همه جفا و...
  3. Ali Jaberi Mogh

    در حال تایپ رمان دژخیم

    مقدمه: وقتی گریبان عدم با دست خلقت میدرید وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل میآفرید وقتی زمین ناز تو را در آسمانها میکشید وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم میچشید من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از...
  4. Hosna.R

    در حال تایپ قاطل آرزوها

    《به نام خدای زیبایی ها》 #پارت۱ در حال شونه کردن موهام بودم که گوشیم زنگ خورد. اسم مهرسا روش خودنمایی میکرد... سریع جواب دادم. -سلام عزیزم جانم چیکار داشتی؟! +سلام هوراد جون امشب بریم بیرون؟! -راستی امشب نمیتونم، یه کار مهم دارم بمونه برای فردا +هورااااد هیچ کس خونمون نیست منم حوصلم سر رفته منم...
  5. فرشته بی بال

    در حال تایپ رمان اردوی ممنوعه اثر فرشته بی بال

    بسم الله الرحمن الرحیم نام رمان: اردو ممنوعه ژانر:#ترسناک #هیجانی #طنز نویسنده:زهره محبی خلاصه :داستان درباره یه پسره که تو سن جوانی و اوج شیطنت و کنجکاوی رفت دنبال کاری که عواقب جبران ناپذیری داشت کاری رو کرد که باعث از دست دادن پدرو مادرش شد اما اون فکر میکرد که الان ماجرا تموم شده ولی...
  6. N

    در حال تایپ رمان بلوچ ارباب زاده | نرگس بامری کاربر انجمن رمان فور

    #پارت 17 به ساعتم خیره شدم، عقربه ها پشت سر همدیگه در حال حرکت بودند! کلافه بودم، امشب ضرر های خیلی زیادی بهم وارد شد، خطاب به فرزاد گفتم: مرخصید! برید گمشید از جلو چشمام.. از جاشون تکون نخوردند و همینجوری بهم خیره بودن! با صدای بلند تری تقریبا فریاد زدم: مگه کر شدین!؟ پا تته و پته از جلو...
  7. .Narges 86.

    در حال تایپ رمان بلوچ ارباب زاده | نرگس بامری کاربر انجمن رمان فور

    #پارت 16 به ناچارا دستی به موهام کشیدم و رفتم سمت دیوار، به دیوار تکیه دادم! به یک نقطه نا معلوم خیره شدم، یاد گذشته افتادم. یاد قول هایی که نتونستم بهشون عمل کنم! با ورود به گذشته فقط اعصابم بدتر میشد! خودم از گذشته کشیدم بیرون! حالم از جو بیمارستان بهم میخوره، تقریبا دیگه هوا کم کم داشت روشن میشد
  8. ardalan.hadis

    در حال تایپ چش سیا

    #پارت1 +دختر خانوم ببخشید برگشتم سمت کسی که صدام زد و گفتم+ ها؟ یه زن چادری با اخم گفت ± کجا؟ خانوم کولمو زدم رو شونم و گفتم + خونه عاق شجا میای؟ با جدیت گفت + خانوم نامحترم درست صحبت کنید بعدشم اینجا باید حجاب رعایت شه کلافه گفتم _ دهه مگه اومد امامزاده؟ اومد عاقامو ببینم با تحکم گفت +...
  9. ardalan.hadis

    در حال تایپ عشق و مستی

    #پارت1 +دختر خانوم ببخشید برگشتم سمت کسی که صدام زد و گفتم+ ها؟ یه زن چادری با اخم گفت ± کجا؟ خانوم کولمو زدم رو شونم و گفتم + خونه عاق شجا میای؟ با جدیت گفت + خانوم نامحترم درست صحبت کنید بعدشم اینجا باید حجاب رعایت شه کلافه گفتم _ دهه مگه اومد امامزاده؟ اومد عاقامو ببینم با تحکم گفت +...
  10. .A.b.a.n

    رمان محکوم ولی بی گناه

    #پارت11 جلال با بهت خیره به گوشی سمانه، چشماش رو به قرمزی میرفت... هرچی که بود، بدجور روی این چیزا حساس بود... با ترس آب دهنمو قورت دادم و دلی که انگار توش رخت میشستن ، منتظر واکنشش بودم که علیرضا بهت زده نگاهشو بین منو سمانه چرخ میداد...سعی می‌کردم صداقت‌ و پاکیمو‌ با چشمام ب علیرضا بفهمونم،...
  11. Hana2468

    در حال تایپ رمان رهام نکن

    #پارت_۲ خورد شدن قلبم را حس کردم می خواستم فریاد بکشم رهام نکن ولی یادم رفته بود که من.... خیلی وقته رها شدم.... نگاه پر نفرتش را نمی خواستم من فقط ذره ای عشق می خواستم هرچند کوچک دلم می خواست مرا هم دوست داشت چشمانم را بستم حالا که به مرگ نزدیک می شدم چیزی را فهمیدم ان هم اینکه.... من خیلی وقت...
  12. Hana2468

    رمان رهام نکن

    مقدمه: چشمانم سرد شده اند همانند گوی های یخ زده... گیج و منگ ام.... اکو سوال های تکراری درون مغزم سرم را به درد اورده... مدام می پرسم: چراااا؟ چه کرده ام که حقم این بود؟ کجای راه را اشتباه رفتم؟ و.... چرا هنوز دوستت دارم؟؟؟؟ #پارت_۱ صدای کلیک باز کردن قفل زندان نشان از رسیدن پایان کار داشت نگاه...
  13. sma7676

    ویژه رمان های گمشده

    #p444 سلام شبتون بخیر ببخشید یه رمان من قبلا خوندم موضوعش این بود که دختر و پسری بودن که مادر دختر با پدر پسر ازدواج کرده بودن و بعد ازدواج اونها بین این دوتا صیغه محرمیت خونده شده بود و دقیق دیگه یادم نیست بقیه اش ممنون میشم پاسخ بدین اسم رمان‌چیه چون خیلی گشتم و پیدا نکردم
  14. nazi1443

    شارژاضطرازی

    سلام برای استفاده از سروریس اضطراری ایرانسل کافیه کد دستوری #۸۱۵* بگیرید و با وارد کردن عدد یک در منو مبلغ 500 تومان شارژ به اعتبارتون اضافه میشه.
  15. A.b.a.n

    رمان محکوم ولی بی گناه

    #پارت11 جلال با بهت خیره به گوشی سمانه، چشماش رو به قرمزی میرفت... هرچی که بود، بدجور روی این چیزا حساس بود... با ترس آب دهنمو قورت دادم و دلی که انگار توش رخت میشستن ، منتظر واکنشش بودم که علیرضا بهت زده نگاهشو بین منو سمانه چرخ میداد... نمیخاستم ذهنیت علیرضا از من یه دختر خراب بسازه... خود...
  16. Sani_sammm

    در حال تایپ ققنوس فراری

    باعجله واردحیاط دانشگاه شدم، میدونستم اگه دیرترازاستادعزیزی برسم کارم ساخته است. بدون مطلعی حذفم میکنه با اینکه فوق العاده بودم توکلاسش همیشه میگفت: _ دانشجوی بی انضباط باید بندازی جلو سگ. خیلی مردتیک زرورمیکرد ازشانسم امتحانم داشتم همین طوری میدویدم جزومو نگاه می انداختم یعدفه احساس کردم خوردم...
  17. A.b.a.n

    رمان محکوم ولی بی گناه

    #پارت13 با اخم بدون حرف، تندتند شروع به سیخ زدن گوشت کردم، هنوز جر و بحث صبا و سمانه، سرِ انجام کارها ب گوش می‌رسید...هنوزم اینکه مهمون نامعلوم کیه و واسه چی میخاد بیاد خونه، مثل یه علامت سوال، توی سرم بالا و پایین میشد.. بی‌حوصله پفی کشیدم و سیخ بعدی رو‌برداشتم.. هرکی میخاد باشه ب من چه، اصلأ...
  18. A.b.a.n

    رمان محکوم ولی بی گناه

    #پارت12 بیحال به اون پهلو چرخیدم که صدای ثریا رو از بالای سرم شنیدم.: _خوبه خوبه..بسه هرچی استراحت کردی..بلند شو کلی کار داریم.. خسته با چشمای سردم تنها نگاهش کردم..از وقتیکه به هوش اومدم فقط نگاهشون میکردم نه حرفی نه کلامی..سگک کمربند جلال به گیجگاهم خورده بود که بیهوش شدم، زیر چشمش ورم کرده...
  19. A.b.a.n

    رمان محکوم ولی بی گناه

    #پارت11 جلال با بهت خیره به گوشی سمانه، چشماش رو به قرمزی میرفت... هرچی که بود، بدجور روی این چیزا حساس بود... با ترس آب دهنمو قورت دادم و دلی که انگار توش رخت میشستن ، منتظر واکنشش بودم که علیرضا با ناباوری نگاهشو بین منو سمانه چرخ میداد...واسم مهم نبود بقیه راجبم چه فکری میکنن، مهم علیرضا بود...
  20. A.b.a.n

    رمان محکوم ولی بی گناه

    #پارت10 آب دهنمو قورت دادمو و سعی کردم ترس و حیرتمو پنهان کنم و با اخمای در هم و قلبی که تو دهنم میزد گفتم: _تو.. تو اینجا چه غلطی میکنی.. اصلا کی در خونه رو برات باز کرد.. گمشو برو بیرون.. و‌با دستم به در ورودی اشاره کردم..با لبخند ترسناک گوشه‌ی لبش قدم به قدم بهم نزدیک می‌شد..با ترس قدمی به...
بالا پایین