• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

کاربرد هشتگ

  1. تیام قربانی۸۶

    در حال تایپ من و تو میشه ما | Teyanazghorbani کاربر انجمن رمان فور

    #مقدمه سرنوشت من، با تو رقم خورد لحظه‌ای نگاهت دلم را برد م*س*ت تیله چشمانت بودم؛ که ناگهان خوابم برد. دلم یاد تورا با خود به گور برد میان نبودن‌هایم یادی از من بکنید، آرزو به دل از کنارتان رفتم. آری؛ در حسرت به دست آوردن تو جان دادم... بسم الله الرحمن الرحیم... «ملیناز» با حس اینکه شکمم توسط...
  2. Sara

    دلنوشته حزن اشک‌هایت خواهر | SAB'AM کاربر انجمن رمان فور

    چشم‌هایت برایم زیباترین عاشقانه‌ایست که می‌تواند متعهدم کند به خودش! نمی‌دانم فروغ چشمانت کجا رفته نوردیده‌ام اما این را می‌دانم تو، سوی چشمان منی و این یعنی زندگی! زندگی که قرار است با بودنت جریان یابد را دوست دارم! کلا با تو، همه چیز و همه کس را دوست دارم... با تو می‌توانم تا ساعت‌ها بخندم و...
  3. Yegane.yazar

    در حال تایپ رمان تازیانه | یگانه حیدری کاربر انجمن رمان فور

    خودکار دستم بود و روی کاغذ خط‌های فرضی می‌کشیدم. فکرم درگیر اون دختری بود که نجاتش داده بودم! نمی‌دونستم خوبه یا نه! نگرانش نبودم، فقط اون مهره اصلی این بازی بود و نمی‌شد که آسیبی ببینه! لبم رو جوییدم که شایان در نزده وارد اتاق شد و گفت: - امروز مرخص شد، مثل این‌که اون پسرخالش بوده و الان فرار...
  4. Yegane.yazar

    در حال تایپ رمان تازیانه | یگانه حیدری کاربر انجمن رمان فور

    وقتی چشم‌هام رو باز کردم تو بیمارستان بودم. گلوم خیلی می‌سوخت. دستم رو روی گلوم کشیدم که متوجه شدم باندپیچی شده. با کلافگی چندبار پلک زدم و یه نگاه کلی به اتاقی که توش بودم انداختم. همون لحظه در اتاق باز شد و یه خانم با روپوش سفید وارد اتاق شد. وقتی چشم‌های بازم رو دید لبخندی زد و گفت: - خوبه که...
  5. Yegane.yazar

    در حال تایپ رمان تازیانه | یگانه حیدری کاربر انجمن رمان فور

    لگد‌های یاشار به در می‌خورد و ناسزا‌های رکیک می‌داد! سمت تلفن که روی میز بود رفتم و به نگهبانی زنگ زدم اما کسی جواب نمی‌داد و فقط بوق ازاد می‌خورد. لگدهای یاشار شدیدتر شده بود و مطمئنا در دوام زیادی نمی‌اورد. لعنتی‌ای زیر لب گفتم و دوباره زنگ زدم. صدای یاشار بلند شد - غنچه میای بیرون یا این در رو...
  6. Yegane.yazar

    در حال تایپ رمان تازیانه | یگانه حیدری کاربر انجمن رمان فور

    در آسانسور که باز شد با دیدن یاشار کنار در خونه هوفی کشیدم. پسره‌ی ناسزا معلوم نبود باز چی می‌خواد که این مدلی اومده سراغم. از آسانسور بیرون اومدم که من رو دید اما از جاش تکون نخورد. پوزخندی زد و همون‌جا تکیش رو به دیوار زد. منم که کلا از این بشر متنفر بودم بهش توجهی نکردم و در خونه رو باز کردم...
  7. Yegane.yazar

    در حال تایپ رمان تازیانه | یگانه حیدری کاربر انجمن رمان فور

    خلاصه: غنچه، یک دختر خودساخته و مستقله! یاد گرفته تا مبارزه کنه و عقب نکشه. اما با وجود یه سیاهی بزرگ تو زندگیش افکارش بهم ریختن؛ با ورود جهان به زندگی غنچه تمام باورهای اون در محور نابودی می‌چرخه! مقدمه: بوکوفسکی میگه: شما چه‌طور می‌تونید بگید عاشق یک نفرید؛ در صورتی که ده‌ها هزار‌ نفر توی...
  8. Sara

    همگانی یک فنجان شعر بنوش ☕

    دل تنگم و دلتنگ نبودى که بدانى چه کشیدم عاشق نشدى ، لنگ نبودى که بدانى چه کشیدم #سید_تقی_سیدی
  9. Numb

    محفل عشاق

    شعبان خراب بغضتم مرد تو کوهی کم میاره پیش تو درد #شاهین_نجفی
  10. Numb

    محفل عشاق

    با این امید که یک روز دیگر توی این دنیا هستم حرکت بکنم بقیه اش دست من نیست دست تو هم نیست. #الیف_شافاک
  11. Numb

    محفل عشاق

    مو به موی این شب ها پریشان است کجاست شانه ات؟ #هادی_وصالی
  12. Numb

    محفل عشاق

    کسی می‌آید ، کسی دیگر ، کسی بهتر ، کسی که شکل هیچکس نیست . #فروغ‌فرخزاد
  13. Numb

    محفل عشاق

    من پایه‌های خشم و اندوه و گریز بودم تو جان مرا اما به عشق دوختی #شاهین_نجفی
  14. Numb

    محفل عشاق

    گر چه با دوریِ او زندگی‌ام نیست ولی یاد او می‌دمدم جان به رگ و پوست هنوز #سیمین_بهبهانی
  15. Sara

    دلنوشته حزن اشک‌هایت خواهر | SAB'AM کاربر انجمن رمان فور

    قرار نیست هیچ فردایی حالمان خوب شود، میدانم! می‌دانم و چقدر سخت است تظاهر به بی‌تفاوتی! مگر می‌شود آدم بی‌تفاوت باشد به اینکه دلبند شیرینش گوشه‌ی سرد بیمارستان کز کرده و از درد اشک بریزد! مگر می‌شود آدم بی‌تفاوت باشد به درد‌های زیباروی غمگینش که هر روز تظاهر به خوب بودن کند و تویی نابود شده را،...
  16. Sara

    دلنوشته حزن اشک‌هایت خواهر | SAB'AM کاربر انجمن رمان فور

    قرار نیست تمامش کنی؟ من خسته شده‍‌ام جای تو... خسته از خوابیدن‌های مکرر و بودن در بیمارستانی که فقط بوی تنهایی میدهد دیوار هایش! بگذار بگویم خواهر، اگر شبی این را خواندی؛ بفهم چقدر حال من، بدِ تو بده است! بفهم که چقدر دلواپس آن نگاه زیبای مشکی بوده‌ام... نگاهی که دیگر فروغ ندارد! قرار است تا به...
  17. Sara

    دلنوشته حزن اشک‌هایت خواهر | SAB'AM کاربر انجمن رمان فور

    خواهرم نمی‌خواهد چیزی یادت بماند! اجباری در کار نیست. می‌دانم بعد از آن شکنجه‌ها که تمامی‌اش «دوا» نام دارند چه سخت است یاد بیاوری من که هستم! اصلا تو کیستی و اینجا کجاست؟ چه اهمیتی دارد؟ من هستم به جای هردویمان! تا بوده تو یادت بوده، حال من هستم تا به جای هردویمان یاد بیاورم من کیستم و تو...
  18. Sepideh Rezaei

    تکمیل شده دلنوشته فریاد عشق | سپیده رضایی کاربر انجمن رمان فور

    گاهی خیلی ساده میشود عاشقانه حرف زد . خیلی ساده میتوان گفت قربان بودنت برم . آری تنها بودنت برای هزاران حرف عاشقانه من کفایت میکند . فرقی نمیکند این بودن خودت باشی یا خاطراتت . من هردو را زندگی میکنم. #سپیده_رضایی
  19. Sepideh Rezaei

    تکمیل شده دلنوشته فریاد عشق | سپیده رضایی کاربر انجمن رمان فور

    احمقانه است روزی هزار بار میکشننت . روزی هزار بار جگرت را پاره پاره میکنند . ارزوهایت را له میکنند ،فریاد هایت را در نطفه خفه میکنند . و تو محکومی به زنده ماندن ،محکومی به نفس کشیدن ،و اماده شدن برای مرگ بعدی . اما دیگر بس است ! اینبار خودم تصمیم میگیرم ،تنها من. حتی اگر واقعا زمان مرگم فرا...
  20. Sara

    دلنوشته حزن اشک‌هایت خواهر | SAB'AM کاربر انجمن رمان فور

    قرار است تا به کی دیوار‌های تنگ بیمارستان شاهد اشک ریختنت باشد و من ذره ذره در غم دوری‌ات از پشت شیشه‌ها اشک پاک کنم؟ تا به کی قرار است شوکر‌های برق را به سرت وصل کنند و تو هربار زیبا‌ترین و ناب‌ترین خاطراتمان را فراموش کنی؟ اصلا می‌خوای صحبتی نکنیم در مورد ریزش مشت مشت موهایت؟ می‌خواهی پنهانش...
بالا پایین