• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

کاربرد هشتگ

  1. mrbump

    قسمت جالب کتاب ها

    چه کارهایی که می‌بایست بکنیم و هرگز نکردیم! برای اینکه به ملاحظاتی پایبند بودیم، فرصتی مناسب را انتظار می‌کشیدیم، تنبلی می‌کردیم و برای اینکه مدام به خود می‌گفتیم: «چیزی نیست، همیشه فرصت خواهیم داشت.» زیرا نمی‌دانستیم هر روزی که می‌گذرد بی جانشین و هر لحظه نایافتنی است. تصمیم‌گیری، تلاش و...
  2. mrbump

    قسمت جالب کتاب ها

    می‌خواستم زندگی کنم، راهم را بستند، ستایش کردم، گفتند خرافات است، عاشق شدم، گفتند دروغ است گریستم، گفتند بهانه‌است، خندیدم، گفتند دیوانه‌است، دنیا را نگه دارید، می‌خواهم پیاده شوم!» کتاب:دفترهای سبز اثر:علی شریعتی
  3. mrbump

    قسمت جالب کتاب ها

    می‌گویند فراموشی دفاعِ طبیعی بدن است در برابر رنج! می‌گویند دردی که نوزاد، هنگام عبور از آن دریچه‌ی تنگ متحمل می‌شود، چنان شـدید است که کودک، ترجیح می‌دهد رنجِ زاده شـدن را برای همیشه از یاد ببرد...! کتاب: همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها اثر:رضا قاسمی
  4. تیام قربانی۸۶

    در حال تایپ من و تو میشه ما | Teyanazghorbani کاربر انجمن رمان فور

    #پارت6 ☆متین☆ بردیا_عنتر خر...زر نزن.حالا مگه چی شده؟؟؟ _حرصی یکی دیگه کوبیدم پس کلش و گفتم" نه اصلا هیچی نشده فقط نزدیک بود سکته کنم بیفتم روی دستتون عنتر خر میمون شترمرغ بی ملاحظه بردیا_تو خوبی؟؟ _ممنون بهترم! بردیا_این تو خوبی اون تو خوبی نبود احمق جان! _احمق خودت روانی ایرانی خر میمون...
  5. Sara

    مجموعه شعر تایپیک جامع شاه بیت.

    می‌خواهمت، که خواستنی‌تر ز هر کسی کو واژه‌ای که ساده تر از این بیان کنم #سیمین_بهبهانی
  6. SHE'YDA

    آموزش پند و اندرزهایی برای نوشتن

    یا غفور سلامی درودho:::of. داخل این تاپیک آموزش‌های نویسندگی مختلف، میم‌های طنز، ایده، دیالوگ و... قرار خواهم داد. چند نکته در ابتدا ذکر کنم: • از هشتگ‌ها برای جداسازی مضمون‌های استفاده می‌کنم. • منبع پست‌های چنل‌های مختلف تلگرامی هست. • اکثر دیالوگ‌هایی که می‌ذارم توسط خودم نوشته میشن و...
  7. تیام قربانی۸۶

    در حال تایپ من و تو میشه ما | Teyanazghorbani کاربر انجمن رمان فور

    #پارت5 ☆بردیا☆ _با اخم به جلو زل زده بودم...! نمیدونستم یاشار کی میخواست دست از این همه بد عنقی و بد اخلاقی برداره. ماشالله شتری شده واسه خودش هنوز که هنوزه عین این بچه های لوس که همیشه از دماغشون آب میاد دعوا میکنه سرچیزایی الکی. هر 3تای ما25سالمونه. ولی ترم اولیم...2سال سربازی بودیم یه سالم...
  8. mrbump

    مجموعه شعر تایپیک جامع شاه بیت.

    طعنه‌ی خلق و جفای فلک و جور رقیب همه هرچند اگر یار موافق باشد ... شوریده شیرازی
  9. تیام قربانی۸۶

    در حال تایپ من و تو میشه ما | Teyanazghorbani کاربر انجمن رمان فور

    #پارت4 ☆یاشار☆ _روبه بردیا کردم و گفتم" هووووش!!! بردی؟ کی میرسیم؟؟؟ بردیا_اول هوش باید به تو گفت دوما بردی و زهرسگ سوما وقت گل نی! _خیلی خشک گفتم" ایندفعه زر زراتو فاکتور میگیرم. بردیا سریع نیشش رو جمع کرد و جدی شد و گفت" بردیا_1ساعت دیگه میرسیم! _سری تکون دادم و چیزی نگفتم توی حال خودم بودم که...
  10. تیام قربانی۸۶

    در حال تایپ من و تو میشه ما | Teyanazghorbani کاربر انجمن رمان فور

    #پارت3 ♡ملیناز♡ _بعد کوفت کردن صبحونه...و زدن یه عاروق جانانه که نسیم رو تا سر حد مرگ برد.! بلند شدم و گفتم" سفیده جان دستت تفی خیلی ممنون خوشمزه بید! اصلا گوشت شد به تنم با نگاهای سگ کش شما دوتا!!! سپیده چنان جیغی کشید که زیر میز سنگر گرفتم نسیم که از خنده منفجر شده بود و داشت خود زنی میکرد...
  11. mrbump

    مجموعه شعر تایپیک جامع شاه بیت.

    جانـم زِ جفا ، خـرم و خنـدان باشد زیرا زِ جفا بوي وفـاي تــو رسد #پمولانا
  12. Yegane.yazar

    در حال تایپ رمان تازیانه | یگانه حیدری کاربر انجمن رمان فور

    سمتم اومد و دستش رو روی بانداژ گلوم کشید و گفت: - این‌جا چه خبر بوده؟ حرفی نزدم که شروع کرد به گریه کردن! یعنی وسط خونه نشسته بود و زار می‌زد؛ منمشوکه نگاهش‌ می‌کردم! هوفی کشیدم و گفتم: - هیچی نشده! خوبم دیگه چرا گریه می‌کنی دختر لوس؟ آب بینی‌اش رو بالا کشید و گفت: - این‌جا چه خبر بوده؟ بگو...
  13. Nargesrezazadeh

    تکمیل شده دخترانی از تبار شیطنت | نرگس رضازاده کاربر رمان فور

    دستامو ور گردنش حلقه کردمو سرمو توی سینش پنهون کردم و هق هقم اوج گرفت بهتربن لحظه عمرم بود اون لحظه حسی که داشتم قابل وصف نبود دیوانه وار می خواستمش و امروز به عشقش اعتراف کرد لذت خواستنش تو رگام جریان پیدا کرده بود دستاشو دور کمرم حلقه کرده بود و گذاشته بود تا خودمو خالی کنم تو حال خودمون...
  14. Nargesrezazadeh

    تکمیل شده دخترانی از تبار شیطنت | نرگس رضازاده کاربر رمان فور

    افسون:میران بروو افسون:رفتی ..........بسلامت آخیش راحت شدم میران:خدافظ افسون:هستی گمشو دیگه رفتم تو تراس آخیش رفته بود درو بستم و نشستم رو تخت دستمو گذاشتم رو قلبم نزن لعنتی باز اومد و منو دیوونه کرد بازم با حرفاش دیوونم کردم با غیرتی شدناش اون بغل یعنی از روی دلتنکی بود هووف پاشدم رفتم تو آشپز...
  15. Nargesrezazadeh

    تکمیل شده دخترانی از تبار شیطنت | نرگس رضازاده کاربر رمان فور

    تو نراس نشسته بودمو‌ به شهر نگاه میکردم به آدمایی که هرکدوم یه مشکلی داشتن هعی با صدای یکی کنار گوشم ترسیده برگشتم میران بود میران:به چی فکر میکنی اخمام و کشیدم توهم افسون:هیچی بلندشدمو جلو رفتم که اومد افسون:تو باز چرا اومدی اینحا هوم شونع هاشو انداخت بالا میران:اومدم فقط ببینمت افسون:که چی بشه...
  16. Nargesrezazadeh

    تکمیل شده دخترانی از تبار شیطنت | نرگس رضازاده کاربر رمان فور

    باران: - الهی خرما لای گردوهای سر قبرت بذارم، داری دو ساعته چه گوهی می‌خوری. بجنب دیگه، الان از آزمون عقب می‌مونیم. مهدخت: -وای باران من خیلی استرس دارم. باران: - مگه می‌خواد واست خواستگار بیاد. حالا خوبه تو همیشه از همه ما بیخیال‌تر بودی، فوقش یا قبول می‌شیم با هم می‌ریم یا هیچ‌کدوم نمی‌ریم...
  17. تیام قربانی۸۶

    در حال تایپ من و تو میشه ما | Teyanazghorbani کاربر انجمن رمان فور

    《نسیم》 - سپیی!!؟ کجاییی؟؟ - زهرمار، توی آشپزخونه‌ام خبر مرگت بیا صبحانه کوفت کن، تا برم‌ ملیناز رو بیدار کنم بریم دانشگاه کارهای ثبت‌نام و انتخاب واحدمون رو انجام بدیم - مرسی از حجم احساساتت اومدم! رفتم توی آشپزخونه و نشستم روی میز. شروع کردم به خوردن - نسیم!؟ - زهر بگو! - کوفت بزار میگم! -...
  18. Melina rakhshani

    در حال تایپ بانوی بی‌احساس | MELIRADکاربر انجمن رمان فور

    بالاخره روز اولین امتحانمون که ریاضی بود، فرا رسید. بعد از اینکه شماره صندلیم رو پیدا کردم، نشستم. بعد از چند دقیقه برگه‌ها رو پخش کردن، با یاد خدا شروع به نوشتن کردم. خداروشکر خیلی تمرین کرده بودم و نتیجه‌ش هم این شد، مطمئنم خوب دادم. روزها همینجوری پشت سر هم می‌گذشت و من کارم فقط شده بود، درس...
  19. Melina rakhshani

    در حال تایپ بانوی بی‌احساس | MELIRADکاربر انجمن رمان فور

    - ساعت پنج. بلند شدم، خیلی گرسنم بود. پایین رفتم و داشتم می‌رفتم سمت اشپزخونه که یهو با صدای پــخ گفتن برهان از جا پریدم با اخم بهش گفتم : - چته بچه؟ با خنده نگام کرد - وا! عصاب نداری که. مامان گشنمه؛ چی داریم؟ - تو یخچال غذا هست، گرم کن. تو سکوت مشغول غذا خوردن بودم، بعد از اینکه میز رو جمع...
  20. Melina rakhshani

    در حال تایپ بانوی بی‌احساس | MELIRADکاربر انجمن رمان فور

    باحس پریدن یه چیزی روی تختم، وحشت زده از خواب پریدم که دیدم، برهان داره رو تختم بالا پایین می‌پره و با خنده داره نگام می‌کنه. - هوف! بچه چته سر صبحی؟ اومدی و سر و صدا راه انداختی! برهان داداشم بود و ده سالش بود. برهان: پاشو آبجی. لابد نمی‌خوای بری مدرسه. با یاد مدرسه اه از نهادم بلند شد، بلند...
بالا پایین