• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

Zeinab rajabi

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2
پسندها
2
دست‌آوردها
3
نام اثر
تا اخرش بمون!
نام پدید آورنده
زینب رجبی | کاربر انجمن رمان فور
ژانر
  1. عاشقانه
  2. طنز
  3. درام
#پارت_2
#رمان_تا_اخرش_بمون

بابا هم با گرمی جواب سلامم‌رو داد منم رفتم کمک مامان تا سفره‌رو پهن کنم.

همه نشستیم دور سفره و ماکارونی خوشمزه‌ی مامان‌رو می‌خوردیم که بابا گفت:
- جانا دخترم، دیگه نمی‌خوام تو این گرما بری کنار خیابون وایستی و دستبند بفروشی؛ خودم خرجمون‌رو در میارم!

با عجز نالیدم:
- اخه بابا...
-اخه و اما نداریم، همینی که گفتم ولی اگه دوست داری می‌تونی یه کار خوب پیدا کنی و مشغول به کار بشی؛ درسته زیاد درس نخوندی ولی دیپلم که داری، شاید یه کار خوب برات پیدا بشه دختر گلم.

بعدم دیگه ادامه نداد منم غدام‌رو خوردم. وقتی تموم شد کمک مامان سفره‌رو جمع کردم و ظرف‌هارو شستم و تو اتاقم رفتم.

حق با باباست من باید یه کار خوب پیدا کنم؛ فردا میرم و چند تا روزنامه میخرم تا ببینم چی می‌شه.
خیلی خوابم می‌اومد؛ رفتم تو تختم خزیدم و چشم‌هام گرم شد و به خواب رفتم.

یهو از خواب پریدم؛ نگاهی به ساعت کردم دیدم ساعت پنجِ، یعنی من تا الان خواب بودم؟ وای چقدر خوابیدم!
خمیازه‌ای کشیدم و کش و قوسی به خودم دادم.
بلند شدم رفتم سرویس کار‌های مربوطه رو کردم و دست و صورتم‌رو شستم و رفتم تو سالن دیدم مامان و داداشم دارن فیلم می‌بینن و می‌خندن‌؛ با تشر گفتم:
- مامان! چرا من‌رو بیدار نکردی اخه!

مامان سرش‌رو کج کرد طرف من و گفت:
- خوب دخترم کار که نداشتی واسه چی الکی بیدارت می‌کردم؛ گفتم یکم بخوابی خستگیت در در بره.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Red.roz

مدیریت کل سایت
مدیریت کل انجمن
سطح
5
 
ارسالات
1,003
پسندها
273
دست‌آوردها
351
مدال‌ها
3
لطفا پارت های خود را در پست جداگانه ارسال کنید!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
بالا پایین