• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

Jalilian

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
3
پسندها
0
دست‌آوردها
0
نام اثر
تیمارستان عشق
نام پدید آورنده
فاطمه زهرا جلیلیان
ژانر
  1. عاشقانه
  2. اجتماعی
  3. درام
  4. پلیسی
اسم رمان=تیمارستان عشق
نویسنده=فاطمه زهرا جلیلیان
ژانر=اجتماعی،عاشقانه،درام

خلاصه: خب خب
ما هم مثل همه داستان ها یه دختر و پسر داریم
البته این بار با یه تفاوت بزرگ
اگه گفتین اون تفاوت چیه
اینه که دختر داستان
مغرور و گوشه گیره و پسر داستان شیطون...

مقدمه:
نمی دانم از عشق است که دیوانه شده ام
یا از دیوانگی ست که عاشق شده ام!!
نمی دانم من در غمت شناورم
یا غمت در من!
نمی دانم از پریشانی سرگردانم
یا از سرگردانی پریشان!
به گمانم خاصیت عشق است!
دچارش که می شوی
دیگرهیچ چیز نه می دانی، نه میفهمی!
تنها همین را می دانم؛
این که هر روز در آغوش توأم...
می بینمت...
می بویمت...
می خوانمت...
می شنومت...
می بوسمت
و لمست می کنم
بی آنکه باشی!
بی آنکه بدانی!

از اتاق زدم بیرون و به سمت اتاق خوک بی ریخت رفتم داخل اتاق نبود.
ههههه خوک بی ریخت هنوز کاری که باهام کرده رو یادم نرفته،رفتم سمت کمد یکی از لباس های مارک...که خیلی دوستش داشت رو برداشتم و به سمت اتاق خودم راه افتادم با اول با گواش شروع کردم نقاشی کردن
خورشید،گل،درخت،پروانه...
چه قشنگ شد ولی من دوست ندارم بغض کردم یاد خاطره هام افتادم نه من عاشق رنگ سیاه ام و با گواش کل پیراهن رو سیاه کردم حالا عالی شدو بعد با قیچی شروع کردم
تیکه تیکه کردن لباس
نصف راه رو رفته بودم که خوک زشت بدون در زدن وارد شد می خواست حرف بزنه که وقتی لباس رو دست من دید ساکت شد منم همینجوری نگاهش
می کردم یه کت شلوار زشت سبز پوشید بود
شبیه قورباغه هههه قورباغه هههههه

با سوزش سمت راست صورتم چشمه اشکم جوشید آرش هم فریاد می زد و به من می گفت دختره دیوونه به من می گفت دیوونه خوک زشت
من هم جیغ کشیدم و گفتم

من دیوونه نیستم تو دیوونه ای

خوک زشت هم گفت
آره من دیوونه ام که تو رو نگه داشتم
می خواست از اتاق بره بیرون ولی برگشت و گفت:
در اولین فرصت با تیمارستان تماس می گیرم
بیان ببرنت دختره روانی
دختره روانی هه من روانی نیستم
جیغ کشیدم من روانی نیستم
خیلی هم سالمم
رفتم داخل حمام به خودم داخل آینه نگاه کردم من دیوونه نیستم آره من دیوونه نیستم اونا دیوونه ان
اونا که هیچوقت من رو نفهمیدن

ولی آره اصلا من روانی هستم اونا من و روانی کردن جیغ می کشیدم و خودم رو می زدم صدای در می اومد صدای
خوک زشت و مادر فولاد زره اش
که صدام می کردن

ولی به اونا توجهی نکردم و رفتم سمت تیغ برش داشتم و کشیدم روی رگم

و سیاهی مطلق
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
سطح رضایت از ناظر
5.00 ستاره
بالا پایین