-
- ارسالات
- 1
-
- پسندها
- 0
-
- دستآوردها
- 0
- نام اثر
- گل رز زندگی
- نام پدید آورنده
- سهوا
- ژانر
-
- عاشقانه
- طنز
- علمی_تخیلی
- درام
از بالکن داشتم از شب پرستاره لذت میبردم از سکوتی که محوم مرده بود و دیگه صدای داد و بیداد های خانوادم رو نمیشنیدم لذت میبردم تا اینکه صدای خش خش برگ ها و بوته های باغچمون نظر منو به خودش جلب کرد با ظاهر سرد و بی روح و چشمانی که هیچ گرمی نداشت به پسری که پشت بوته ها قایم شده بود زل زدم وقتی فهمید که دارم نگاهش میکنم مثل احمق ها دوباره قایم شد یه هوفی از سر رفتن حوصلم کشیدم و به اتاقم رفتم، پسر با دیدن اینکه من دیگه نیستم ناراحت شد و با حالت ناامیدی از حیاط خانه مون بیرون رفت.
خدمتکار شخصیم کمکم کرد تا بتونم لباسام رو در بیارم تا لباس خواب هام رو بپوشم که یهو صدای داد و بیداد های پدرم شروع شد لباس های قبلیم رو با عجله پوشیدم و از اتاقم رفتم بیرون به سمت پله ها رفتم و یه گوشه ای کمین کردم با دیدن صحنه ای که داشتم میدیدم چشمام گرد شده بود و نفس کشیدن واسم سخت شده بود... پدرم دستهای پرزور و کشیده و رگ به رگش رو روی گردن مادرم گذاشته بود و با تمام قدرتش داشت به کاپی مادرم فشار میاورد، مادرم که تمام زندگیم رو به پاش میریختم متوجه حضور من شد و با چشمانی قرمز و خیس به من زل زد اروم زمزمه کرد ولی چیزی از حرفی که گفت نفهمیدم تا اینکه ان چشمان های خیس و دردناک بسته شدن زمین شده بود پر از خونه گل دون گل رز قرمزی که مادرم هرروز با عشق از حیاطمون میچید به زمین افتاد و اونجا بود که خدا شروع کرد به نابود کردن زندگی من...!
اسم من کیم الیزابت هست الان من یک بادیگارد مخفی که از یک خواننده معروف کونگ جون جه محافظت میکنه هستم. هرروز من تکراریه و به قول اطرافیانم فردی سردو رو مخ و همچنان بی ادب هستم کسی که به هیچ چیز اهمیتی نمیده کراش رو فکر نکنم واسه کسی مهم باشه. من همیشه به خوانندگی علاقه داشتم ولی یه نفر جلوی منو میگرفت اون گل رز ، گل رزی که تو روز کشته شدن مادرم بر زمین شکست و از قرمز به سیاه تبدیل شد و منو به درون خودش کشوند دنیایی که تو گل رز بود به جز پوچ و سیاهی نبود من توی یه گوشه ای زندانی شده بودم با میله هایی که دورتادورشو تیغ و اتیش پوشونده شده بود جایی که به جای سکوت صدای جیغ و داد و گریه شنیده میشد هیچ نوری تو اون دنیا وجود نداشت فقط من برای همیشه توی اون گل رز حبس شده بودم، گل رز زندگی. ایا کسی هست که بتونه این گل رز و این زندان رو از بین ببره؟ یا همیشه سیاهی هم من هم دنیای سی ار رو نابود میکنه؟....
خدمتکار شخصیم کمکم کرد تا بتونم لباسام رو در بیارم تا لباس خواب هام رو بپوشم که یهو صدای داد و بیداد های پدرم شروع شد لباس های قبلیم رو با عجله پوشیدم و از اتاقم رفتم بیرون به سمت پله ها رفتم و یه گوشه ای کمین کردم با دیدن صحنه ای که داشتم میدیدم چشمام گرد شده بود و نفس کشیدن واسم سخت شده بود... پدرم دستهای پرزور و کشیده و رگ به رگش رو روی گردن مادرم گذاشته بود و با تمام قدرتش داشت به کاپی مادرم فشار میاورد، مادرم که تمام زندگیم رو به پاش میریختم متوجه حضور من شد و با چشمانی قرمز و خیس به من زل زد اروم زمزمه کرد ولی چیزی از حرفی که گفت نفهمیدم تا اینکه ان چشمان های خیس و دردناک بسته شدن زمین شده بود پر از خونه گل دون گل رز قرمزی که مادرم هرروز با عشق از حیاطمون میچید به زمین افتاد و اونجا بود که خدا شروع کرد به نابود کردن زندگی من...!
اسم من کیم الیزابت هست الان من یک بادیگارد مخفی که از یک خواننده معروف کونگ جون جه محافظت میکنه هستم. هرروز من تکراریه و به قول اطرافیانم فردی سردو رو مخ و همچنان بی ادب هستم کسی که به هیچ چیز اهمیتی نمیده کراش رو فکر نکنم واسه کسی مهم باشه. من همیشه به خوانندگی علاقه داشتم ولی یه نفر جلوی منو میگرفت اون گل رز ، گل رزی که تو روز کشته شدن مادرم بر زمین شکست و از قرمز به سیاه تبدیل شد و منو به درون خودش کشوند دنیایی که تو گل رز بود به جز پوچ و سیاهی نبود من توی یه گوشه ای زندانی شده بودم با میله هایی که دورتادورشو تیغ و اتیش پوشونده شده بود جایی که به جای سکوت صدای جیغ و داد و گریه شنیده میشد هیچ نوری تو اون دنیا وجود نداشت فقط من برای همیشه توی اون گل رز حبس شده بودم، گل رز زندگی. ایا کسی هست که بتونه این گل رز و این زندان رو از بین ببره؟ یا همیشه سیاهی هم من هم دنیای سی ار رو نابود میکنه؟....
- سطح رضایت از ناظر
- 2.00 ستاره