-
- ارسالات
- 3
-
- پسندها
- 0
-
- دستآوردها
- 0
- نام اثر
- پرسه توباد
- نام پدید آورنده
- Ali Jaberi Moghaddam
- ژانر
-
- عاشقانه
این داستان دارا شخصیت های زیادی است و فصل هارو هم قراره ادامه بدم میریم برای قسمت اول
قسمت1ــ من نگین هستم فوق دیپلم نانو هستم یه روز داشتم بادوستم هاله از دانشگاه می اومدیم خونه تو راه پله دانشگاه نیما بادوتااز دوستاش که امید و حامد بودن رودیدم ایناهم دانشگاهیامون بودن همیشه سه تایی باهم بودن
من خیلی باپسرای قریبه حال نمیکردم
هاله ـــ محل نده ردشو منم رد شدم
بعد سوارماشین هاله شدیم و منو رسوند بعد خودش رفت رفتم خونه مامان داشت غذا درست میکرد بابا هم تازه اومده بود خونه .
نگار خواهرمه ساعت 3 اومد خونه نگار 1سال از من کوچیک تره رفتیم سره سفره وغذا خردیم بعد منو نگار سریع سفره روجمع کردیم
منم رفتم تو اتاقم تا درسمو بخونم ساعت 8 بود وضوگرفتم و نمازمو خوندم شام و که خوردم
رفتم تو اتاقم تا بخوابم صبح باصدای نگار بیدار شدم آماده شدم یه مانتو سفید با شلوار لی پوشیدم چادرم رو هم سرم کردم که هاله زنگ زد
ــ الو سلام ــ سلام ــ کجایی ــ جلوی در منتظرم بیادیگه ــ واستااومدم
سوار ماشین هاله شدم رفتیم دانشگاه به پارکینگ که رسیدیم یه جای پارک دیدیم
هاله داشت آروم میرفت که اونجا پارک کنه
که امید بادوستاش گاز دادن و جا پارک رو گرفتن هاله هم عصبی شده بود
قسمت1ــ من نگین هستم فوق دیپلم نانو هستم یه روز داشتم بادوستم هاله از دانشگاه می اومدیم خونه تو راه پله دانشگاه نیما بادوتااز دوستاش که امید و حامد بودن رودیدم ایناهم دانشگاهیامون بودن همیشه سه تایی باهم بودن
من خیلی باپسرای قریبه حال نمیکردم
هاله ـــ محل نده ردشو منم رد شدم
بعد سوارماشین هاله شدیم و منو رسوند بعد خودش رفت رفتم خونه مامان داشت غذا درست میکرد بابا هم تازه اومده بود خونه .
نگار خواهرمه ساعت 3 اومد خونه نگار 1سال از من کوچیک تره رفتیم سره سفره وغذا خردیم بعد منو نگار سریع سفره روجمع کردیم
منم رفتم تو اتاقم تا درسمو بخونم ساعت 8 بود وضوگرفتم و نمازمو خوندم شام و که خوردم
رفتم تو اتاقم تا بخوابم صبح باصدای نگار بیدار شدم آماده شدم یه مانتو سفید با شلوار لی پوشیدم چادرم رو هم سرم کردم که هاله زنگ زد
ــ الو سلام ــ سلام ــ کجایی ــ جلوی در منتظرم بیادیگه ــ واستااومدم
سوار ماشین هاله شدم رفتیم دانشگاه به پارکینگ که رسیدیم یه جای پارک دیدیم
هاله داشت آروم میرفت که اونجا پارک کنه
که امید بادوستاش گاز دادن و جا پارک رو گرفتن هاله هم عصبی شده بود
- سطح رضایت از ناظر
- 5.00 ستاره