• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

برگزیده دلنوشته‌ی خفته در غم | کار گروهی کاربران انجمن ناول فور

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
میخوام در اوج بدبختی و شکستگی‌های روح خراش برداشته‌یمان همان نوای غم را سر دهم با جمله‌ی «نه جرئتش را داریم... نه توانش را:)))» و بعد از برای کمی مرگ تزریق کنم به تمامی سلول‌های سگ مصبی که هر دم، نامش را فریاد میزنند:))
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

RoZhaN☂

کاربر خاص
کاربر رمان فور
سطح
3
 
ارسالات
1,409
پسندها
3,048
دست‌آوردها
163
مدال‌ها
5
سن
24
محل سکونت
Autumn
متنفرم از لحظاتی که ذهنم را درگیر خودت می‌کنی. تمام طلب‌ها و آرزوهایم منتهی به نامت می‌شود.
نمی‌دانم چه طلسمی‌ست که اسمت می‌آید، تمام تنم را به زیر پاهایم جا می‌گذارم و شتابان از تو فرار می‌کنم.
رنگ گرم چشمانت آتش سردی به جانم می‌اندازد که حتی زمستان هم مقابل چشمانم که به تو خیره می‌شود، کم می‌آورد.
اوج نفرت را از لابه‌لای حرف‌هایم حس نمی‌کنی؟ شاید نمی‌خواهی بشنوی! اما بدان که دیر است، خیلی دیر...!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

RoZhaN☂

کاربر خاص
کاربر رمان فور
سطح
3
 
ارسالات
1,409
پسندها
3,048
دست‌آوردها
163
مدال‌ها
5
سن
24
محل سکونت
Autumn
دست‌هایم بوی نا گرفته‌اند، از بس که مقصد چشم‌هایم شده‌اند. پشت سد چشمانم، سیلابی عظیم خفته است که با سوراخ کوچکی رو به زوال می‌رود. شاید دلیلش آن است که این زمانه دیگر پتروسی ندارد تا از خودش برای نجات دیگران بگذرد، شاید هم دیگر حوصله‌ی دیدن خودمان بدون صورتک‌های مجازی را نداریم و یا دلمان تکه تکه شده و جان تولید پادزهر را ندارد و شاید هم دلایل دیگری باشند...!
نمی‌دانم کدام کوچه را اشتباهی رفته‌ام که گذرم به تو رسید و اشتباهاتم کوه شدند و بالا رفتند. چرا وقتی که باید نبودی؟ و چرا حالا که نیازی نیست، هستی؟ ساعتت خراب شده بود؟ یا اینکه چشمانت را بسته بودی؟!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
ک

کاربر حذف شده 428

مهمان
مهمان
اینجا راهی نداریم. نمی‌تواینم همچو او از مسیر کثیفی گام برداریم و با قدم‌هایمان قلب‌هایی شکسته را به صدا در بیاوریم.
اینجا راهی نیست... فقط می‌توانیم آرزو کنیم شخصی همچو او، مسیر کثیف را بشناسد و ماهرانه از آن بگذرد و به خود او برسد، سپس همان‌طور که خود او مارا روزی تار و مار کرد و تمام نوشته‌هایی که دوستت دارم رویشان بود، روی زمین ریخت و تکه تکه کرد، آن فرد هم با او چنین کند. بشکند و بی توجه به تکه‌هایش از کنارش عبور کند...
یکی مانند خودت برای خودت دلبرنامهربان
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

RoZhaN☂

کاربر خاص
کاربر رمان فور
سطح
3
 
ارسالات
1,409
پسندها
3,048
دست‌آوردها
163
مدال‌ها
5
سن
24
محل سکونت
Autumn
تنهاییم و من
الفبای غم را می‌نویسیم.
تنم نقش کاغذش را بازی می‌کند.
و دردهایم قلم به دست گرفته‌اند.
موهایم لباس سپید می‌پوشند و تکه تکه می‌رقصند.
چشمانم ز شوق تو موج می‌زند و چکه می‌کنند.
و من...
تمام من...
گوشه‌ای می‌ایستد و در تو غرق می‌شود.
رفتن را دوست داشتم؛ امّا تنهایی را نه!
دستان نجات‌بخشت حکم طناب دار شده‌اند.
و باز هم زندگی تلخی‌اش را به من می‌چشاند.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
غمگینم!
و این تنها جمله‌ی پر نقص برای احوال این روزهایم است!
غمگینم و نمی‌دانم چطور می‌شود آدمی به قدری غمگین باشد که خودش را فراموش کند و فقط به توهم خیال برانگیز دوست داشتنی‌اش فکر کند!
نمی‌دانم چطور می‌شود به قدری غمگین بود که حتی نای پاک کردن اشک‌هایت را نداشته باشی!
به قدری غمگین باشی که ساعت‌ها سیگار بکشی و ریه‌هایت درد را احساس نکنند!
و مگر می‌شود تا این اندازه غمگین بود که دیگر ننوشت؟ دیگر نخواند و دیگر نخندید!
و فقط گریه کرد!
مگر میشود به قدری غمگین بود که فقط بخواهی بخوابی و خوابت نبرد؟
مگر می‌شود بقدری غمگین بود و سردرگم در باتلاق پر از غم زندگی؟
نمی‌دانم چطور می‌شود اینگونه غمگین بود و، هستم!
و بی‌گمان باشید که من خفته‌ایی هستم در غم!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
ک

کاربر حذف شده 428

مهمان
مهمان
زیادی تکراری شده، نمی‌دانم اگر زندگیم را رمان کنم کسی حاضر است بخواند یا نه؟
این همه تراژدی بودن و دیدن رقص تراژدی، زیادی کلیشه را به آغوش کشیده
حداقل ما بعد از باران یک رنگین کمان می‌گذاریم برای دلخوشی و امیدوار کردن خواننده
اینجا چرا باران تمام نمی‌شود؟
یعنی زمین سیراب نشد؟ گل‌ها خسته نشده‌اند؟
خورشید پرمرده نشده است؟
ابرها مگر چقد اشک دارند برای ریختن؟
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
نمی‌دانم کی قرار است این خط از نامه‌هایم را بخوانی... و اصلا ممکن است بخوانی؟
پوچ‌ترین آدمک دنیا شده‌ام که خودش در خنده‌هایش گم است! خنده‌هایش بوی گریه می‌دهند و گریه‌هایش به گمانم بوی خون... یا شاید هم کمی غم‌انگیز تر!
خسته‌ام از اینکه غمگین باشم... غمگین بنویسم...‌‌‌ غمگین بخوانم! و فقط غم هست که غوطه‌ور می‌کند کالبد بی‌جان مرا!
نمی‌دانم خدا چگونه من... بنده‌ی حقیرش را فراموش کرده‌است؟ چطور مرا از محبتش طرد کرده است؟ چگونه می‌شود که دیگر نخواهد قطره‌ایی لبخند به خورد سلول‌هایم دهد...
نمی‌دانم و این..‌. غم‌انگیز تر از نبودنت است!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

RoZhaN☂

کاربر خاص
کاربر رمان فور
سطح
3
 
ارسالات
1,409
پسندها
3,048
دست‌آوردها
163
مدال‌ها
5
سن
24
محل سکونت
Autumn
چشمانم را می‌بندم و تو را پشت پلک‌هایم می‌بینم. از دستانت که به سویم می‌آیند، فاصله می‌گیرم. لبخندهایت را به کمان اخم‌هایم می‌سپارم و برایت چاه می‌کنم.
برای تمام تو که روزی کنارم قدم می‌زدی؛ ولی حالا نامت هم برایم تکراری شده. برای تمام خاطراتمان، برای تمام سکوت‌های اجباری!
گفته بودم که کسی جز تو در من راه ندارد و تو نباشی دیگر پلی برای عبور نیست. تو خراب شدنم را دیدی و باز هم رفتی...!
دلم می‌خواد تو را به یک عصرانه دعوتت کنم، برای هردومان زهر بریزم، شکلات تلخ بخورم و بغض بنوشم و بروم. بی دردسر...!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
ک

کاربر حذف شده 428

مهمان
مهمان
می‌خواهم دوباره بنشینیم کنار پنجره و تو لیوان قهوه را به دست بگیری
با لبخند نگاهم بکنی و از من شکر بخواهی
اما دیگر دستی نیست که دراز شود و شیرینی را به کامت هدیه بدهد!
من فقط لبخندی تلخ‌تر از قهوه به تو هدیه خواهم داد و تا آخر
گلوی تو باید این تلخی را به جان بخرد
همان‌طور که قلب من، تمام تلخی بی تو را تحمل کرد!
خانه‌ای که سکوت می‌کند، دیواری که نیشخند می‌زند و پنجره‌ای که
بی تو، آه می‌کشد
و من!
مرده خسته در تنهایی شب‌های این خانه
هر روز و هر شب
تلخی را به جان قلبم می‌ریزم حتی بدون ذره‌ای شکر
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
بالا پایین