-
- ارسالات
- 53
-
- پسندها
- 2
-
- دستآوردها
- 8
چند ساله میگردم دنبالش.خداییش کسی نخوندتش؟😭یه رمانی بود ک یه سرگرد بخاطر یه ماموریت میاد بایه دختر فقیر نامزد سوری میکنن البته با اجازه ی پدرومادر دختر.چون دوست دختره رییس خلافکارا بوده بعد یه مدت دوستش سرگرد و دختره رو میدزده و با مار سرگرد رو تهدید میکنه که اطلاعات بده ولی قبول نمیکنه و خلافکاره مار رو میزاره زمین تا سرگرده رو نیش بزنه و..ولی دختره بدون ترس ماررو میگیره و رو گردن خلافکاره میزاره و ازاونجا فرارمیکنن و...تو اخراش هم پدرومادر دختره میمیره و عمو و خالش میان مثلا نگهش دارن ولی عموش به سرگرد میگه بیا باهاش ازدواج کن چون من نمیتونم نگهش دارم و...سرگرده هم چون دخترش بی مادر بود قبول میکنه و دختره رو میاره پیش خودش ولی میبینه خالش پاهاشو باسیگار سوزونده و...حنی یه جای رمان مادر سرگزده میاد دختره رو میندازه ازخونه. پسرش بیرون وپسره هم میاد میوفته دنبال دختر بگرده ک متوجه میشه کسی ازاون باند دزدیدنش وادامه ی داستان
