• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

Nargesrezazadeh

کاربر فعال
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
384
پسندها
404
دست‌آوردها
63
با لبخند به بچه های قد و نیم قدی که راه می رفتن تو خونه نگاه میکردم که دستی دور کمدم حلقه شد
توهان:خانمم داره به چی فکر میکنه؟
مهدخت:به زندگی که داریم به بچه هامون به خوشبختی که داریم
توهان چونشو روی سرم گذاشت و گفت
توهان:باید روزی ۱۰۰۰ بار خدارو شکر کنم که تو و دوقلوهارو بهم داده بهترین اتفاقای زندگیم
خوشحال بودم که با گذشت ۱۵ سال عشقمون بهم کم نشده بود
*کمند*
رفتم تو اتاق تا به ماهک شیر بدم به قول ماهور آژیر میکشید با جیغاش دختر یک سالمو بغل کردمو سینم و توی دهن کوچولوش گذاشتم با مکی که زد حس شیرینی تو رگام جریان پیدا کرد مادر بودن حس فوق العاده ای بود حسی که نمیشد با چیزی مقایسش کرد
خم شدم و گونه نرم و تپل ماهکو عمیق بوسیدم
در اتاق باز شد و قامت اراد ماهور به دست نمایان شد لبخندی به روش پاشیدم
ماهور:مامانی انگار ممه هات جادو میکنن تا ماهک میخورشون آژیر کشیش قطع میشه
اراد:توکه نمدونی بابا جان ممه هاش چه عالمی داره
بالیشت کنار دستمو پرت کردم سمت آراد و با حرص گفتم
کمند:جلو بچه این حرفارو نمیزنن اراد خان
اراد:اگه این ماهور خانم به باباش رفته باشه که خودش شیطونو درس میده
با خنده سرمو تکون دادم و دوباره مشغول شیر دادن به ماهک ۱ ساله شدم و در همون حالت به اراد گفتم
کمند:اراد خان اون دخترو بزار پایین ۸ سالش شده ها بزرگ شده مثلا
ماهور نق زد
ماهور:اِ مامانی اگه من ۸ سالمه پس خودت چند سالته که بابایی بغلت میکنه
اراد اومد و کنارم نشست و دستشو دورم حلقه کرد
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Nargesrezazadeh

کاربر فعال
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
384
پسندها
404
دست‌آوردها
63
اراد:من به فدای دوتاتون بشم که انقدر حسودین این بغل من برا ۳ تایی تون همیشه جا داره
لبخندی پر از عشق به روش پاشیدم که اونم خیلی کوتاه گوشه لبمو بوسید که من لب گزیدم بخاطر حضور ماهور
*افسون*
تلفنم زنگ خورد گوشیمو برداشتم و رفتم تو بالکن و جواب دادم شبنم بود دختر خاله میران که الان با مهراد داداش باران ازدواج کرده بود و یه دختر ۳ ساله به اسم آهو داشتن
افسون:جانم شبنم
شبنم:واااای سلام افسونی خوبی
افسون فدات شم تو خوبی
شبنم:مرسی عزیزم میگم فردا که سیزدست کجا میرید؟
افسون:الان خونه مهدختشونیم فردا میریم سمت چالوس
شبنم:ماهم میایم پس دانیال و نیلان و شروین سینگل و آرمان و ترانه هم میان
افسون:اره بیاین جمعیت بیشتر بهتر خوش میگذره
شبنم:کاری نداری عشقم
افسون:نه قربونت خداحافظتلفن و که قطع کردم صدا میران اومد
میران:کی بود
افسون:شبنم
میران:چی گفت
افسون:فردا میان باما
میران:خوبه
اومد نزدیکمو دستشو دورشونم حلقه کردو با عشق شقیقمو بوسید و از بالکن خیره شد به حیاط و گفت
میران:مسیح اخلاقیاتش شبیه منه و مهرسام شبیه تو
افسون:اوهوم
میران:میدونی بعضی وقتا به چی فکر میکنم
افسون:به چی
میران:به اینکه چه کار خوبی تو زندگی قبلیم انجام دادم که خدا تو و دوتا پسرارو بهم داد
برگشتم سمتشو لباشو بوسیدم‌ و گفتم
افسون:همون کار خوبی که منم انجام دادم
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Nargesrezazadeh

کاربر فعال
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
384
پسندها
404
دست‌آوردها
63
*باران*
باران:مگه با تو نیستم آراز بیا برو از دل اون دختر در بیار
اراز:اِ مامان به من چه زود بهش بر میخوره
باران:بیا برو پدر سوخته
اتردین:ای بابا شد دعوا میکنین از من مایع نزارید
باران:بچه توی دیگه پس از عمم مایع بزارم
اراز:بابا دلم برات میسوزه چجوری این مامان بی ادبو تحمل میکنی
خیز برداشتم سمتش که زبونش و در اورد و فرار کرد
اتردین دستمو‌گرفتو خودش رو مبل نشست و منم رو مبل نشوند انگشتشو دور موهام تاب داد و گفت
اتردین:الکی خودتو خسته نکن خانمم میدونی که آراز به خودت رفته و تو کلکل کم نمیاره
حرصی نفسمو پوف کردم و گفتم
باران:من از دست تو سکته نکردم از دست این پسرت سکته میکنم
اتردین:زبونتو گاز بگیر بچه
اومدم جوابشو بدم صدای گریه آیهان بلند شد مثل فشنگ از جام پریدم و رفتم سمت صدا آیهان خورده بود زمین رفتم بلندش کردم و بغلش کردم و گفتم
باران:چشم دریایی من مرد که گریه نمیکنه
چال لپشو عمیق بوسیدم که اتردین گفت
اتردین:نمیگی یکی حسودی کنه
خندیدمو رو پنجه پام بلند شدم و چال لپشو عمیق بوسیدم
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Nargesrezazadeh

کاربر فعال
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
384
پسندها
404
دست‌آوردها
63
*راوی*
تو هر زندگی پستی و بلندی ،شادی و غمگینی،سختی و آسونی و .....
خلاصه در تمامی زندگی ها همه اتفاق ها رخ میدهد
کسی که بگوید زندگی من بی دغدغه و دعواست باور نکنید او بی شک دروغ گفته است هر زندگی حتی به اندازع سر سوزن دعوا و سختی هست


این رمان اولین رمان من و بود امیدوارم خوشتون اومده باشه
این رمان فصل دوم داره و به زودی چاپ میشه و فصل دوم درباره بچه های شخصیت های دخترانی از تبار شیطنت است.
فصل دوم به نام دخترانی از تبار شیطنت پسرانی از تبار غرور

و در آخر من واقعا سپاسگذار دوست عزیزم سوگند عیدی هستم که تو نوشتن این رمان بزرگترین کمک و به من میکردن و نویسنده دیگه این رمان هستن و واقعا ممنونم ازش

این رمان بعد از ۴ ماه و ۱۳ روز به پایان رسید
پایان رمان=====》۷/۵/۱۴۰۰

ساعت=======》۱۷:۳۰
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش:

تیام قربانی۸۶

تازه وارد
نویسنده
سطح
0
 
ارسالات
27
پسندها
142
دست‌آوردها
33
یه صدایی از پشت سرم گفت
میعاد:سلام کوچولو
باشنیدن صدا رفتم تو اسمون سک سک کردم برگشتم و دستم و گذاشتم روفلبم
افسون:الهی بترکی مثل بمب اتم که قلبم اومد تو شورتم
پسره ابروشو انداخت بالا و گفت
میعاد:قلبت اومد کجا؟
اخ این چه زری بود من زدم دیگه اصلا وایسا ببینم من چرا نصفه شب دارم بایه پسره غریبه حرف میزنم
افسون:برو اقا پسر مزاحم نشو
میعاد:نگووو مزاحم چیه من مراحمم
افسون:ناز بشی الهی بانمک
میعاد:راست میگی؟
افسون:چی رو؟
میعاد:اینکه با نمکم
دستامو روبه اسمون بلند کردم و گفتم
افسون:خدایا همه رو برق میگیره مارو چراغ نفتی این کیه سر رام گذاشتی
میعاد:من میعادم(افسون فکر میکنه میگه میادم)
افسون:من کجا میاد؟
میعاد:هوی منگل میگم میعادم اسمم میعاده اسم تو چیه؟
افسون:جان ما اسمت میعاده؟ننه بابات اسم بهتر پیدا نکردن
میعاد:نمدونم خواهر اینم از شانس چیز مرغی من بوده حالا خوشگله بگو ببینم اسمت چیه؟
افسون:حالا زود خودمونی نشو
میعاد :به روی چشم ابجی
افسون:نه باریک الله ...نه منو ببین باریک الله...نههههه منو ببین باریکلاااا...نه دیگه نزاشت ادامه بدم و گفت
میعاد:باشه بابا قرص (ادامنو دراورد و گفت)نههههه باریک الله خوردی دختر
افسون:خب بابا میخواس بگم نهههه ...نراشت حرفمو کامل کنم و گفت
میعاد:به جان خودم یه بار دیگه بخواد بگی این کلمه رو حرمت خواهر برادی و از بین میبرم
افسون:استپ بابا ازکی تا حالا منو تو خولهر برادر شدیم
میعاد:از امون موقع داریم حرف میزنیم من تو رو به چشم خواهرم دیدم کلا باهات حال کردم فقط اصل بدی ممنون میشم
دوست عزیز واقعا رمانت خوبه اما میدونی اشتباهی که توی رمانت انجام دادی چیه؟؟؟اینکه هر پسر و دختری رو که برای هم تعیین کردی مدام سر راه هم قرار میدی و این یکم غیر طبیعه که مثلا هرجا افسونه میران هم هست....
بهتر بود مثلا گاهی سر راه افسون توهان یا آراد رو قرار میدادی اینجوری رمانت یکم غیر طبیعی شده که هر جوری میشه آخر جفت دخترا سر راهشون قرار میگیرن
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Zienab

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2
پسندها
0
دست‌آوردها
1
میشه ایدی رمانو ماله روبیکا رو بدین
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Zienab

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2
پسندها
0
دست‌آوردها
1
میشه ایدی رمانو روبیکا شو بدین
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Nargesrezazadeh

کاربر فعال
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
384
پسندها
404
دست‌آوردها
63
میشه ایدی رمانو روبیکا شو بدین
دیگه تو روبیکا پارت گذاری نکردم
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Voluptas exerci

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
21
پسندها
0
دست‌آوردها
1
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Rozita

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2
پسندها
0
دست‌آوردها
1
دیگه تو روبیکا پارت گذاری نکردم
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
بالا پایین