سلام،من یه رمانی خونده بودم توش دختره کم سن و سال بود.باباش مرده بود و مامانشم پزشک بود این دختر عاشق پسر همسایشون میشد ومیفهمید که اونم پزشکه و همکار مامانشه،بعد یه روز متوجه میشد که پسره قبلا با مامانش رابطه داشته و میره سر قبر باباش خودکشی میکنه ولی پسره پیداش میکنه و نجاتش میده.میشه اسم این رمتنو اگه میدونید بگید؟حتی اسم دوستِ صمیمی دختره نسیم بود
-
برای تایپ رمان خود اینجا کلیک کنید.
-
برای یافتن رمان های بی نام کلیک کنید.
ویژه رمان های گمشده
- نویسنده موضوع Sara
- تاریخ شروع
-
- ارسالات
- 1
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
سلام ببخشید از کجا میتونم رمانی رو که گم کردن بنویسم ..پیداکنم.
سلام دنبال رمانی میگردم که دختر با دوست پسر جدا میشه با اجبار خانواده ازدواج میکنه و بعد میفهمه مه دوست پسرش برادر شوهرش
اسم دوست پسر علی بود یادمه
اسم دوست پسر علی بود یادمه
-
- ارسالات
- 1
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
سلام دنبال یه رمان میگردم با این موضوع
که دختره به اجبار با پسر عموش ازدواج میکنه بعد چند مدت هم پسر عموش برای تحصیل میره خارج توی این مدت هم زن عموی دختره بهش میگه بدکار و دختر رو اذیت میکنه
بعدش که پسره برمیگرده از دختره دفاع میکنه و اونو با خودش میبره ولی بعد چند مدت از همدیگه جدا میشن بعد 4 سال پسره با زنش و پچش میاد خونه عموش دختره هم اونجا بوده حالش بد میشه و اینا
بعد یه مدتم پسره میره خونه دختره و بهش مزاحمت میکنه بهش میگه که تو باعث شدی زنم طلاق بگیره و.....دختره هم از خانوادش ترد میشه دختره فرار میکنه بعد میفهمه حامله شده
عموش میاد دنبالش و برش میگردونه خونش
بعد ها پسره متوجه میشه که زنش دروغ گو و بدکار هست موقعه زایمان دختره میزاره میره بعد یکسال میاد دختر هم باهاش لج کرده که چرا بخاطر زنت منو ول کردی
که دختره به اجبار با پسر عموش ازدواج میکنه بعد چند مدت هم پسر عموش برای تحصیل میره خارج توی این مدت هم زن عموی دختره بهش میگه بدکار و دختر رو اذیت میکنه
بعدش که پسره برمیگرده از دختره دفاع میکنه و اونو با خودش میبره ولی بعد چند مدت از همدیگه جدا میشن بعد 4 سال پسره با زنش و پچش میاد خونه عموش دختره هم اونجا بوده حالش بد میشه و اینا
بعد یه مدتم پسره میره خونه دختره و بهش مزاحمت میکنه بهش میگه که تو باعث شدی زنم طلاق بگیره و.....دختره هم از خانوادش ترد میشه دختره فرار میکنه بعد میفهمه حامله شده
عموش میاد دنبالش و برش میگردونه خونش
بعد ها پسره متوجه میشه که زنش دروغ گو و بدکار هست موقعه زایمان دختره میزاره میره بعد یکسال میاد دختر هم باهاش لج کرده که چرا بخاطر زنت منو ول کردی
-
- ارسالات
- 6
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
سلام
دنبال یه رمانم که دختره با فک کنم پسر عموش ازوواج میکنه بعد پسر عموش با خواهرش بهش خیانت میکنه بعد فرار میکنن بعد خواهر دختره حامله بوده بچرو دنیا میاره میده این دختره نگه میداره بعد چند سال پسر برمیگرده دخترو مجبور میکنه باهاش ازدواج کنه
دنبال یه رمانم که دختره با فک کنم پسر عموش ازوواج میکنه بعد پسر عموش با خواهرش بهش خیانت میکنه بعد فرار میکنن بعد خواهر دختره حامله بوده بچرو دنیا میاره میده این دختره نگه میداره بعد چند سال پسر برمیگرده دخترو مجبور میکنه باهاش ازدواج کنه
-
- ارسالات
- 2
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
سلام من چندسال پیش یک رمانی خوندم که اسمش یادم نیس😢😢
در مورد یک دختر که هروز یک پسری به اسم نیما تو راه مدرسه دنبالشه و خیلی شوخه دختر کم کم بهش علاقه مند میشه و وقتی میخوان ازدواج کنن پسر متوجه میشه ایدز داره وبرای همین از دختر دوری میکنه ولی دختر مشکلی نداره با این قضیه ازدواج میکنن ولی رابطه ای باهم ندارن تا این ک پسر میمیره این دخترم با مادر شوهرش زندگی میکنه و خیلی اونو دوست داره تا اینکه پسر خاله ی شوهرش که فکر کنم اسمش حامی بود میاد اونجا و این دو تا خیلی باهم چپ میشن ولی از اخر اتفاقاتی ک میوفته جالبع و به هم علاقه مند میشن😬
اگر کسی میدونه ممنون میشم خیلی دوست دارم دوباره بخونمش😢😢
در مورد یک دختر که هروز یک پسری به اسم نیما تو راه مدرسه دنبالشه و خیلی شوخه دختر کم کم بهش علاقه مند میشه و وقتی میخوان ازدواج کنن پسر متوجه میشه ایدز داره وبرای همین از دختر دوری میکنه ولی دختر مشکلی نداره با این قضیه ازدواج میکنن ولی رابطه ای باهم ندارن تا این ک پسر میمیره این دخترم با مادر شوهرش زندگی میکنه و خیلی اونو دوست داره تا اینکه پسر خاله ی شوهرش که فکر کنم اسمش حامی بود میاد اونجا و این دو تا خیلی باهم چپ میشن ولی از اخر اتفاقاتی ک میوفته جالبع و به هم علاقه مند میشن😬
اگر کسی میدونه ممنون میشم خیلی دوست دارم دوباره بخونمش😢😢
-
- ارسالات
- 2
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
یک رمان دیگم هست ک قبلا خوندم در مورد دختری بود که از دواج میکنه بچه دار میشه ولی اتفاقی میوفته شوهرش میمیره و قلبشو اهدا میکنن به بک پسر دیگ ولی این دختر خبر نداره کیه تا اینکه دختره میره دانشگاه فکر کنم استادشو هر دفعه میبینه یه حس بهش داره و در اخر دختر متوجه میشه قلب شوهرش تو سینه ی همون استادش میتپه خلاصه اینکه اخرش بهم علاقه مند میشن😅توضیح دادنم افتضاحه میدونم😅
اگر اشتباه نکنم اسم پسر سپنتا بود و اسم دختر ترانه یا ترمه🤷♀️😐
اگر اشتباه نکنم اسم پسر سپنتا بود و اسم دختر ترانه یا ترمه🤷♀️😐
-
- ارسالات
- 5
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
-
- ارسالات
- 5
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
داستان یه دختر تنهاس که فکر کنم مامان باباش مرده بودن یه دوستم بیشتر نداشت بعد طی اتفاقاتی قبول میکنه به صورت صوری زن یه پسره بشه که مامانش و خالش اینا داشتن میومدن ایران بعد دختره عاشق پسره میشه پسره بد برخورد میکنه با دختره و دخترم میره و بعد یه مدت تو یه رستوران به عنوان پیانیست شروع میکنه به کار و صاحب رستورانم یه پسره اس که با برادرش اداره اش میکنه و به دختره خیلی کمک میکنه حتی سوییت تو دفترش تو رستورانم میده دختره توش زندگی کنه و اخرم ازدواج میکنن
-
- ارسالات
- 5
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
سلام عزیزم
داستان یه دختر تنهاس که فکر کنم مامان باباش مرده بودن یه دوستم بیشتر نداشت بعد طی اتفاقاتی قبول میکنه به صورت صوری زن یه پسره بشه که مامانش و خالش اینا داشتن میومدن ایران بعد دختره عاشق پسره میشه پسره بد برخورد میکنه با دختره و دخترم میره و بعد یه مدت تو یه رستوران به عنوان پیانیست شروع میکنه به کار و صاحب رستورانم یه پسره اس که با برادرش اداره اش میکنه و به دختره خیلی کمک میکنه حتی سوییت تو دفترش تو رستورانم میده دختره توش زندگی کنه و اخرم ازدواج میکنن
داستان یه دختر تنهاس که فکر کنم مامان باباش مرده بودن یه دوستم بیشتر نداشت بعد طی اتفاقاتی قبول میکنه به صورت صوری زن یه پسره بشه که مامانش و خالش اینا داشتن میومدن ایران بعد دختره عاشق پسره میشه پسره بد برخورد میکنه با دختره و دخترم میره و بعد یه مدت تو یه رستوران به عنوان پیانیست شروع میکنه به کار و صاحب رستورانم یه پسره اس که با برادرش اداره اش میکنه و به دختره خیلی کمک میکنه حتی سوییت تو دفترش تو رستورانم میده دختره توش زندگی کنه و اخرم ازدواج میکنن