سلام
دختری به اسم مریم که پدرش فوت کرده بود و وضع مالی خوبی نداشت ، هر ماه می رفت دندون پزشک و با بیمه یکی از دندوناش رو پر می کرد . اسم خانم دندون پزشک هم پری بود . یه روزی کیارش ، رئیس مریم ، میاد خواستگاریش . مریم هم با اینکه به کیارش علاقه داشته اما یکم وقت می خواد که فکر کنه . بعد یه سری اتفاقات می افته که مریم مجبور میشه بره پیش دکتر زنانی که یکی از آشناهاشون بود. دکتر بهش میگه به خاطر مریضی که گرفته نمی تونه بچه دار بشه. مریم هم به همین خاطر به کیارش جواب منفی میده . چون مادرش بیماری قلبی داشت و برادرش هم کوچیک بود ، نمی تونسته با اونا در مورد مریضیش حرف بزنه . یه روز که میره مطب دندون پزشکش ، پری ، اونجا باهاش درد و دل می کنه و از مشکلش باهاش حرف می زنه . بعدش که از مطب خارج میشه ، تو پارکینگ یه پسر بچه کوچیک رو می بینه که تو ماشین تنهاست و گریه می کنه . دلش می سوزه میره کنار ماشین و بچه رو آروم می کنه . بعدش بابای پسر بچه میاد و می بینه مریم بچه اش رو آروم کرده . ازش تشکر می کنه . مریم هم میگه درست نیست بچه رو تنها تو ماشین ول کنین و برین و ...
مدتی می گذره و مریم باز برای پر کردن دندوناش میره مطب که اونجا پری بهش میگه یه مورد ازدواج خوب برای مریم در نظر داره که هم می تونه خرج عمل قلب مادر مریم رو بده و هم اینکه با بچه دار نشدن مریم مشکل نداره . مریم هم بهش بر می خوره و یه مدت نمیره مطب پری اما بعدش مریضی مادرش عود می کنه و میرن بیمارستان . دکتر بهش میگه مادرش باید هر چه سریع تر عمل بشه . مریم هم مجبور میشه زنگ بزنه به پری و از پیشنهادش استقبال کنه . یکی دو روز بعد پری با همون مردی که قبلا با مریم تو پارکینگ ملاقات داشت ، میاد برای خواستگاری . تو مراسم مریم و مادرش متوجه میشن مرده شوهر پریه و اسمش کسراست . پری سرطان داشته و می خواسته برای شوهرش زن بگیره که بعد از مرگ پری برای پسرشون مادری کنه .
بالاخره به هر ضرب و زوری بود کسرا و مریم ازدواج می کنن . کسرا خرج عمل مادر مریم رو میده و براشون آپارتمان می خره . مریم هم هر یه مدت یه بار میره خونه کسرا و پری تا پسرشون بهش عادت کنه .
یادمه که کسرا و پری پیانو می زدن و با هم می خوندن . پری هم یه بار مریم رو به مهمونی دعوت کرده بود . اونجا کلی با دوستاش مسخره اش کردن . مریم هم ناراحت شد و رفت تو اتاق گریه کرد . کسرا هم رفت دنبالش و اونجا بهش گفت دوستش داره .
مریم اما بعد از یه مدتی میزاره میره شمال . جواب تلفن های کسرا رو نمیده . کسرا هم پیداش می کنه و بر می گردونتش . آخرش هم پری می میره و مریم میره خونه کسرا زندگی می کنه . بعد از یه مدتی هم می فهمه حامله است . میره پیش دکتر زنانی که آشناشون بود و قبلا رفته بود پیشش . دکتره هم بهش میگه به خاطر دلیلی که یادم نیست ، می خواسته از مریم و خانواده اش انتقام بگیره. برای همین به دروغ گفته بود که مریم نازاست .
مریم هم میره پیش کسرا و بهش میگه حامله است . کسرا هم کلی خوشحال میشه و با هم به خوبی و خوشی زندگی می کنن
کسی اسم این رمان رو می دونه ؟ قلمش خیلی قوی بود . من هم خیلی وقته دنبالشم اما هنوز نتونستم پیداش کنم .
انجمن رمان
دانلود رمان
تایپ رمان
دانلود pdf کتاب