-
- ارسالات
- 4
-
- پسندها
- 3
-
- دستآوردها
- 3
یه رمانی بود دختره از بچگی اسم پسر عموش روش بوده خانواده عموش خارج زندگی میکنن این دوتاهم از بچگی همو ندیدن وقتی عموش وخانوادش میخواستن بیان ایران دختره خانوادشو راضی میکنه که وفتی خانواده عموش امدن صورتشو گریم سوختگی کنه اگه واکنش پسر عموش خوب بود دیگه به بازیش ادامه نده اما وقتی خانواده عموش میان ودختر رو میبینن از وصلت باهاشو پشیمون میشن و میگن پسرشو کس دیگه رو میخواد عموش اینا برمیگردن خارج پسرشون ازدواج میکنه روز عروسی دختره با چهره خودش میاد وووودییگه یادم نیست اگه اسمشو میدونید بهم بگید🙏🙏
آخرین ویرایش: