سلام یه رمانی بود که زن و شوهری میخواستن برن عروسی فامیل شوهره ولی زن و کودک نوزادش زودتر با اتوبوس میرن فک کنم تو اتوبوس پلیس بین وسایلش مواد پیدا میکنه و حکم حبس ابد بهش میدن درصورتی که زنه بیگناه بوده و وقتی میخوان انتقالش بد*ن چون ماشین نبوده با ماشین دادستان میفرستنش و دشمنای دادستان اونارو گروگان میگیرن و میبرن افغانستان و اینا هم که فرار میکنن به عنوان عروس و داماد خودشونو به یه خانواده افغان معرفی میکنن و میگن که از دست خانواده فرار کردن و صیغه هم میشن ..و داستانش زیاده آخرش رو میگم که وقتی برمیگردن ایران دختره بیگناه شناخته میشه و شوهرش وقتی اون اوایل که زنش افتاده بوده زندان طلاقش داده بوده و تا این دادستان میره خواستگاریش میاد و کتکش میزنه در حدی که فک کنم زنه میره کما ..اینو دو سه سال پیش خونده بودم اگه اشتباه بود بعضی جاهاش معذرت ..اگه اسمش رو میدونید بهم بگید