-
- ارسالات
- 384
-
- پسندها
- 404
-
- دستآوردها
- 63
با توهان سوار کابین خودمون شدیم
*از زبان باران*
از وقتی کع مهدخت یادم اورد با اتردین قهرم باهاش حرف نزدم اِ اِ پسره پرو فهمیده من یادم رفته باهاش قهرم بعد منم بوسش کردم الان با خودش میگه فقط کلاس گذاشته واسم با اتردین سوار کابین خودمون شدیم از وقتی سوار شدیم اصلا نگاهش نکردم و حرفی نزدم
اتردین:چیزی شده باران؟
با تندی برگشتم سمتش و گفتم
باران:باران نه و خانم محرابی کی به شما اجازه داده با من اینقدر صمیمی باشید
از لحن تندم کپ کرد حقشه بیشعور
اتردین:معلوم هست چته؟
باران:بله من معلومه چمع ولی شمارو فکر نکنم
اتردین:خدا بخواد جنی شدی تا ۱ ساعت پیش که خوب بودی
باران:۱ ساعت پیش ۱ ساعت پیش بود الان الانه
پوووفی کشید و دیگه چیزی نگفت منم با اخم زل زدم به پایین یهو کابین تکون خورد و من پرت شدم تو بغل اتردین اونم دستاشو دورم حلقه کرد سرمو بلند کردم و تو چشماش نگاه کردم و گفتم:
باران:ولم کن
اتردین:شرمنده ولی تا نگی چته و این رفتارا برا چیه ولت نمیکنم
باران:هیچی نیس فقط به این نتیجه رسیدم با استادم نباید بیش تر از این صمیمی بشم
اتردین:هه بعد یکدفعه ای به این نتیجه رسیدی؟
باران:اره ولم کن
اتردین:هروقت درست جواب منو دادی منم ولت میکنم
باران:ببین دلم نمیخواد باهات صمیمی بشم ولم کن
اتردین:من که میدونم دردت چیه؟
باران:افرین حالا که میدونی ولم کن
اتردین:مگه جات بده
با اینکه دلم میخواس زمان همونجا واسته و من تا ابد تو اغوشش باشم اما برخلاف میلم گفتم
باران:اره بده خیلیم بده ولم کن
*از زبان باران*
از وقتی کع مهدخت یادم اورد با اتردین قهرم باهاش حرف نزدم اِ اِ پسره پرو فهمیده من یادم رفته باهاش قهرم بعد منم بوسش کردم الان با خودش میگه فقط کلاس گذاشته واسم با اتردین سوار کابین خودمون شدیم از وقتی سوار شدیم اصلا نگاهش نکردم و حرفی نزدم
اتردین:چیزی شده باران؟
با تندی برگشتم سمتش و گفتم
باران:باران نه و خانم محرابی کی به شما اجازه داده با من اینقدر صمیمی باشید
از لحن تندم کپ کرد حقشه بیشعور
اتردین:معلوم هست چته؟
باران:بله من معلومه چمع ولی شمارو فکر نکنم
اتردین:خدا بخواد جنی شدی تا ۱ ساعت پیش که خوب بودی
باران:۱ ساعت پیش ۱ ساعت پیش بود الان الانه
پوووفی کشید و دیگه چیزی نگفت منم با اخم زل زدم به پایین یهو کابین تکون خورد و من پرت شدم تو بغل اتردین اونم دستاشو دورم حلقه کرد سرمو بلند کردم و تو چشماش نگاه کردم و گفتم:
باران:ولم کن
اتردین:شرمنده ولی تا نگی چته و این رفتارا برا چیه ولت نمیکنم
باران:هیچی نیس فقط به این نتیجه رسیدم با استادم نباید بیش تر از این صمیمی بشم
اتردین:هه بعد یکدفعه ای به این نتیجه رسیدی؟
باران:اره ولم کن
اتردین:هروقت درست جواب منو دادی منم ولت میکنم
باران:ببین دلم نمیخواد باهات صمیمی بشم ولم کن
اتردین:من که میدونم دردت چیه؟
باران:افرین حالا که میدونی ولم کن
اتردین:مگه جات بده
با اینکه دلم میخواس زمان همونجا واسته و من تا ابد تو اغوشش باشم اما برخلاف میلم گفتم
باران:اره بده خیلیم بده ولم کن
آخرین ویرایش توسط مدیر: