-
- ارسالات
- 384
-
- پسندها
- 404
-
- دستآوردها
- 63
★افسون★
وقتی که برگشتیم خونه باران خونه بود با خستگی رفتم تو اتاقم و بدون اینکه لباسام دربیارم خوابیدم صبح با صدای
جیغ جیغ کمند از خواب بلند شدم
افسون:چی میگه بوزینع
کمند:پاشو پاشو امروز باید بریم دانشگاه تا بفهمیم کی باید بریم از اینجا
افسون :اوفف باشه
سریع لباسامو تنم کردم و رفتم بیرون دیدم دخترا حاضرن
به سمت در رفتیم و پیش به سوی دانشگاه و بورسیه
.....................
با صدای استاد که میگه خسته نباشید از جامون بلند شدیم و به سمت حیات راه افتادیم
این آخرین کلاسمون بود حالا باید بریم پیش اون چهارتا تا بفهمبم کی باید بریم
وارد اتاقشون شدیم
هممون سلام کردیم که فقط اراد جوابمونو داد بقیشون فقط سراشون و تکون دادن اه اه
★باران★
با خجالت به اتردین نگاه کردم نمیتونستم تو صورتش نکاه کنم بعد اتفاق دیشب
توهان:خب ما اینجاییم که معلوم کنیم کی بریم
ما تصمیم گرفتیم کارا رو از فردا شروع کنیم برای اقامت اونجا تا هفته ی دیگه حاضر میشه و میریم پس اماده باشین برای هفته ی بعد روزشو بهتون خبر میدم
مهدخت:آخ جوون
توهان به ذوقه مهدخت خندید کمندم که بغل اراد بود افسونم که به میران حتی سلامم نکرد منم که دارم آب میشم ای خدا
بعدش که خداحافظی کردیم و اومدیم بیرون
وقتی که برگشتیم خونه باران خونه بود با خستگی رفتم تو اتاقم و بدون اینکه لباسام دربیارم خوابیدم صبح با صدای
جیغ جیغ کمند از خواب بلند شدم
افسون:چی میگه بوزینع
کمند:پاشو پاشو امروز باید بریم دانشگاه تا بفهمیم کی باید بریم از اینجا
افسون :اوفف باشه
سریع لباسامو تنم کردم و رفتم بیرون دیدم دخترا حاضرن
به سمت در رفتیم و پیش به سوی دانشگاه و بورسیه
.....................
با صدای استاد که میگه خسته نباشید از جامون بلند شدیم و به سمت حیات راه افتادیم
این آخرین کلاسمون بود حالا باید بریم پیش اون چهارتا تا بفهمبم کی باید بریم
وارد اتاقشون شدیم
هممون سلام کردیم که فقط اراد جوابمونو داد بقیشون فقط سراشون و تکون دادن اه اه
★باران★
با خجالت به اتردین نگاه کردم نمیتونستم تو صورتش نکاه کنم بعد اتفاق دیشب
توهان:خب ما اینجاییم که معلوم کنیم کی بریم
ما تصمیم گرفتیم کارا رو از فردا شروع کنیم برای اقامت اونجا تا هفته ی دیگه حاضر میشه و میریم پس اماده باشین برای هفته ی بعد روزشو بهتون خبر میدم
مهدخت:آخ جوون
توهان به ذوقه مهدخت خندید کمندم که بغل اراد بود افسونم که به میران حتی سلامم نکرد منم که دارم آب میشم ای خدا
بعدش که خداحافظی کردیم و اومدیم بیرون