-
- ارسالات
- 384
-
- پسندها
- 404
-
- دستآوردها
- 63
که از پشت گرفت و کشیده شدم و منم تو یه جای گرم که منبع ارامشم بود فرو رفتم با اخم گفتم:
کمند:ولم کن اراد
اراد:ببخشید
کمند:میگم ولم کن
سرشو به سمت شونم اورد و گفت:
اراد:میدونم اشتباه کردم خانمی ببخشید دست خودم نیست تا یه پسر دور و ورت میبینم دلم میخواد سرشو ببرم بزارم!
از این همه غیرتی بودنش لبخندی رو لبام شکل گرفت که از چشمای تیز بینش دور نموند، گفت:
اراد:الهی من فدای اون لبخندات بشم همیشه بخند عمر اراد تو شیشه عمر منی ناراحت باشی نابود میشم!
با حرفاش حس شیرینی تموم وجودم را گرفته بود، گفتم:
کمند:اراد
اراد:جون اراد نفس اراد جانم عمرم
کمند:میای فردا بریم بیرون
اراد:مگه میشه خانمم چیزی بخواد و من بگم نه
کمند:بچه هاروهم بگیم بیان
اراد:دوتایی نریم؟
کمند:نه فرداشب بریم شهربازی، اونجا باید دسته جمعی رفت.
اراد:به روی چشمام خانمم حالا بیا بریم تو سرده.
وارد اسانسور شدیم رفتم سمت خونمون براش دست تکون دادم و وارد خونه شدم که دیدم افسون و باران مثل جاسوسا نگام میکردن
افسون:خوش گذشت بغل اقاتون
کمند:بله تا چشتون دربیاد
کمند:ولم کن اراد
اراد:ببخشید
کمند:میگم ولم کن
سرشو به سمت شونم اورد و گفت:
اراد:میدونم اشتباه کردم خانمی ببخشید دست خودم نیست تا یه پسر دور و ورت میبینم دلم میخواد سرشو ببرم بزارم!
از این همه غیرتی بودنش لبخندی رو لبام شکل گرفت که از چشمای تیز بینش دور نموند، گفت:
اراد:الهی من فدای اون لبخندات بشم همیشه بخند عمر اراد تو شیشه عمر منی ناراحت باشی نابود میشم!
با حرفاش حس شیرینی تموم وجودم را گرفته بود، گفتم:
کمند:اراد
اراد:جون اراد نفس اراد جانم عمرم
کمند:میای فردا بریم بیرون
اراد:مگه میشه خانمم چیزی بخواد و من بگم نه
کمند:بچه هاروهم بگیم بیان
اراد:دوتایی نریم؟
کمند:نه فرداشب بریم شهربازی، اونجا باید دسته جمعی رفت.
اراد:به روی چشمام خانمم حالا بیا بریم تو سرده.
وارد اسانسور شدیم رفتم سمت خونمون براش دست تکون دادم و وارد خونه شدم که دیدم افسون و باران مثل جاسوسا نگام میکردن
افسون:خوش گذشت بغل اقاتون
کمند:بله تا چشتون دربیاد
آخرین ویرایش توسط مدیر: