-
- ارسالات
- 143
-
- پسندها
- 323
-
- دستآوردها
- 63
خندیدم و گفتم:
- بیخیال شو حالا، بیا یک ست خوشگل و چندتا گیرهسر بهم بده تا برم سراغ کارهام.
باشهای گفت و به سمت ویترین جواهرات و گیرهسرها رفت و بعد از چند دقیقه یه با ست گوشواره، گردنبند و دستبند و دو گلسر اومد.
یک ست خیلی ظریف و با نگینهای سفید بود. گلسرها گل رز سفید و توری خیلی زیبا داشتن.
خریدهام رو که از سیما کردم به سمت خونه اومدم و شروع به انجام کارهایم کردم.
الان ساعت سه بعدازظهر شده و مهمونی ساعت هفت عصر. یکساعت هم تا ویلا راه بود؛ پس من سه ساعت وقت داشتم تا کارهام رو انجام بدم.
اول صورتم رو اصلاح کردم و ابروهام رو کمی مرتب کردم و بعد به سمت حموم رفتم و یک دوش نیمساعتی گرفتم.
ماسک صورتم رو گذاشتم و شروع کردم به درست کردن موهایم؛ موهای مشکی و براقی داشتم که حسابی برهنه بودن.
موهام رو دماسبی بستم و دو رشته از موهای جلوم رو از کش بیرون گذاشتم و فر کردم و تو صورتم گذاشتم و موهای پشتم رو هم فر کردم.
خودم رو تو آینه نگاه کردم، موهام معرکه شده بود. صورتم رو شستم و خشک کردم و شروع کردم به آرایش کردن. پوست سفیدی داشتم که با کرم و کمی پنکک صافتر شد. خطچشم نازک پشت چشمهام همراه با سایهی نقرهای و کمی ریمل چشمهای قهوهایام رو زیباتر نشون میداد.
برای کامل کردن آرایشم یک رژ صورتی براق رو انتخاب کردم و با دقت روی لبهایم کشیدم.
حالا آرایشم کامل بود، نگاهی رضایتمند به خودم انداختم و لباسهایم رو پوشیدم.
از پلهها پایین اومدم که مامان و بابا رو هم دیدم که داشتن حاضر میشدن. سلامی کردم و گفتم:
- سلام، من حاضرم. بریم؟
مامان و بابا نگاهی بهم انداختن و گفتن... .
- بیخیال شو حالا، بیا یک ست خوشگل و چندتا گیرهسر بهم بده تا برم سراغ کارهام.
باشهای گفت و به سمت ویترین جواهرات و گیرهسرها رفت و بعد از چند دقیقه یه با ست گوشواره، گردنبند و دستبند و دو گلسر اومد.
یک ست خیلی ظریف و با نگینهای سفید بود. گلسرها گل رز سفید و توری خیلی زیبا داشتن.
خریدهام رو که از سیما کردم به سمت خونه اومدم و شروع به انجام کارهایم کردم.
الان ساعت سه بعدازظهر شده و مهمونی ساعت هفت عصر. یکساعت هم تا ویلا راه بود؛ پس من سه ساعت وقت داشتم تا کارهام رو انجام بدم.
اول صورتم رو اصلاح کردم و ابروهام رو کمی مرتب کردم و بعد به سمت حموم رفتم و یک دوش نیمساعتی گرفتم.
ماسک صورتم رو گذاشتم و شروع کردم به درست کردن موهایم؛ موهای مشکی و براقی داشتم که حسابی برهنه بودن.
موهام رو دماسبی بستم و دو رشته از موهای جلوم رو از کش بیرون گذاشتم و فر کردم و تو صورتم گذاشتم و موهای پشتم رو هم فر کردم.
خودم رو تو آینه نگاه کردم، موهام معرکه شده بود. صورتم رو شستم و خشک کردم و شروع کردم به آرایش کردن. پوست سفیدی داشتم که با کرم و کمی پنکک صافتر شد. خطچشم نازک پشت چشمهام همراه با سایهی نقرهای و کمی ریمل چشمهای قهوهایام رو زیباتر نشون میداد.
برای کامل کردن آرایشم یک رژ صورتی براق رو انتخاب کردم و با دقت روی لبهایم کشیدم.
حالا آرایشم کامل بود، نگاهی رضایتمند به خودم انداختم و لباسهایم رو پوشیدم.
از پلهها پایین اومدم که مامان و بابا رو هم دیدم که داشتن حاضر میشدن. سلامی کردم و گفتم:
- سلام، من حاضرم. بریم؟
مامان و بابا نگاهی بهم انداختن و گفتن... .
آخرین ویرایش توسط مدیر: