-
- ارسالات
- 27
-
- پسندها
- 142
-
- دستآوردها
- 33
#پارت9
♡ملیناز♡
_بعد کمی که منتظر اون دوتا گوسفند موندم اومدن...به سمت دانشگاه شتافتم.
بعد30مین رسیدیم.
ماشین رو یه جوری پارک کردم که اون دوتا ماشینی که بغلش بودن حتما باید خودشون رو به یه جایی میمالیدن تا بتونن رد بشن
پیاده شدیم.
نسیم و سفیده با دیدن طرز پارک کنم از خنده داشتن آسفالت رو اَنجه اَنجه میکردن خخخ
سپیده_ملی کی بهت گواهینامه داده؟
_همونی که به تو داده.سفیده دهنش رو بست منم نیشم رو تا پس کلم براش باز کردم
نسیم_بخدا اینجا داری حیف میشی!
_خودمم میدونم اما کیه که اهمیت بده؟؟؟
منم و کلی استعداد نحفته.20ساله خونه ننه بابامم هنوز استعداد هام رو کشف نکردن.
ننم همش میگه"
توی در آینده هیچ گهی نمیشی با این تیپ قیافت و رفتار و کردارت.
نسیم_قربون خاله که قشنگ شخصیتت رو ناسزا مالی میکنه.
_نیشخندی زدم و گفتم"
البته میگه مخصوصا با اون دوستای خل و بی خاصیتت که دیگه رفتگرم نمیشی....!
از خنده چسبیده بودم به در ماشین و به اون دوتا که ماتشون برده بود نگاه میکردم.
سپیده_خدایی خاله گفت یا از خودت در آوردی!؟
_به مرگ همین عنتر مرغی(نسیم)قسم خود ننم گفت
نسیم_از هرکسی انتظار داشتم جز خاله مارال
_خنده ای کردم و گفتم"
انتظار داشته باش گلم.
سه نفری راه افتادیم و رفتیم داخل وارد محوطه دانشگاه شدیم.
که عده ی کمی بز(دانشجو)دیدم.
(با عرض معذرت از دانشجوهای مگولی)
نسیم_واییی خدا اصفهانی ها چقده خوشکلن.!
_پوزخند خنده آوری زدم و گفتم"
ها هم خودت خوشکلی هم اونا.
سپیده چنان زد زیرخنده که فک کردم کسی رو دیده شلوارش افتاده.
نسیم_عنتر همش مقصر تویی!
_به من چه....!
این دوتا عین یه خانوم متشخص راه میرفتن من انگاری که سرچار راهم یه لنگم اونور بود یکیش اونور
البته بماند که برای اینکه حرص سفیده جاااانززز رو در بیارم اینجوری راه میرم.
هر پسری چهرم رو میدید حریص نگاه میکرد همینکه نگاهش به پاهام میفتاد به طور خودکار دهنش اندازه تمساح باز میشد.
رفتیم داخل
با پرس و جو دفتر مدیریت رو پیدا کردیم.
وارد شدیم
با دیدن فردی که پشت میز بود چشام گرد شد.
اینکه عمو جعفره!!!!
پسر عموی مامانم.
الهیییی.
با جیغ گفتم"
عمو جعفرررر؟؟؟
بدبخت شیش متر پرید هوا لیوان از دستش افتاد و با صدای تریکی شکست اما همچنان اهمیت نداشتم دوتا لنگ داشتم
4تای دیگه از دخترا قرض کردم و خودم رو رسوندم به عمو جعفر تلپ خودمو شوت کردم بغلش.
و از اون بوسایی کردم که قشنگ از لپت آب شفا بخش(تف)عین شیر آب میریزه
عموجعفر_دختر ولم کن خفم کردی.!
_نوکرتم عمو خوبی خوشی؟؟؟؟
عموجعفر_ممنون دختر جان تو کجا اینجا کجا؟؟
_قری دادم و گفتم"
من کجا اینجا کجا؟
که با پس گردنی عمو جعفر به خودم اومدم.
نیشم رو براش باز کردم که اخمی کرد و گفت"
عموجعفر_فک کردم آدم شدی نگو همون خری قبلی هستی تنها لباست عوض شده
_با این حرف عمو دخترا عین کره خر آبی زدن زیرخنده.
چش غره بهشون رفتم که دهنشون رو بستن.نشستم روی میز و
گفتم"
خوش اومدم...!
عموجعفر_من همچین حرفی نزدم
_نیشم رو بستم و گفتم"
عمو خدمت رسیدیم برای یه امر خیر.!
عموجعفر_توی دانشگااااه؟؟؟
_آره دیگه پس میخواستی توی جوب امر خیر رو خدمتت عرض کنم!؟
عموجعفر_کم مزه بریز بگو کارتو!؟
_افتاد یهو یاد تو!
هر هر خندیدم
که توسط عمو شوت شدم پایین.
حالا هر هر اونا بود که گوش فلک رو کر کرده بود
اخمی کردم و بلند شدم و گفتم"
عمو اومدیم برای ثبت نام.....*
______________________________
_خلاصه بعد از کلی زر زر ما ثبت نام کردیم و همون موقع هم با کلی دلقک بازی و گیس و گیس کشی انتخاب واحد کردیم.
بعدشم که برنامه کلاسی رو گرفتیم.
سه نفری روی مبل جلوی عمو جعفر نشسته بودم.
عموجعفر_دیگه نمیخوایید برید؟؟
_بودیم حالا عمو
عموجعفر_دخترا خسته ان!
_روبه دخترا کردم و چشمام رو پر تهدید کردم و گفتم"
دخترا شما خسته اید!؟؟؟
سفیده و نسیم با تته پته گفتن"
سپیدهونسیم_نهه
_نیشم رو برای عمو باز کردم که چش غره ای رفت که مبل رو کثیفیدم.
روبه دخترا گفتم"
دهنتون رو شیرین کنین.
خودمم بعد حرف عین آدامس به سمت میز کش آوردم و پنگالم رو زدم توی ظرف شکلات کلی شکلات کاکائو برداشتم
که عمو با دستای گرز مانندش کوبید پشت دستم که جد اندر جدم اومد جلوی چشمم
عموجعفر_هنوزم عین گاو سمی شکلات میخوری..؟؟
_چشمام شونصدتا شد با طرز حرف زدن عمو...خدایا نوکرتم رازت چیه آخر عمری این پیرا رو آپدیت میکنی!!!
مشتم رو کمی خالی کردم دخترا هم چندتا برداشتن.
آخر سرم به زور و کتک بلند شدیم که بریم.
من جایی میرم میخ میشم به صندلی و مبل....*
_______________________
_سوارم قاطرم شدیم و به سمت خونه شتافتیم
♡ملیناز♡
_بعد کمی که منتظر اون دوتا گوسفند موندم اومدن...به سمت دانشگاه شتافتم.
بعد30مین رسیدیم.
ماشین رو یه جوری پارک کردم که اون دوتا ماشینی که بغلش بودن حتما باید خودشون رو به یه جایی میمالیدن تا بتونن رد بشن
پیاده شدیم.
نسیم و سفیده با دیدن طرز پارک کنم از خنده داشتن آسفالت رو اَنجه اَنجه میکردن خخخ
سپیده_ملی کی بهت گواهینامه داده؟
_همونی که به تو داده.سفیده دهنش رو بست منم نیشم رو تا پس کلم براش باز کردم
نسیم_بخدا اینجا داری حیف میشی!
_خودمم میدونم اما کیه که اهمیت بده؟؟؟
منم و کلی استعداد نحفته.20ساله خونه ننه بابامم هنوز استعداد هام رو کشف نکردن.
ننم همش میگه"
توی در آینده هیچ گهی نمیشی با این تیپ قیافت و رفتار و کردارت.
نسیم_قربون خاله که قشنگ شخصیتت رو ناسزا مالی میکنه.
_نیشخندی زدم و گفتم"
البته میگه مخصوصا با اون دوستای خل و بی خاصیتت که دیگه رفتگرم نمیشی....!
از خنده چسبیده بودم به در ماشین و به اون دوتا که ماتشون برده بود نگاه میکردم.
سپیده_خدایی خاله گفت یا از خودت در آوردی!؟
_به مرگ همین عنتر مرغی(نسیم)قسم خود ننم گفت
نسیم_از هرکسی انتظار داشتم جز خاله مارال
_خنده ای کردم و گفتم"
انتظار داشته باش گلم.
سه نفری راه افتادیم و رفتیم داخل وارد محوطه دانشگاه شدیم.
که عده ی کمی بز(دانشجو)دیدم.
(با عرض معذرت از دانشجوهای مگولی)
نسیم_واییی خدا اصفهانی ها چقده خوشکلن.!
_پوزخند خنده آوری زدم و گفتم"
ها هم خودت خوشکلی هم اونا.
سپیده چنان زد زیرخنده که فک کردم کسی رو دیده شلوارش افتاده.
نسیم_عنتر همش مقصر تویی!
_به من چه....!
این دوتا عین یه خانوم متشخص راه میرفتن من انگاری که سرچار راهم یه لنگم اونور بود یکیش اونور
البته بماند که برای اینکه حرص سفیده جاااانززز رو در بیارم اینجوری راه میرم.
هر پسری چهرم رو میدید حریص نگاه میکرد همینکه نگاهش به پاهام میفتاد به طور خودکار دهنش اندازه تمساح باز میشد.
رفتیم داخل
با پرس و جو دفتر مدیریت رو پیدا کردیم.
وارد شدیم
با دیدن فردی که پشت میز بود چشام گرد شد.
اینکه عمو جعفره!!!!
پسر عموی مامانم.
الهیییی.
با جیغ گفتم"
عمو جعفرررر؟؟؟
بدبخت شیش متر پرید هوا لیوان از دستش افتاد و با صدای تریکی شکست اما همچنان اهمیت نداشتم دوتا لنگ داشتم
4تای دیگه از دخترا قرض کردم و خودم رو رسوندم به عمو جعفر تلپ خودمو شوت کردم بغلش.
و از اون بوسایی کردم که قشنگ از لپت آب شفا بخش(تف)عین شیر آب میریزه
عموجعفر_دختر ولم کن خفم کردی.!
_نوکرتم عمو خوبی خوشی؟؟؟؟
عموجعفر_ممنون دختر جان تو کجا اینجا کجا؟؟
_قری دادم و گفتم"
من کجا اینجا کجا؟
که با پس گردنی عمو جعفر به خودم اومدم.
نیشم رو براش باز کردم که اخمی کرد و گفت"
عموجعفر_فک کردم آدم شدی نگو همون خری قبلی هستی تنها لباست عوض شده
_با این حرف عمو دخترا عین کره خر آبی زدن زیرخنده.
چش غره بهشون رفتم که دهنشون رو بستن.نشستم روی میز و
گفتم"
خوش اومدم...!
عموجعفر_من همچین حرفی نزدم
_نیشم رو بستم و گفتم"
عمو خدمت رسیدیم برای یه امر خیر.!
عموجعفر_توی دانشگااااه؟؟؟
_آره دیگه پس میخواستی توی جوب امر خیر رو خدمتت عرض کنم!؟
عموجعفر_کم مزه بریز بگو کارتو!؟
_افتاد یهو یاد تو!
هر هر خندیدم
که توسط عمو شوت شدم پایین.
حالا هر هر اونا بود که گوش فلک رو کر کرده بود
اخمی کردم و بلند شدم و گفتم"
عمو اومدیم برای ثبت نام.....*
______________________________
_خلاصه بعد از کلی زر زر ما ثبت نام کردیم و همون موقع هم با کلی دلقک بازی و گیس و گیس کشی انتخاب واحد کردیم.
بعدشم که برنامه کلاسی رو گرفتیم.
سه نفری روی مبل جلوی عمو جعفر نشسته بودم.
عموجعفر_دیگه نمیخوایید برید؟؟
_بودیم حالا عمو
عموجعفر_دخترا خسته ان!
_روبه دخترا کردم و چشمام رو پر تهدید کردم و گفتم"
دخترا شما خسته اید!؟؟؟
سفیده و نسیم با تته پته گفتن"
سپیدهونسیم_نهه
_نیشم رو برای عمو باز کردم که چش غره ای رفت که مبل رو کثیفیدم.
روبه دخترا گفتم"
دهنتون رو شیرین کنین.
خودمم بعد حرف عین آدامس به سمت میز کش آوردم و پنگالم رو زدم توی ظرف شکلات کلی شکلات کاکائو برداشتم
که عمو با دستای گرز مانندش کوبید پشت دستم که جد اندر جدم اومد جلوی چشمم
عموجعفر_هنوزم عین گاو سمی شکلات میخوری..؟؟
_چشمام شونصدتا شد با طرز حرف زدن عمو...خدایا نوکرتم رازت چیه آخر عمری این پیرا رو آپدیت میکنی!!!
مشتم رو کمی خالی کردم دخترا هم چندتا برداشتن.
آخر سرم به زور و کتک بلند شدیم که بریم.
من جایی میرم میخ میشم به صندلی و مبل....*
_______________________
_سوارم قاطرم شدیم و به سمت خونه شتافتیم