• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

fariyaa

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
3
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام
دنباله رمانی میگردم که چند ماه پیش اتفاقی خوندم دختره ۱۷سالشه بامادرش زندگی میکنه که مادرش مریضه باید عمل بشه از اون جایی که فقیر هستن نمی تونن عمل کنن پس دختره تصمیم میگیره بره تن فروشی کنه تاپول دربیاره میره دم خیابون اولین ماشینی که دم پاش وامیسته با دیدن چندتا مرد م*س*ت پشیمون میشه ولی مردا بزور میبرنش توی بیابون میخواستن مزاحمت کنن که یه پسر میادو نجاتش میده بعدتومدرسه دختره قرار معلم شون عوض بشه معلم فیزیک فکرکنم این پسرس
تاهمین جاشو خوندم ممنون میشم اسم رمانو پیدا کنید🙏🏻
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

fariyaa

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
3
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام
ممنون از سایت خوبتون 🌹
چند ماه پیش یه رومانی رواتفاقی خوندم که دختره ۱۷سالشه بامادرش زندگی میکنه پدرش فوت شده.مادرش مریضه باید عمل بشه ‌مالیشونم ضعیفه دختره نمیتونه پول عملو جور کنه که به ناچار می‌خواد تن فروشی کنه میره دم خیابون تا ماشین اولی دم پاش می ایسته پشیمون میشه تامیخواد برگرده اون چند نفر به زور میبرنش تویه بیابون میخوان به دختره مزاحمت کنن که یه میاد نجاتش میده بعد این دختره تومدرسه ای که درس میخونه قراره معلم شون عوض بشه فکر کنم این پسرس تااینجاشو خوندم ممنونم اگه اسم رومانو بگید🙏🏻
اسم این رمانو نمیدونید بگید 😔
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

مائده

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
1
پسندها
0
دست‌آوردها
1
من دنبال یع رمانیم اسمش رو یادم نیست ولی داستان اینجوری بود که دختره پیش عموش وخانواده عموش زندگی می‌کرد بعد عموش اون رو به رئیس شرکتش داد
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

T.h

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
1
پسندها
0
دست‌آوردها
1
یه رمانی بود که چند سال پیش میخوندم اگر اشتباه نکنم اسم دختره مهراسا بود که عاشق نامزد خالش میشه اسم پسره هم سینا یا سینان بود که خالش با یه پسر دیگه فرار میکنن و بابا بزرگش میگه مهراسا باید با سینا ازدواج کنه و اسنا ازدواج میکنن
ممنون میشم اگر کسی می‌دونه اسمش چیه یا یه همچین رمانی میدونه بهم بگه
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Aisel

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
1
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام من دنبال رمانی هستم که اسم شخصیت ها یادم نمیاد اما داستانش اینجوری بود که دختره بر اثر اتفاق هایی مه توی گذشته اش افتاده روانی شده از مردا و عشق و عاشقی متنفره و هر وقت زن باباشو همراه باباش می بینه حالش بد میشه پدر و برادر این دختره دنبال یک روانشناس خوب هستند که با دخترش همخونه شه و حالش و خوب کنه و دستمزد خوبی هم داره
از اون طرف پسره که روانشناسه وضع مالی خوبی نداره و قرار بوده ازدواج کنه و این موقعیت براش پیش میاد که از بی پولی بیرون بیاد این موضوع رو به دختر مورد علاقه اش می گه اما دختره عصبانی میشه و پسره رو ترک می کنه پسره هم که دیگه راهی نداره پیشنهاد بابای دختره دیوونه رو قبول می کنه و با دختره هم خونه می شه و بعد چند وقت دختره خوب میشه و هر دو عاشق هم میشن
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

JavadKh1370

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
1
پسندها
0
دست‌آوردها
1
بسم ایزد لایزال
سلام
کاربران عزیز اگر رمانی هست که اسمش رو فراموش کردید و فقط قسمت‌هایی ازش در خاطرتون هست اینجا درجش کنید تا دوستان اگر اسمش رو می‌دونستند ذکرش کنند.
نکات مهم:
۱_ از پرسش اسم رمان‌هایی که باز و صحنه‌دار هستند جدا بپرهیزید چون بدون اطلاع قبلی پاک خواهد شد!
۲_ اگر پاسختون داده نشد یا اشتباه پاسخ دادند لطفا از تأکید زیاد بپرهیزید کمی بگذره جوابتون داده میشه.
۳_ از ایجاد تاپیک جداگانه برای پرسش اسم رمان، یا نظر دهی راجع به رمان‌ها خودداری کنید.
سپاس
سلام.اسم رمانی رو میخواستم که ی دختره مادری داشت بنام مریم ک فوت کرده بود و خیلی دوسش داشت.بعد چندوقت دانشگاه قبول میشه و میره تهران اونجا عاشق ی پسره میشه ۲تا هم کلاسی هم داره بنام نیما و رها بنظرم
اینا در اصل برادرخواهرشن.ی بابابزرگ داره ک خودش نمیدونه خیلی غد و حرفش دوتا نمیشه
کسی اسم این رمان رو بلده؟؟؟!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Ana

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
19
پسندها
6
دست‌آوردها
3
سلام دوستان کسی اسم این رمان رو میدونه ؟
من کامل نخوندمش تنها همین متن رو یه جایی خوندم


دست به کمر درناکم گرفتم و روی مبل افتادم.
ناله ای بی جانی کردم و به تلفن چنگ زدم.
جنینم یک روزی بود که تکان نخورده بود و من از ترس از دست دادنش نفسم بالا نمی امد.
با استرس شماره‌ اش را گرفتم.
بوق های متداومِ بی جواب اشکانم را جاری کرد که بالاخره صدای بی حوصله اش بلند شد:
-چی می خوای؟ مگه نگفتم وقتی از اون خراب شده میام بیرون دم به دیقه زنگ نزن....خیلی خوشم ازت میاد که باید صدای نحستو تحمل کنم.
دلم از لحن ناملایمش گرفت. هیچ وقت مرا دوست نداشت!
با بغض صدایش زدم.
-آقا آرمان.....
مطمئن بودم ابروهای پر پشت و مردانه اش در هم گره خورده.
-چه مرگته؟ باز که اشکت دم مشکته. خونه بابات مگه جز گوسفند چرونی کاری دیگه ای می کردی که حالا جرعت نیست کسی بهت بگه بالا چشمت ابرو.
بغصم بالاخره شکست. با التماس نالیدم:
-آقا تورو خدا بیایید...بچم...بچم تکون نمی خوره.
انگار ان طرف خط داشت با کسی حرف میزد.
-پرونده هارو بیار خودم برسی میکنم......
اینبار مخاطبش من بودم.
-چی میگی تو؟ باز ادات گرفته می خوای منو از کار و زندگی بندازی؟
بغض و حسرت برای هزارمین بار خِرم را گرفت.
همیشه حال و روز بدم را به سخمه می گرفت.... حتی وقتی برای اولین بار ویار آن توت فرنگی های سرخ و آب دار کنار خیابان را کردم با گفتن اینکه از وجود این بچه سوء استفاده کرده ام و می خوام عقده های خودم را با جیب او خالی کنم برایم نخرید.
-آقا به خدا دروغ نمی گم.... فقط بیایید ببریدم دکتر....من هیچ جارو بلد نیستم.
با حرص غرید:
-حقا که دهاتی بودنت هیچ وقت تغییر نمی کنه... اماده شو تا یک ربع دیگه راننده میفرستم برات. امیدوارم هم خودت هم اون تخم سگ تو شکمت با هم بمی‌رید.
دوستان ممنون میشم اگه کمک بکنید
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Reihan

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام
من دنبال یه رمانی میگردم که راجع به دوتا برادر بود،برادر کوچکتر خیلی درس خون بود اما یهو بخاطر مصرف مواد مخدر توهم میزنه و خودشو از ماشین پرت میکنه بیرون و می میره،برادر بزرگترش از خارج برمیگرده و وقتی میفهمه برادرش مرده دنبال کسی میگرده که به برادرش مواد مخدر داده بود.اگر کسی اسمش رو میدونه به من بگه🙏
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Reihan

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام
من دنبال یه رمانی میگردم که راجع به دوتا برادر بود،برادر کوچکتر خیلی درس خون بود اما یهو بخاطر مصرف مواد مخدر توهم میزنه و خودشو از ماشین پرت میکنه بیرون و می میره،برادر بزرگترش از خارج برمیگرده و وقتی میفهمه برادرش مرده دنبال کسی میگرده که به برادرش مواد مخدر داده بود.اگر کسی اسمش رو میدونه به من بگه🙏
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

nariw01

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
1
پسندها
0
دست‌آوردها
1
لطفا اسم این رمان رو هم بگید؟




دست به کمر درناکم گرفتم و روی مبل افتادم.
ناله ای بی جانی کردم و به تلفن چنگ زدم.
جنینم یک روزی بود که تکان نخورده بود و من از ترس از دست دادنش نفسم بالا نمی امد.
با استرس شماره‌ اش را گرفتم.
بوق های متداومِ بی جواب اشکانم را جاری کرد که بالاخره صدای بی حوصله اش بلند شد:
-چی می خوای؟ مگه نگفتم وقتی از اون خراب شده میام بیرون دم به دیقه زنگ نزن....خیلی خوشم ازت میاد که باید صدای نحستو تحمل کنم.

دلم از لحن ناملایمش گرفت. هیچ وقت مرا دوست نداشت!
با بغض صدایش زدم.
-آقا آرمان.....

مطمئن بودم ابروهای پر پشت و مردانه اش در هم گره خورده.
-چه مرگته؟ باز که اشکت دم مشکته. خونه بابات مگه جز گوسفند چرونی کاری دیگه ای می کردی که حالا جرعت نیست کسی بهت بگه بالا چشمت ابرو.

بغصم بالاخره شکست. با التماس نالیدم:
-آقا تورو خدا بیایید...بچم...بچم تکون نمی خوره.

انگار ان طرف خط داشت با کسی حرف میزد.
-پرونده هارو بیار خودم برسی میکنم......

اینبار مخاطبش من بودم.
-چی میگی تو؟ باز ادات گرفته می خوای منو از کار و زندگی بندازی؟



بغض و حسرت برای هزارمین بار خِرم را گرفت.
همیشه حال و روز بدم را به سخمه می گرفت.... حتی وقتی برای اولین بار ویار آن توت فرنگی های سرخ و آب دار کنار خیابان را کردم با گفتن اینکه از وجود این بچه سوء استفاده کرده ام و می خوام عقده های خودم را با جیب او خالی کنم برایم نخرید.

-آقا به خدا دروغ نمی گم.... فقط بیایید ببریدم دکتر....من هیچ جارو بلد نیستم.

با حرص غرید:
-حقا که دهاتی بودنت هیچ وقت تغییر نمی کنه... اماده شو تا یک ربع دیگه راننده میفرستم برات. امیدوارم هم خودت هم اون تخم سگ تو شکمت با هم بمی‌رید.


دلم از حرف هایش به هم پیچید و نفسم رفت.
صدای الو الو کردنش هایش را می شنیدم ولی دیگر توان جواب دادن نداشتم.
تلفن از دستم افتاد و با صدای بلندی شکست.
نفهمیدم چقدر گذشت که صدای باز شدن در اومد و پیچیدن عطر تیز و تلخش در بینی ام کمی هوشیارم کرد. تنها ویارم در دوران حاملیگی بود که حداقل بعد از بیرون رفتنش از خانه ، می توانستم انقدر سر در کمد لباس هایش فرو کنم و بو بکشم تا سیراب شوم.


با عجله کنارم زانو زد و من جان کندم تا بگویم:
-حالم... بده.... به خدا....دروغ نمیگم......

دست دور تنم پیچید و با عجله بلندم کرد.
صدایش می لرزید. نگرانم بود؟
-می دونم...می دونم.... تحمل کن الان میبرمت دکتر....

سر روی شانه‌ی ورزیده اش گذاشتم و باز هم بو کشیدم، این عطر روی تن خودش صد برابر خوش بو تر بود.
روی صندلی نشاندم تکان محکمی به بدنم داد.
-گیسو نخوابی ها! چرا بدنت یخ کرده دختر...ای خدا
ای خدای اخر را با چشمان پر شده نالید... و چنگ به موهایش زد.
برای من گریه می کرد؟

خواست در را ببندد که دستش را گرفتم.
احساس مرگ داشتم، نمی خواستم این لحاظات را از دست بدهم.
-اگه...اگه..مُردم مواظب بچمون...باش...نزار...نزار حسرت محبتت..به دلش بمونه....نزار...یکی مثل من بشه.
کف دستم را بوسه باران کرد و به مشمایی که روی صندلی های عقب بود چنگ زد.
-گیسچ ببین اینو ...مگه نگفتی دلم از اون توت فرنگی ها می خواد؟ ترسیدم...طرف داشت لب خیابون می فروخت، گفتم خوب نیستن. ببین دادم بچه ها بهترین توت فرنگی های تهران رو اوردن....

راست می‌گفت. صد برابر ان توت فرنگی ها درشت تر و سرخ تر بودند.
خودش یکی از انهارا به لبم نزدیک کرد.
-بخور دردت به جونم... لعنت به غرورم که زندگیمونو حروم کرد...زود باید خوبی شی، خودم تک تک اون روزا رو جبران میکنم‌.

گوشه ی لبم بالا رفت و خواستم طعمش را بچم که جان از بدنم خارج شد و اینبار هم حسرت به دل، چشم بستم.
اسمشو فهمیدین؟
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
بالا پایین