-
- ارسالات
- 2
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
سلام یک رمان خونده بودم که دختره با پسری که با زنهای بزرگ بخاطر پول ارتباط برقرار میکنه دوست میشه و بعد که میفهمه چکاره است میخواد انتقام بگیره،اسم این رمان چی هست؟
-
برای تایپ رمان خود اینجا کلیک کنید.
-
برای یافتن رمان های بی نام کلیک کنید.
ویژه رمان های گمشده
- نویسنده موضوع Sara
- تاریخ شروع
-
- ارسالات
- 1
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
سلام
دنبال یه رمان دو قسمتی میگردم
در مورد یه دختر بود که تو منزل سرایداری یه خانواده پولدار زندگی میکنه و کم کم عاشق پسر اون خونواده که دکتر هست میشه و باهم ازدواج می کنن ،
دختره یه بیماری قلبی داره و پسره اطلاعی از این موضوع نداره
بعد از یه مدت مسائلی پیش میاد که دقیق یادم نیست و اون دختر عمارت رو ترک میکنه میره
هموم موقع میفهمه بارداره و با اینکه بدنیا آوردن بچه برای قلبش ضرر داره اما بچه رو بدنیا میاره
توی جلد دوم هم چند سالی گذشته اتفاقی یه پرونده بیماره حاد قلبی به دست پسره میرسه که میفهمه همون همسر سابقشه و بچه دارن و ادامه ماجرا.
دنبال یه رمان دو قسمتی میگردم
در مورد یه دختر بود که تو منزل سرایداری یه خانواده پولدار زندگی میکنه و کم کم عاشق پسر اون خونواده که دکتر هست میشه و باهم ازدواج می کنن ،
دختره یه بیماری قلبی داره و پسره اطلاعی از این موضوع نداره
بعد از یه مدت مسائلی پیش میاد که دقیق یادم نیست و اون دختر عمارت رو ترک میکنه میره
هموم موقع میفهمه بارداره و با اینکه بدنیا آوردن بچه برای قلبش ضرر داره اما بچه رو بدنیا میاره
توی جلد دوم هم چند سالی گذشته اتفاقی یه پرونده بیماره حاد قلبی به دست پسره میرسه که میفهمه همون همسر سابقشه و بچه دارن و ادامه ماجرا.
سلام یک رمان خوندم که یه دختری تو خیابون سوار ماشین یه دختره دیگ میشه و اون ازش چیزی میخواد و قبول میکنه میره خونشون پیش پدر و مادر و برادرش و به دروغ میگه ک از اروپا اومده و عاشق پسره میشه و ازدواج میکنن وقتی پدرشوهره میفهمه دختره دروغ گفته به پسرش میگه اونو از خونه میندازن بیرون
-
- ارسالات
- 3
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
هایی✨
چطورید؟
میگم که من یه رمان موخواستم که ارزش خوندن داشته باشه ینی مثه وهم یا... ،قشنگ باشن و متفاوت
از این رمانا دارین؟؟
چطورید؟
میگم که من یه رمان موخواستم که ارزش خوندن داشته باشه ینی مثه وهم یا... ،قشنگ باشن و متفاوت
از این رمانا دارین؟؟
-
- ارسالات
- 1
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
سلام یه رمان بود که پسره شریک بابای دختره بود بابای دختره خیانت کار بود که با مامان پسره بود و باعث مرکش شد که پسره با تهدید با دختره دوس میشه و بعد بهش مزاحمت میکنه برادر پسره هم به خواهر دختره مزاحمت میکنه باباهه دیوونه میشه کسی اسمشو میدونه؟
-
- ارسالات
- 1
-
- پسندها
- 1
-
- دست‌آوردها
- 1
سلام
یه رمانی بود که اسمش یادم رفته هر کی میدونه بگه جریانش اینطوری بود که پدر دختره تو یه مغازه طلا فروشی کار میکنه و دختره رو مجبور میکنه با پسر صاحب اون طلا فروشی که اسمش بردیاس ازدواج کنه اینا ازدواج میکنن و به هم میگن که فقط همخونه باشیم بعد ازیه مدت پسره میفهمه که سرطان خون داره دختره کنارش میمونه و عاشق هم میشن بعد که پسره خوب میشه مامان بردیا و زن داداشش نقشه میگشن که به دختره بگن بردیا خیانت کرده که به جای اون دختره یه دختر خوشگلتر بگیرن واسه بردیا دختره قهر میکنه میزاره میره بعد پسره یه مدت بعد پیداش میکنه نیفهمه دختره حاملش و همه چیو بهش توضیح میده
یه رمانی بود که اسمش یادم رفته هر کی میدونه بگه جریانش اینطوری بود که پدر دختره تو یه مغازه طلا فروشی کار میکنه و دختره رو مجبور میکنه با پسر صاحب اون طلا فروشی که اسمش بردیاس ازدواج کنه اینا ازدواج میکنن و به هم میگن که فقط همخونه باشیم بعد ازیه مدت پسره میفهمه که سرطان خون داره دختره کنارش میمونه و عاشق هم میشن بعد که پسره خوب میشه مامان بردیا و زن داداشش نقشه میگشن که به دختره بگن بردیا خیانت کرده که به جای اون دختره یه دختر خوشگلتر بگیرن واسه بردیا دختره قهر میکنه میزاره میره بعد پسره یه مدت بعد پیداش میکنه نیفهمه دختره حاملش و همه چیو بهش توضیح میده
-
- ارسالات
- 1
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
یه رمانه مذهبیه که یه دختر و پسر به اسم حامد میرن جنوب و تو راه اتوبوس تصادف میکنه و اینا اون شب سالم میمونن تهشم فک کنم ازدواج میکنن
-
- ارسالات
- 1
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
سلام من چنسال پیش یه رمان خوندم ایم دختره رو فراموش کردم اما ایم پسره میلاد معتمدی بود ،عاشق هم شدن اما برادر پسره میعاد خبر نداشت از رابطه اینا و ب اجبار دختره مجبور ب ازدواج با اون شد اما بعدش جدا شدن و دختره با میلاد ازدواج کرد اگ اسمشو میدونید بگید
-
- ارسالات
- 1
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
سلام
موضوع رمانش اینجوری بود که خانواده دختره و پسره باهم دوست بودند.
وقتی دختره به دنیا میاد پسره فک کنم 4 یا 5 سالشه و از همون موقع دختره رو دوست داره و براش چیزی میخره و اونو عروس و زن خودش میدونه.
یه خورده که دختره و پسره بزرگتر میشن فک کنم دختره تقریبا 3 سالشه یه مشکلی برا خانواده دختره پیش میاد مجبور میشن برن تهران و دختره و پسره از هم میشن(اینم یادمه که وقتی میخواستن از هم جدا بشن دختره تو بغل پسره بود و باهم داشتن از پنجره برف و نگاه میکردن. )
پسره چون واقعا دختره رو خیلی دوسش داره وابستشه هیچوقت فراموشش نمیکنه ولی دختره چون تو اون زمان سنش کم بوده، وقتی بزرگتر میشه چیزی از اون زمان و پسره یادش نمیاد.
چندین سال میگذره که خانواده پسره هم به همون شهری که دختره هست میرن و پسره دختره رو میبینه و هنوزم با گذشت اون همه سال دوستش داره ولی دختره اونو یادش نمیاد............
کسی اسم رمانش رو میدونه؟؟؟
موضوع رمانش اینجوری بود که خانواده دختره و پسره باهم دوست بودند.
وقتی دختره به دنیا میاد پسره فک کنم 4 یا 5 سالشه و از همون موقع دختره رو دوست داره و براش چیزی میخره و اونو عروس و زن خودش میدونه.
یه خورده که دختره و پسره بزرگتر میشن فک کنم دختره تقریبا 3 سالشه یه مشکلی برا خانواده دختره پیش میاد مجبور میشن برن تهران و دختره و پسره از هم میشن(اینم یادمه که وقتی میخواستن از هم جدا بشن دختره تو بغل پسره بود و باهم داشتن از پنجره برف و نگاه میکردن. )
پسره چون واقعا دختره رو خیلی دوسش داره وابستشه هیچوقت فراموشش نمیکنه ولی دختره چون تو اون زمان سنش کم بوده، وقتی بزرگتر میشه چیزی از اون زمان و پسره یادش نمیاد.
چندین سال میگذره که خانواده پسره هم به همون شهری که دختره هست میرن و پسره دختره رو میبینه و هنوزم با گذشت اون همه سال دوستش داره ولی دختره اونو یادش نمیاد............
کسی اسم رمانش رو میدونه؟؟؟
سلام دنبال یه رمانم که چیز زیادی ازش یادم نیست و فقط یادمه که پدر دختره خارجی بود و مادر یک روز به او میگفت شانس اوردی پدرت غیرت مردای ایرانی رو نداره