سلام دوستان
چند وقت پیش یه رمان خوندم که دختر و پسر قصه با هم ازدواج کرده بودند هر دو هم دیگه رو دوست دارن ولی طرف مقابل نمیدونه اوایل ازداج هم خوب بودن ولی رفته رفته رفتار پسره عوض میشه که دلیل داره دختره یه دوست داشته که فقیر بوده و به دختره و خانوادش حسودی میکرده و پسر داستان هم فامیل یا از دوستان خانوادگی دختره هست و دوست دختره هم میدونسته که دختره به پسره علاقه داره و خودش هم خیلی مظلوم نشون میداده و پسره هم خارج درس خونده تازه برگشته بوده و اینکه دوست دختره یه داداش هم داره و یه کاری میکنه که با پسره نامزد بشه و بعد بد پسره رو به دختره میگه و بد دختره هم به پسره و یه اتفاقی می افته که ازدواج نمی کنند و دختر و پسره ازدواج میکنند و پسره هم به خاطر حرف هایی که دوست دختره زده با دختره بد رفتار میکنه و دختره یه داداش داره یه خواهر اسم برادرش هم ارمین هست و اسم خودش و خواهرش هم تو همین مایه ها هست و اتفاقاتی می افته که یه مدت دختر پسره میرن خونه مادر شوهرش زندگی میکنند ولی اونا رفتار مناسبی با دختره دارند و اون رو مقصر نمی دونند و اتفاقاتی می افته که رفتار دختر و پسره بهتر میشه و مادربزرگ پسره هم از شهرستان میاد پیششون تا اینکهاینا میرن خونه خودشون تا دختره باردار میشه و یه روز نزدیک به عید میره خونه مادرش که وسط راه یادش می افته که یه چیزی جا گذاشته و دوباره برمیگرده خونه که شوهرش رو با دوستش تو خونه میبینه که دارن با هم صحبت میکنند و دختره بد برداشت می کنه و دوباره رابطشون به هم می خوره و پسره دختره رو برای انکه از اون فضا دور کنه میبره شمال پیش مادربزرگش و دختره هم همش با پسره لج میکنه تا اینکه سیزده بدر دوست دختره ، دختره رو می دزده و با کمک برادرش که خلافکاره می فروشنش و میفرستنش افغانستان و اونجا خیلی اذیت میشه ولی نمی ذاره کسی بفهمه بارداره تا اینکه پسره میاد دنبالش و با کمک یه نفر فرار میکنه و پسره همه چیز رو براش تعریف میکنه رابطشون خوب میشه میرسن ایران بچشون هم به دنیا میاد و اسم پسره هم تو مایه های ،رادین ، اروین بود فکر کنم
امیدوارم بتونید کمکم کنید دوستان ،،😍😍