-
- ارسالات
- 384
-
- پسندها
- 404
-
- دستآوردها
- 63
*توهان*
رو مبل نشسته بودم و با میران تلویزیون میدیدیم که یهو گوشیم زنگ خورد با دیدن ام سارینا اخمام تو هم رفت و از جام بلند شدم و رفتم تو تراس و گوشیو جواب دادم
توهان:الو
سارینا:الو منم
توهان:خب به عنم
سارینا:وا حالت خوبه توهان
توهان:من خوبم ولی انگار شما بهتری
سارینا:مثل اینکه از دنده چپ پاشدی
توهان:هه چیشد اقا عرفان ولتون کرده که یاد من افتادین
سارینا:عر ..عرف..عرفان دیگه کیه
توهان:ببین دختره هرجایی یه بار دیگه فقط ببینم اون شماره نحست رو گوشی من افتاده من میدونم و با تو حالیت شد
سارینا:چرا اینجوری میکنی توهانم
توهان:ببند اون دهنت و من توهان هیچ خری نیستم به خداوندی خدا یه بار دیگه به من زنگ بزنی خونت حلاله
گوشیو قطع کردم و پرت کردم رو میز تو تراس هه پسره ولش کرده الان یادش افتاده توهانی هم وجود داشته وقتی یادش میفتم به حماقت و سادگی خودم پوزخند میزنم بانشستن کسی کنارم از فکر و خیال بیرون اومدم مهدخت یه فنجون قهوه جلوم گذاشت و گفت
مهدخت:یا خودش میاد یا نامش
با گیجی گفتم
توهان:ها
مهدخت:تو هپروتی ها میگم اونی که بهش فکر میکنی یا خودش میاد یا نامش
توهان:می خوام صد سال سیاه هیچکدومش نیاد
فنجونمو برداشتم و زل زدم به مهدخت دختر خوشگلی بود خیلیم زیاد یه بلوز مشکی با توپ توپای زرد و شلوار چسب مشکی تنش بود موهاشم یه وره ریخته بود
رو مبل نشسته بودم و با میران تلویزیون میدیدیم که یهو گوشیم زنگ خورد با دیدن ام سارینا اخمام تو هم رفت و از جام بلند شدم و رفتم تو تراس و گوشیو جواب دادم
توهان:الو
سارینا:الو منم
توهان:خب به عنم
سارینا:وا حالت خوبه توهان
توهان:من خوبم ولی انگار شما بهتری
سارینا:مثل اینکه از دنده چپ پاشدی
توهان:هه چیشد اقا عرفان ولتون کرده که یاد من افتادین
سارینا:عر ..عرف..عرفان دیگه کیه
توهان:ببین دختره هرجایی یه بار دیگه فقط ببینم اون شماره نحست رو گوشی من افتاده من میدونم و با تو حالیت شد
سارینا:چرا اینجوری میکنی توهانم
توهان:ببند اون دهنت و من توهان هیچ خری نیستم به خداوندی خدا یه بار دیگه به من زنگ بزنی خونت حلاله
گوشیو قطع کردم و پرت کردم رو میز تو تراس هه پسره ولش کرده الان یادش افتاده توهانی هم وجود داشته وقتی یادش میفتم به حماقت و سادگی خودم پوزخند میزنم بانشستن کسی کنارم از فکر و خیال بیرون اومدم مهدخت یه فنجون قهوه جلوم گذاشت و گفت
مهدخت:یا خودش میاد یا نامش
با گیجی گفتم
توهان:ها
مهدخت:تو هپروتی ها میگم اونی که بهش فکر میکنی یا خودش میاد یا نامش
توهان:می خوام صد سال سیاه هیچکدومش نیاد
فنجونمو برداشتم و زل زدم به مهدخت دختر خوشگلی بود خیلیم زیاد یه بلوز مشکی با توپ توپای زرد و شلوار چسب مشکی تنش بود موهاشم یه وره ریخته بود