-
- ارسالات
- 384
-
- پسندها
- 404
-
- دستآوردها
- 63
بیشتر خودمو بهش فشار دادم
کمند:غازای عاشق چیشده شما دوتا باهم خوب شدین قربون صدقه هم میشین خبریه
اخم کردم بهش
باران:کمند الان وقته این حرفاست برو بشین سرجات هروقت حاله مهدخت خوب شد براتون توضیح میدم
سرشو اکون دادو رفت اتردین دستمو کشید و نشستیم رو مبل منو کشید تو بغلش
با لذت و ارامش عطرشو بو کشیدم
به این فکر کردم که بعده یکماه جوابم بهش چیه
منکه واقعا عاشقشم تو این یکماه میخواد چیکار کنه که مثلا منو عاشق کنه
چرا الان بهش اعتراف نکنم که وایسم یکماه دیکه
ولی نه تو این یکماه بیشتر میشناسمش پس سعی میکنم لذت ببرم
باران:اتردین بیا بریم تو تراس هوا خوبه
اتردین:باشه بریم دستشو انداخت دوره کمرمو باهم بلند شدیمو به سمته تراس رفتیم
روی صندلیه تراس نشست تا اومدم کنارشبشینم دستمو کشید که روپاش افتادم
برای اینکه نیوفتم دستمو دوره گردنش حلقه کردم که زد زیر حنده
اتردین:جوجه کوچولو ی من ترسیدی بیوفتی
با مشت زدم به سینش
باران:خیلی بدی اتردین من الان نگرانه مهدختم بعد تو بفکر عشق بازی خودتی
سرشو کرد تو گردنم
اتردین:نبابا نکه تو خیلیم بدت میاد
اروم خندیدم همیشه میدونست چطوری حالمو خوب کنه
سرشو اورد بالا و به لبام خیره شد
لبخند زدم که مهری شد برای رضایت من
لباشو گذاشت رو لبام و شروع به بوسیدن کرد دستمو داخله موهاش کردمو همراهیش کردم بعد از چند مین از هم جدا شدیم با ناز بهش نگاه کردم که
اروم خندید و کفت
اتردین:اگه همینطور پیش بریم تا چند وقت دیگه بابا میشم
با خجالت مشتی به بازوش زدم که منو تو اغوشش گرفت محکم و فشارم داد
اتردین:قربونه خانومه خجالتیم بشم من
باران:هوی هوی من هنوز بهت جوابه بله ندادما الان که دارم باهات راه میام فقط بخاطر رابطمونه
کمند:غازای عاشق چیشده شما دوتا باهم خوب شدین قربون صدقه هم میشین خبریه
اخم کردم بهش
باران:کمند الان وقته این حرفاست برو بشین سرجات هروقت حاله مهدخت خوب شد براتون توضیح میدم
سرشو اکون دادو رفت اتردین دستمو کشید و نشستیم رو مبل منو کشید تو بغلش
با لذت و ارامش عطرشو بو کشیدم
به این فکر کردم که بعده یکماه جوابم بهش چیه
منکه واقعا عاشقشم تو این یکماه میخواد چیکار کنه که مثلا منو عاشق کنه
چرا الان بهش اعتراف نکنم که وایسم یکماه دیکه
ولی نه تو این یکماه بیشتر میشناسمش پس سعی میکنم لذت ببرم
باران:اتردین بیا بریم تو تراس هوا خوبه
اتردین:باشه بریم دستشو انداخت دوره کمرمو باهم بلند شدیمو به سمته تراس رفتیم
روی صندلیه تراس نشست تا اومدم کنارشبشینم دستمو کشید که روپاش افتادم
برای اینکه نیوفتم دستمو دوره گردنش حلقه کردم که زد زیر حنده
اتردین:جوجه کوچولو ی من ترسیدی بیوفتی
با مشت زدم به سینش
باران:خیلی بدی اتردین من الان نگرانه مهدختم بعد تو بفکر عشق بازی خودتی
سرشو کرد تو گردنم
اتردین:نبابا نکه تو خیلیم بدت میاد
اروم خندیدم همیشه میدونست چطوری حالمو خوب کنه
سرشو اورد بالا و به لبام خیره شد
لبخند زدم که مهری شد برای رضایت من
لباشو گذاشت رو لبام و شروع به بوسیدن کرد دستمو داخله موهاش کردمو همراهیش کردم بعد از چند مین از هم جدا شدیم با ناز بهش نگاه کردم که
اروم خندید و کفت
اتردین:اگه همینطور پیش بریم تا چند وقت دیگه بابا میشم
با خجالت مشتی به بازوش زدم که منو تو اغوشش گرفت محکم و فشارم داد
اتردین:قربونه خانومه خجالتیم بشم من
باران:هوی هوی من هنوز بهت جوابه بله ندادما الان که دارم باهات راه میام فقط بخاطر رابطمونه