-
- ارسالات
- 86
-
- پسندها
- 70
-
- دستآوردها
- 18
که انگار با گلبرگ های شکوفه های صورتی کمرنگ و ابی اسمانی شکل گرفته بود!همینطور داشتم براندازش میکردم که با صدای شایان به خودم اومدم.
شایان:چی شده صبا؟
پس اسم هم داره.عجبا! همون نسیم یا به قول خودشون صبا یه چیزی از بین گلبرگ های دستش بیرون اورد و گفت:ایشون جانشین ملکه هانا هستن و وارث خون جاودان.
بعد رو کرد سمت من و و ادامه داد:درود بانو،این گردنبند اتحاد هست.
وتعظیم کردو گردنبندو جلوم گرفت.برداشتم و بهش نگاه کردم مثل همه ساختارهایی که تاالان دیده بودم اینم همون چهار رنگ بود که هرکدوم یه تیکه جواهر خیلی زیبا بودن!
ایلهان:تو مطمعنی که این دختر که حتی اسمشم نمیدونیم جانشین هاناس؟
صبا:بله مطمعنم و اینکه میتونید از دریاچه مقدس هم امتحان کنید که درسته یا نه.
ماهان خیره بهم گفت:نیازی نیست،لباسی که تنشه و اینکه نمیتونیم وارد ذهنش بشیم به حد کافی اثبات کننده هستن حالا که تو هم تایید میکنی دیگه جای شکی نیست.
صبا:لطف شما رو میرسونه عالیجناب.
هاکان:خب حالا که معلوم شد تو ملکه صلح جدیدی باید بتونی برای حل مشکلات و اختلافات راه حل پیشنهاد بدی.
شایان:مارو نمیشناسه مدتی تث قصر هرکدوم باشه تا با خصوصیات هر کدوم اشنا شه.
ایلهان:درسته اول باید بفهمه که هرکدوم از سرزمین ها و اهالیشون چه موجودین.
ماهان:منم موافق این حرفم،خب اول تو قصر کدوممون میمونه؟
هاکان:من.
شایان پوزخندی زد وگفت:هه هنوزم شک داره!پس اول اونجا باشه تا قبول کنی که این دختر الان دیگه ملکه صلحه!
کلافه بودن رو خیلی واضح تو چهره همشون میشد دید.
ایلهان:احضاریه ای پخش میکنیم تو هر چهار سرزمین که جانشین هانا ایشونه.
همشون سرب به عنوان تایید تکون دادن.هاکان رو به من گفت:بریم تحمل اینجا سخته.
شایان:اوه،کارت به جایی کشیده که جرعت تحقیر خوناشام ها رو پیدا کردی؟!
همین که هاکان خواست دهنشو باز کنه و حرفی بزنه گفتم:تحقیر چیه بابا چه زودم به خودش میگیره حتما منظورش اینه که باید برگرده وکار داره همین.
شایان:چی شده صبا؟
پس اسم هم داره.عجبا! همون نسیم یا به قول خودشون صبا یه چیزی از بین گلبرگ های دستش بیرون اورد و گفت:ایشون جانشین ملکه هانا هستن و وارث خون جاودان.
بعد رو کرد سمت من و و ادامه داد:درود بانو،این گردنبند اتحاد هست.
وتعظیم کردو گردنبندو جلوم گرفت.برداشتم و بهش نگاه کردم مثل همه ساختارهایی که تاالان دیده بودم اینم همون چهار رنگ بود که هرکدوم یه تیکه جواهر خیلی زیبا بودن!
ایلهان:تو مطمعنی که این دختر که حتی اسمشم نمیدونیم جانشین هاناس؟
صبا:بله مطمعنم و اینکه میتونید از دریاچه مقدس هم امتحان کنید که درسته یا نه.
ماهان خیره بهم گفت:نیازی نیست،لباسی که تنشه و اینکه نمیتونیم وارد ذهنش بشیم به حد کافی اثبات کننده هستن حالا که تو هم تایید میکنی دیگه جای شکی نیست.
صبا:لطف شما رو میرسونه عالیجناب.
هاکان:خب حالا که معلوم شد تو ملکه صلح جدیدی باید بتونی برای حل مشکلات و اختلافات راه حل پیشنهاد بدی.
شایان:مارو نمیشناسه مدتی تث قصر هرکدوم باشه تا با خصوصیات هر کدوم اشنا شه.
ایلهان:درسته اول باید بفهمه که هرکدوم از سرزمین ها و اهالیشون چه موجودین.
ماهان:منم موافق این حرفم،خب اول تو قصر کدوممون میمونه؟
هاکان:من.
شایان پوزخندی زد وگفت:هه هنوزم شک داره!پس اول اونجا باشه تا قبول کنی که این دختر الان دیگه ملکه صلحه!
کلافه بودن رو خیلی واضح تو چهره همشون میشد دید.
ایلهان:احضاریه ای پخش میکنیم تو هر چهار سرزمین که جانشین هانا ایشونه.
همشون سرب به عنوان تایید تکون دادن.هاکان رو به من گفت:بریم تحمل اینجا سخته.
شایان:اوه،کارت به جایی کشیده که جرعت تحقیر خوناشام ها رو پیدا کردی؟!
همین که هاکان خواست دهنشو باز کنه و حرفی بزنه گفتم:تحقیر چیه بابا چه زودم به خودش میگیره حتما منظورش اینه که باید برگرده وکار داره همین.