سلام من چند سال پیش یه رمان خوندم اسم شخصیتاش یادم نیست فقط فکرکنم اسم پسر داستان شاهرخ شاهین یا یه همچین اسمی بود که با دختر قصمون تو دانشگاه آشنا میشه اول با هم کل کل دارن بعد کم کم به هم علاقه مند میشن پسر قصه به دخترمون یه گردنبند هدیه میده و تو دانشگاه با هم مسابقه شطرنج میزارن که دختره شرط میکنه که اگه برد باید پسر داستان نمازاشو بخونه حین مسابق شطرنج موی دختره باز میشه میخوره تو صورت پسره و پسره چون دختره به حجاش اهمیت میداده شوکه میشه دختره مجبور میشه به دلایلی از خانواده با شناسنامه جعلی فرار کنه با هواپیما میره کیش که هواپیماش سقوط میکنه دختره صورتش میسوزه و با جراحی پلاستیک چهرشو تغییر میده بعد از چند سال پسر همکلاسیش میاد کیش با پسری که دختر داستان باهاش زندگی میکرده دوست بوده از گردنبندش که از گردنش جدا شده بوده و دختر قصمون دنبالش میگشته میشناسدش خیلی ممنون میشم اسم رمانو بگید
سلام یه رمان بود ک دختر و پسره عاشق هم بودن ولی طی یه اتفاقی پسره دختره و ول میکنه و با یه دختر پولدار ازدواج میکنه بعد چند سال پسره از دختره میخواد ک رحمشو اجاره بده دختره قبول میکنه ولی اخرش میفهمه بچه ها ماله خودشن
سلام من يه رمان خيلي سال پيش خوندم اسم شخصيتان يادم نيست ولي موضوعي پليسي بود يه دخترم بود كه باباش شركت قطعات كامپيوتر داشت بعد از اون طرف هم يه پسره پليس بود فكر ميكرد پدر دختره تو كار خلافه آخر رمان معلوم ميشه پدر دختره از هيچي خبر نداره بعد پيره و دختره با هم ازدواج ميكنن
