• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

serpico

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
1
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام
یه رمانی هست ک افرا و مسیح محتشم ازدواج میکنن و... اسم رمانشم دلشیفته اس فکر کنم، فقط نمیدونم چجوری گیرش بیارم!؟!!
ممنون میشم اگر میدونید راهنمایی کنید
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

fati81

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام ی رمانی بود دختره سرطان میگیرع عاشق پسر دایی یا پسرعمش میشه و دختره اخر میمیره اسم اون چیه
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

fati81

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام ی رمانی بود دختره سرطان میگیرع عاشق پسر دایی یا پسرعمش میشه و دختره اخر میمیره اسم اون چیه
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

رضام

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2
پسندها
0
دست‌آوردها
1
....
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

رضام

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام من چند وقت پیش یک رمان خوندم که دختره حافظش رو از دست میده و به عنوان یک قاتل عشق قدیمیش پرونده اون و به دست میگیره و صمیمی ترین دوستش هم به قتل رسیده و این دختره قبلاً عاشق داداش دوستش هم بوده لطفاً اگه کسی اسمش رو می‌دونه بهم بگه
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Ensiyeh

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
1
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام من دنبال یه رمانم که اسم دختره اترین بود که روانشناسی خونده بود و بخاطر یه پروژه تو یه مهد کار میکرد و کم کم متوجه حالات یه پسر بچه 5 ساله شد که اصلا به سنش نمیخورد اسم پدر بچه اشوان شایان فر بود که فقط روز ثبت نام و فقط مدیر مهد اونو دیده بود یه مرد فراری و متنفر از زن ها اسم این رمان رو نمیدونین؟
سلام دوستان کسی اسم این رمان و نمیدونه؟ من هم دنبالشم
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

مریم ۱۲۳

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
1
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام یه رمانی خوندم که اسم شخصیتاش و یادم نمیاد فقط یادمه که یه دختری بود دو تا برادر بزرگ تر از خودش داشت پدر و مادشم از دست داده بود یکیش دکتر بود یکیش مهندس فک کنم یکیشون اسمش شایان بود
دختره با دوست صمیمیش یه دانشگاه قبول میشن فک کنم شیراز ( دوست صمیمیش عاشق برادر بزرگ تره بوده ) برادره هم تو شیراز برای این دو تا خونه میگیره که برن همون جا دانشگاه اخرشم دختره عاشق دوست برادرش میشه ولی ازدواجشون اول زوری بوده
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

hnih

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام وقت بخیر. دنبال رمانی هستم که درباره یک خانم وکیل هست که مستقله و چهره عادی هم داره ولی بخاطر بدهی مجبور میشه با یکی از موکلای پولدارش(فکر کنم دوست دخترش ازش شکایت کرده بود که حاملست ازش) ازدواج قراردادی به مدت یکسال می‌کنه بعد یه عالمه چالش اینا عاشق هم میشن ولی بخاطر لج و لجبازی و غرور بعد پایان قراردادشون از هم جدا میشن و طی یه سری ماجراها دوباره به هم میگردم. کسی اسمشو میدونه؟ بگین لطفا خیلی وقته دنبالشم🥲
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

hani98

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
1
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام
یه رمانی بود متاسفانه اسم شخصیت هارو یادم نیست، خانواده ی عموی دختره تو کار خرید و فروش عتیقه بودن و واسه نقشه ی یه گنجی یه جورایی دختره رو گروگان گرفته بودن، دختره هی تشنج میکرد و یه شخصی هم بود تو داستان به نام ملاولی که یه چشم سالم داشت و پسر عموی دختره واسه درمان دختره میرفت پیشش چون انگار دختره موکل داشت و یه همچین چیزایی، بعد دختره و پسره هم عاشق هم بودن اما نشون نمیدادن، رمان آنلاین بود پارسال و من گمش کردم و ممنون میشم اگه میدونید اسمش رو بگید.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

دختر گمشده

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
3
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام اگه کسی اسم این رمان رو می‌دونه لطفاً بگه؟
_ آقاجون خواهش میکنم تمومش کنید جفتشون بچه هستند ، گفتید آهو رو واسه ی آریان عقدش کنید انجام شد اما شب زفافشون برگزار بشه چ صیغه ای هستش ، آهو تازه سیزده ساله اش شده و آریان بیست سالش شده این اصلا درست نیست .
آقاجون با چشمهای سردش خیره به عمو شد و پر تحکم گفت :
_ آهو عروس آریان هست ، آریان قراره چند مدت دیگه واسه ی درس خوندن بره خارج پس بهتره قبل رفتنش وظیفه اش رو به جا بیاره
عمو ناامید بهش داشت نگاه میکرد میدونست هیچکس نمیتونه روی حرفش حرف بزنه
با همون سن کمی که داشتم میدونستم شب زفاف چیز خوبی واسه ی من نیست که عمو انقدر باهاش مخالفت میکرد حسابی ترسیده بودم
نگاهم به آریان افتاد نگاهش سرد و خالی از هر احساسی بود همیشه آریان واسه ی من ترسناک بود
_ آریان زود باش پارچه ی خونی رو ازت میخوام پسر شنیدی باید مردونگیت رو ثابت کنی
آریان به سمتم اومد دستم رو گرفت و دنبال خودش کشید با ترس جیغ کشیدم :
_ ولم کن
سرجاش ایستاد خیره به من شد و با لحن ترسناکی غرید :
_ دهنت رو ببند انقدر جیغ و داد نکن !
از ترس ساکت شدم اشک تو چشمهام جمع شده بود ، من رو پرت کرد داخل اتاق در رو بست
_ زود باش برهنه شو
با شنیدن این حرفش به گریه افتادم ؛
_ میخوای باهام چیکار کنی داداشی
من همیشه عادت داشتم به آریان بگم داداشی همیشه هم از دستم عصبانی میشد
به سمتم اومد با عصبانیت و سرم داد کشید :
_ من داداشت نیستم شوهرت هستم شنیدی ؟
چونم از شدت گریه داشت میلرزید
وقتی دید ساکت شدم خودش شروع کرد به در آوردن لباسش که
ایم رمانش عروس ۱۳ ساله اربابه تو روبیکا آنلاین پارت گذاری میشه اینم لینک کانالشه => @Naell_2
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
بالا پایین