سلام رمان درمورد یه دختره ک یه خواهر داره وپدرمادرش همیشه یجوری رفتار میکردن ک انگار این دوتارو خیلی دوست دارن وروشن فکر هستن و...ولی تو تنهاییاشون اینارو اصلا ادمم حساب نمیکرد دختر بزرگتر یه ساختمون میموند ک واحد بغلیش ک میشد ساختمون دیگه ای یه پسر مساجربو. و بااون دوست بودن خونه ی همدیگه میومدن حتی یجاییش دختر چون کارارایشگری از دستش میومدموهای مامان خونده ی پسررو رنگ میکنه وارایشش میکنه و...این پسر یبار مهمونی میده ک دختره هم میره بهش کمک کنه ولی فرداش مادرخونده ی پسره میاد و میبینه خونه کثیفه و .. چون وسواس داشته پسره رو چندین بار میفرسته حموم و...یبارم ک دختره پول لازمش بود میرن بیرون میبینه یکی گیتار دستشه میره باهاش سازدهنی میزنه وپولی ک دخترخ لازمش بود رو بدست میاره میده به دختره وچون دختر پول پسررو قبول نمیکرد.اخراش هم دختربه خاطر سوتفاهم میره وبخاطر یه سری اتفاق دویاره هم رومیبینن و پسره سوتفاهم رو حل میکنه واخرش ازدواج میکنن هرچند دوتاشونم از ازدواج فراری بودن... اهان حتی دختره کلاس رقص عربی هم اجرا میکرد تو خونش