-
- ارسالات
- 1
-
- پسندها
- 1
-
- دستآوردها
- 1
ی رمانی بود پسره ب دختره نارو میزنه بعد ولش میکنه میره بعد ک بر میگرده دختره بیماریه روانی داره و پزشک قانونیه بعد ی اتفاقایی میفته ک باهم ازدواج میکنن و بعد ک میرن از ایران دختره بیماریش باز قوی میشع و مجبور میشع برع تیمارستان یادمه توی حیاط بابابزرگ دخترع ی درخت توت بود فک کنم