-
- ارسالات
- 9,789
-
- پسندها
- 17,977
-
- دست‌آوردها
- 143
-
- مدال‌ها
- 4
رمان شاهزاده
-
برای تایپ رمان خود اینجا کلیک کنید.
-
برای یافتن رمان های بی نام کلیک کنید.
ویژه رمان های گمشده
- نویسنده موضوع Sara
- تاریخ شروع
همسایه‌ی من
-
- ارسالات
- 8
-
- پسندها
- 3
-
- دست‌آوردها
- 3
سلام
دختره دانشجو بوده بعد عاشق همکلاسیش که فامیلیش بزرگمهر بوده میشه پسره هم ادعای عاشقی میکنه ولی برا انتقام خواهرش(شهرزاد) به سمت دختره میاد بهش مزاحمت میکنه دخترهم میره خارج میفهمه که حاملس بعد مرگ پدرش میاد ایران
اسم این رمان چیه اگه کسی می‌دونه بگه لطفاً.!
دختره دانشجو بوده بعد عاشق همکلاسیش که فامیلیش بزرگمهر بوده میشه پسره هم ادعای عاشقی میکنه ولی برا انتقام خواهرش(شهرزاد) به سمت دختره میاد بهش مزاحمت میکنه دخترهم میره خارج میفهمه که حاملس بعد مرگ پدرش میاد ایران
اسم این رمان چیه اگه کسی می‌دونه بگه لطفاً.!
-
- ارسالات
- 1
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
رمان طلایه
-
- ارسالات
- 1
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
سلام
یه رمان همخونه ای بود که اسم پسره آرشاویر بود
یه رمان همخونه ای بود که اسم پسره آرشاویر بود
-
- ارسالات
- 2
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
سلام من دنبال ی رمانیم که توش اخرلزمان زامبی هاست و اولش دختره با کل فامیلاش میخوان تولد برادر زادشو.جشن بگیرن اما همون شب بعضی از مردم زامبی میشن فقط دختره میمونه و ی پسری اون پسره هم همون شب جونشو فدای دختره میکنه
همچین رمانیو کسی میشناسه
-
- ارسالات
- 2
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
سلام ی نویسنده هست که من فکر میکنم رمانش کپیه
رمانش اخرالزمان زامبی هاست
جریانش اینطوریه که اول رمان دختره با فامیلاش میخوان برای برادر زادش که هنوز به دنیا نیومده جشن بگیرن اما همون شب جشن تعداد زیادی از مردم جهان زامبی میشن
و کل فامیلای دختره میمیرن بعد ی پسری که دختره رو دوست داشته بخاطر نجات دادن دختره اون شب میمیرع
کسی این رمانو میشناسه
-
- ارسالات
- 8
-
- پسندها
- 3
-
- دست‌آوردها
- 3
سلام یه رمان بود اسم دختره الهام بود اسم نامزدش امیر علی اسم پسرشم محمد این نامزد میکنه بعد بهم میخوره بعد میفهمه بارداره بعد میره بعد چن سال با کلی سختی با یکی بنام حامد ازدواج میکنه
-
- ارسالات
- 8
-
- پسندها
- 3
-
- دست‌آوردها
- 3
-
- ارسالات
- 21
-
- پسندها
- 9
-
- دست‌آوردها
- 3
سلام . یه رمان خوندم که دختره هیچکس رو نداشت و خارج از شهر تویه یه جایی که داشتن ساخت و ساز میکردن و تقریبا متروکه بود تو یه چادر کوچولو زندگی میکرد
به خاطر اینمه اتفاقی براش نیوفته خودش رو شبیه پسرا کرده بود . بعد یه پسر پولدار نمیدونم دقیقا چجور اما فکر کنم موقع دعوا و یه چیز اینجوری نجاتش میده و خلاصه راهشون به زندگیه همدیگه باز میشه . پسره متوجه میشه که این دختره و خودشو جای پسر جا زده و خونشو پیدا میکنه ( همون چادره رو) واسش غذا میبرده و لباس میخریده و اینجور چیزا . اسمشو نمیدونید؟ کامل نخوندمش و دوس دارم
پیداش کنم
به خاطر اینمه اتفاقی براش نیوفته خودش رو شبیه پسرا کرده بود . بعد یه پسر پولدار نمیدونم دقیقا چجور اما فکر کنم موقع دعوا و یه چیز اینجوری نجاتش میده و خلاصه راهشون به زندگیه همدیگه باز میشه . پسره متوجه میشه که این دختره و خودشو جای پسر جا زده و خونشو پیدا میکنه ( همون چادره رو) واسش غذا میبرده و لباس میخریده و اینجور چیزا . اسمشو نمیدونید؟ کامل نخوندمش و دوس دارم
پیداش کنم