• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

fh15

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
1
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام یه رمان خوندم دختره نامزدش پلیس بود باباش هم یا پلیس بود یا قاضی بعد رئیس یه باند خلافکاری این می دزده که برادرش رو که دسگیر کردن نجات بده بعد دختره وقتی گروگانه می فهمه دوست صمیمیش هم داخل این بانده واسه همین هم بهش نزدیک شده خواهر دوستش هم داخل بانده که فکر کنم نامزد برادر رئیس بانده
بعد که قرار این دختره رو با برادرش معامله کنن برادرش رو نجات میده ولی نمیزاره دختره بره چون دوسش داره و میبرش یه کشور دیگه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه
بعضی از قسمتی های هم که یادمه
یه جا یه نفر میاره رو بزور علامت گروهش رو بازو دختره تتو میکنه
یه جایی هم که ماشین دارن میرن جایی پلیس می یفته دنبالشون بعد فکر کنم ماشین اینا چپ میکنه
اخر سر که دختره حامله میشه می خواد بچش رو بندازه بعد که پسره می فهمه ازادش میکنه و میگه همیشه از دور مراقبش هست بعد دختره می فهمه که عاشق پسره شده چون می دونه پسره می بینش بلند میگه که عاشقشه و می خواد برگرده و بچش هم نکشته پسره هم برمی گرده و خلاف میزاره کنار و باهام زندگی میکنن
اسم دختره فکر کنم شیرین بودسلام یه رمان خوندم دختره نامزدش پلیس بود باباش هم یا پلیس بود یا قاضی بعد رئیس یه باند خلافکاری این می دزده که برادرش رو که دسگیر کردن نجات بده بعد دختره وقتی گروگانه می فهمه دوست صمیمیش هم داخل این بانده واسه همین هم بهش نزدیک شده خواهر دوستش هم داخل بانده که فکر کنم نامزد برادر رئیس بانده

بعد که قرار این دختره رو با برادرش معامله کنن برادرش رو نجات میده ولی نمیزاره دختره بره چون دوسش داره و میبرش یه کشور دیگه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه

بعضی از قسمتی های هم که یادمه

یه جا یه نفر میاره رو بزور علامت گروهش رو بازو دختره تتو میکنه

یه جایی هم که ماشین دارن میرن جایی پلیس می یفته دنبالشون بعد فکر کنم ماشین اینا چپ میکنه

اخر سر که دختره حامله میشه می خواد بچش رو بندازه بعد که پسره می فهمه ازادش میکنه و میگه همیشه از دور مراقبش هست بعد دختره می فهمه که عاشق پسره شده چون می دونه پسره می بینش بلند میگه که عاشقشه و می خواد برگرده و بچش هم نکشته پسره هم برمی گرده و خلاف میزاره کنار و باهام زندگی میکنن

اسم دختره فکر کنم شیرین بود
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Avanamdar

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
3
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام من دنبال اسم رمانی هستم که دختره عاشقه یه پسره بور بوده اما یکروز که از مهمونی بر میگردند با یه زن تصادف میکنند و زنه میمیره و پسره دستگیر میشه دختر برای نجات عشقش هروز میرفته در خونه شوهره دختره تا اینکه یه روز شوهره بهش میگه اگه می خوای رضایت بدم باید با من ازدواج کنی و بشی مادر دخترم و از اون نگه داری کنی و دختره برای نجات عشقش قبول میکنه و وارد خونه پسره میشه و به اون میگه سوسک سیاه و کم کم عاشقش میشه
رمان اعدام یا انتقام
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Avanamdar

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
3
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام من دنبال اسم رمانی هستم که دختره عاشقه یه پسره بور بوده اما یکروز که از مهمونی بر میگردند با یه زن تصادف میکنند و زنه میمیره و پسره دستگیر میشه دختر برای نجات عشقش هروز میرفته در خونه شوهره دختره تا اینکه یه روز شوهره بهش میگه اگه می خوای رضایت بدم باید با من ازدواج کنی و بشی مادر دخترم و از اون نگه داری کنی و دختره برای نجات عشقش قبول میکنه و وارد خونه پسره میشه و به اون میگه سوسک سیاه و کم کم عاشقش میشه
اعدام یا انتقام
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sepide.e

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام من یه رمان خونده بودم اسم دختره یادم نیست ولی اسم پسره یوسف بود بعد ازدواجشون پسره میمیره بعد طی یه اتفاقایی بعد سالها با برادرشوهرش به اسم میثاق ازدواج میکنه
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

مژگان

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
1
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام من چند سال پیش یه رمان خوندم دختر اسمش فکر کنم غزال بود عاشق یه پسر بود ولی یه پسر دیگه به اسم سامان یا ساسان هم عاشق این دختر بوده ولی دختر قصه ما که دلش درگیره یه پسر دیگه ست عشق سامان رو نمپذیره و ردش میکنه تا اون پسر بهش خیانت میکنه دختر هم به اجبار زن سامان میشه همینجوری میگذره سامان دختر رو عاشق خودش میکنه تا دختر میخواد بهش بگه دوست دارم پسر داستان میمیره و قلبش رو ادا میکنن به یه پسری که ناراحتی قلبی داشته به اسم معیار
معیار با دیدن دختر عاشقش میشه و به خواستگاریش میره و با هم ازدواج میکنن ولی دختر هنوز سامان رو دوس داره رفته رفته عاشق معیار میشه اگه میدونین اسمش چیه لطفا بهم بگین خیلی دوس دارم باز بخونم رمانشو
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sepide.e

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2
پسندها
0
دست‌آوردها
1
یه رمانی بود چندسال پیش خوندم ، اسم پسره یوسف بود با دختره ازدواج میکنه ولی میمیره ، دختره میزاره میره بعد سالها عاشق برادر شوهرش میشه به اسم میثاق البته نمیدونست برادر شوهرشه ..... کسی اسم این رمانو میدونه؟
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Fereshteh♡

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام دوستان کسی اسم این رمان و میدونه؟
#پارت۱



برای حفظ تعادل دست به دیوار می گیرم . صدای زرین تاج خانوم را در میان باد می شنوم و لرز برمی دارد .
- این دختر ناموس ماست ، این تویی که بعد برادرت باید چراغ آشیونش رو روشن نگهداری برای یتیم برادرت پدری کنی پسرم .


بغضم می گیرد از این همه جفا و بی انصافی این زن .
- جایز نیست با وجود تو بیوه برادرت ، زن کس دیگه ای بشه ، اونم با وجود یه بچه ! مرد باش. اقایی کن زیر بال پر بیوه برادرت و بچشو بگیر .

جنینم تکانی می‌ خورد . لگدم می زند . پا به شکمم می کوبد . لب می گزم از درد .


صدایی از او اما شنیده نمی شود . ابراز مخالفت نمی کند اشک به چشمانم نیش میزند .

سرم در گریبانم فرو میرود ، به پهنای صورت اشک میریزم نه به خاطر بی رحمی این زن که به خاطر سکوت او .


- توکا جان چرا اینجا وایسادی ؟
با پشت دست اشک هایم را پاک می کنم و بعد به عقب می چرخم و با بُشرا روبرو میشوم .


سیاه از تن در آورده از عزا در آمده زیر ابرو برداشته است .

جوابش را نمی دهم منزجر تر از آنم که دهان باز کنم نادیده اش می گیرم.
دست به کمر می گیرم و سلانه سلانه از کنارش می گذرم .

جانی در تن ندارم ، رمقم رفته است . قدم هایم را می کشم . به سمت ساختمان خودمان می روم . خانه دو برادر روبروی هم است . تفاوتی باهم ندارد . به جزء در اسباب و اثاثیه و چیدمان .


داخل خانه می شوم تاریک است ، روشنش نمی کنم ، گوشه دیوار کز می کنم و به حال خودم اشک می ریزم .


با صدای در به خودم میایم ، حالت نشستنم را تغییر نمی دهم با آنکه کمرم درد گرفته است .
-توکا ؟تو تاریکی چرا نشستی ؟


ساکتم ، خانه روشن میشود . به سمتم می اید . صورتش چیزی را نشان نمی دهد . ناراحت به نظر نمی رسد.

مقابلم زانو می زند . عطر تنش مستم می کند . نمی خواهم او را با کسی شریک شوم .

- تو لبی قناری ؟
- به اون هم میگی قناری ؟

-توکا دیوونه شدی ؟
- چرا صداتو نبردی بالا ، چرا نگفتی به مادرت، من زن دارم،زندگی دارم زنمو دوس دارم ؟

دستش به بازویم می رسد . پسش میزنم بی محابا اشک میریزم .
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Fereshteh♡

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2
پسندها
0
دست‌آوردها
1
کسی اسم این رمان و میدونه؟

_ آقاجون خواهش میکنم تمومش کنید جفتشون بچه هستند ، گفتید آهو رو واسه ی آریان عقدش کنید انجام شد اما شب عروسی برگزار بشه چ کاریه دیگه ، آهو تازه سیزده ساله اش شده و آریان بیست سالش شده این اصلا درست نیست .
آقاجون با چشمهای سردش خیره به عمو شد و پر تحکم گفت :
_ آهو عروس آریان هست ، آریان قراره چند مدت دیگه واسه ی درس خوندن بره خارج پس بهتره قبل رفتنش وظیفه اش رو به جا بیاره
عمو ناامید بهش داشت نگاه میکرد میدونست هیچکس نمیتونه روی حرفش حرف بزنه
با همون سن کمی که داشتم میدونستم شب عروسی چیز خوبی واسه ی من نیست که عمو انقدر باهاش مخالفت میکرد حسابی ترسیده بودم
نگاهم به آریان افتاد نگاهش سرد و خالی از هر احساسی بود همیشه آریان واسه ی من ترسناک بود
_ آریان زود باش پارچه رو ازت میخوام پسر شنیدی باید مردونگیت رو ثابت کنی
آریان به سمتم اومد دستم رو گرفت و دنبال خودش کشید با ترس جیغ کشیدم :
_ ولم کن
سرجاش ایستاد خیره به من شد و با لحن ترسناکی غرید :
_ دهنت رو ببند انقدر جیغ و داد نکن !
از ترس ساکت شدم اشک تو چشمهام جمع شده بود ، من رو پرت کرد داخل اتاق در رو بست
_ زود باش ادم باش
با شنیدن این حرفش به گریه افتادم ؛
_ میخوای باهام چیکار کنی داداشی
من همیشه عادت داشتم به آریان بگم داداشی همیشه هم از دستم عصبانی میشد
به سمتم اومد با عصبانیت و سرم داد کشید :
_ من داداشت نیستم شوهرت هستم شنیدی ؟
چونم از شدت گریه داشت میلرزید
وقتی دید ساکت شدم خودش شروع کرد به حرف زدن که...
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Mhsa

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2
پسندها
0
دست‌آوردها
1
غت
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Zarzar

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
3
پسندها
0
دست‌آوردها
1
بسم ایزد لایزال
سلام
کاربران عزیز اگر رمانی هست که اسمش رو فراموش کردید و فقط قسمت‌هایی ازش در خاطرتون هست اینجا درجش کنید تا دوستان اگر اسمش رو می‌دونستند ذکرش کنند.
نکات مهم:
۱_ از پرسش اسم رمان‌هایی که باز و صحنه‌دار هستند جدا بپرهیزید چون بدون اطلاع قبلی پاک خواهد شد!
۲_ اگر پاسختون داده نشد یا اشتباه پاسخ دادند لطفا از تأکید زیاد بپرهیزید کمی بگذره جوابتون داده میشه.
۳_ از ایجاد تاپیک جداگانه برای پرسش اسم رمان، یا نظر دهی راجع به رمان‌ها خودداری کنید.
سپاس
سلام وقتتون بخیر
من چند وقت پیش یه رمان انلاین میخوندم که دختر هیچکس رو نداشت و یه پسر توی محلشون مکانیک بود که صیغه هم میشن بدون اینکه خانواده پسر متوجه بشن و بعدش به خانواده پسره میگن اسم دختره فک کنم ریحانه بود
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
بالا پایین