-
- ارسالات
- 1
-
- پسندها
- 0
-
- دستآوردها
- 1
سلام یه رمان خوندم دختره نامزدش پلیس بود باباش هم یا پلیس بود یا قاضی بعد رئیس یه باند خلافکاری این می دزده که برادرش رو که دسگیر کردن نجات بده بعد دختره وقتی گروگانه می فهمه دوست صمیمیش هم داخل این بانده واسه همین هم بهش نزدیک شده خواهر دوستش هم داخل بانده که فکر کنم نامزد برادر رئیس بانده
بعد که قرار این دختره رو با برادرش معامله کنن برادرش رو نجات میده ولی نمیزاره دختره بره چون دوسش داره و میبرش یه کشور دیگه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه
بعضی از قسمتی های هم که یادمه
یه جا یه نفر میاره رو بزور علامت گروهش رو بازو دختره تتو میکنه
یه جایی هم که ماشین دارن میرن جایی پلیس می یفته دنبالشون بعد فکر کنم ماشین اینا چپ میکنه
اخر سر که دختره حامله میشه می خواد بچش رو بندازه بعد که پسره می فهمه ازادش میکنه و میگه همیشه از دور مراقبش هست بعد دختره می فهمه که عاشق پسره شده چون می دونه پسره می بینش بلند میگه که عاشقشه و می خواد برگرده و بچش هم نکشته پسره هم برمی گرده و خلاف میزاره کنار و باهام زندگی میکنن
اسم دختره فکر کنم شیرین بودسلام یه رمان خوندم دختره نامزدش پلیس بود باباش هم یا پلیس بود یا قاضی بعد رئیس یه باند خلافکاری این می دزده که برادرش رو که دسگیر کردن نجات بده بعد دختره وقتی گروگانه می فهمه دوست صمیمیش هم داخل این بانده واسه همین هم بهش نزدیک شده خواهر دوستش هم داخل بانده که فکر کنم نامزد برادر رئیس بانده
بعد که قرار این دختره رو با برادرش معامله کنن برادرش رو نجات میده ولی نمیزاره دختره بره چون دوسش داره و میبرش یه کشور دیگه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه
بعضی از قسمتی های هم که یادمه
یه جا یه نفر میاره رو بزور علامت گروهش رو بازو دختره تتو میکنه
یه جایی هم که ماشین دارن میرن جایی پلیس می یفته دنبالشون بعد فکر کنم ماشین اینا چپ میکنه
اخر سر که دختره حامله میشه می خواد بچش رو بندازه بعد که پسره می فهمه ازادش میکنه و میگه همیشه از دور مراقبش هست بعد دختره می فهمه که عاشق پسره شده چون می دونه پسره می بینش بلند میگه که عاشقشه و می خواد برگرده و بچش هم نکشته پسره هم برمی گرده و خلاف میزاره کنار و باهام زندگی میکنن
اسم دختره فکر کنم شیرین بود
بعد که قرار این دختره رو با برادرش معامله کنن برادرش رو نجات میده ولی نمیزاره دختره بره چون دوسش داره و میبرش یه کشور دیگه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه
بعضی از قسمتی های هم که یادمه
یه جا یه نفر میاره رو بزور علامت گروهش رو بازو دختره تتو میکنه
یه جایی هم که ماشین دارن میرن جایی پلیس می یفته دنبالشون بعد فکر کنم ماشین اینا چپ میکنه
اخر سر که دختره حامله میشه می خواد بچش رو بندازه بعد که پسره می فهمه ازادش میکنه و میگه همیشه از دور مراقبش هست بعد دختره می فهمه که عاشق پسره شده چون می دونه پسره می بینش بلند میگه که عاشقشه و می خواد برگرده و بچش هم نکشته پسره هم برمی گرده و خلاف میزاره کنار و باهام زندگی میکنن
اسم دختره فکر کنم شیرین بودسلام یه رمان خوندم دختره نامزدش پلیس بود باباش هم یا پلیس بود یا قاضی بعد رئیس یه باند خلافکاری این می دزده که برادرش رو که دسگیر کردن نجات بده بعد دختره وقتی گروگانه می فهمه دوست صمیمیش هم داخل این بانده واسه همین هم بهش نزدیک شده خواهر دوستش هم داخل بانده که فکر کنم نامزد برادر رئیس بانده
بعد که قرار این دختره رو با برادرش معامله کنن برادرش رو نجات میده ولی نمیزاره دختره بره چون دوسش داره و میبرش یه کشور دیگه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه
بعضی از قسمتی های هم که یادمه
یه جا یه نفر میاره رو بزور علامت گروهش رو بازو دختره تتو میکنه
یه جایی هم که ماشین دارن میرن جایی پلیس می یفته دنبالشون بعد فکر کنم ماشین اینا چپ میکنه
اخر سر که دختره حامله میشه می خواد بچش رو بندازه بعد که پسره می فهمه ازادش میکنه و میگه همیشه از دور مراقبش هست بعد دختره می فهمه که عاشق پسره شده چون می دونه پسره می بینش بلند میگه که عاشقشه و می خواد برگرده و بچش هم نکشته پسره هم برمی گرده و خلاف میزاره کنار و باهام زندگی میکنن
اسم دختره فکر کنم شیرین بود